🔴با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد..
متوکل فکر همه جا را کرده بود و می خواست به گونه ای ماهرانه آبروی امام را بریزد.
به شعبده باز هندی گفت: می توانی کاری بکنی که علی بن محمد کنف شود؟!
چه جور کاری؟
نمی دانم! هر کاری که می توانی انجام بده تا سرافکنده شود. اگر چنین کنی، هزار دینار به تو می دهم. شعبده باز از شنیدن پاداش «هزار دینار» دست و پای خود را گم کرد.
نقشه اش را به متوکل گفت.
متوکل قهقهه سر داد و گفت: آفرین، آفرین بر تو! ببینم چه می کنی!
به دستور شعبده باز نان های سبکی پختند و سر سفره ی ناهار گذاشتند. از امام دعوت کرد برای صرف ناهار به قصر بیاید.
وقتی امام وارد شد و سر سفره نشست، شعبده باز کنار امام نشست و منتظر ماند. بفرمایید. بخورید. بسم الله.
امام به محض این که دست به سوی نان دراز کرد، شعبده باز با حرکاتی عجیب و تکان دادن دست هایش، نان را به عقب پرتاب کرد.
حضرت دست به سمت نان دیگری دراز کرد. دوباره نان به هوا بلند شد و عقب تر افتاد. این کار سه بار تکرار شد.
حاضران که از درباریان و دوستان متوکل بودند، از خنده روده بر شده بودند و نیششان تا بنا گوش باز بود.
امام فهمید هدف چیست. آن گاه برخاست و همه را از نظر گذراند. آن گاه به شیر نری که یال و کوپال مهیبی داشت و روی پشتی نقش بسته بود، اشاره کرد وفرمود: او را بگیر.
سپس امام به شعبده باز اشاره کرد!
شیری واقعی و خشمناک از پشتی بیرون جهید و به شعبده باز حمله کرد.
این کار به قدری با سرعت انجام شد که امکان حرکتی به هیچ کس نداد.
شیر درنده او را درید و خورد. سپس به جای اولش بازگشت و دوباره به پشتی نقش بست!
برخی از حاضران از دیدن صحنه ی وحشتناک خورده شدن شعبده باز توسط شیر، نزدیک بود قالب تهی کنند.
چند نفری غش کرده بودند. گروهی زبانشان بند آمده بود و نمی دانستند چه بگویند. اصلا انتظارش را نداشتند و آنچه را دیده بودند، باور نمی کردند.
متوکل که اوضاع را خراب دید، برخاست و به حضور حضرت آمد و عرض کرد:ای علی بن محمد! حقا که تو از او شعبده بازتری!
آفرین! خواستیم مزاح کرده باشیم. حال بنشین غذایمان را بخوریم. واقعا که دست بالای دست بسیار است!
امام فرمود: به خدا قسم! شعبده بازی نبود. این، قدرت خدا بود و دیگر هیچگاه شعبده باز را نخواهید دید.
وای بر متوکل! آیا دوستان خدا را به دشمنانش می فروشی؟ آیا دشمنان را بر ما ترجیح می دهی؟! امام این سخنان را گفت و رفت.
خون شعبده باز روی زمین ریخته بود و حاضران هنوز به حال عادی باز نگشته بودند؛ حتی از نزدیک شدن به عکس بی جان شیر وحشت داشتند. ...
🔰بحارالانوار، ج 50، ص 147 - 146
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨@Lootfakhooda ✨
⚫️عاقبت بخیری
✍ آیت الله فاطمی نیا: گاهی وقتها یک نقطه روشن در زندگی انسان، در یک مواقع خاصی از انسان دستگیری میکند. بعضی ها که عاقبت بخیر میشوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان میباشد...اما کسی که عاقبت بخیر نشده و جهنمی میشود، معلوم میشود همان نقطه روشن را هم ندارد! حدود سی سال قبل در تهرآن شخصی بود که در همه جا مشهور به فسخ و فجور بود.
یک مرتبه می بینند این شخص از عباد و زهاد شد!
رفیقی داشتم در تهرآن، آدم خوبی بود، از شاگردان آقا شیخ محمد حسین زاهد (ره) بود. آن دوست ما گفت: علت اینکه آن شخص فاسق عاقبت بخیر شد این بود که: شب عروسی اش رفت توی اتاق عروس و دید عروس دارد گریه میکند، میفهمد که این گریه، گریه معمولی نیست، خیلی جدی است!علت گریه را میپرسد، عروس میگوید: من به پسر عمویم علاقمند بودم، مرا به او ندادند، الان هم حرفی ندارم که با تو زندگی کنم اما این را بدان که عمری در ناراحتی خواهم بود!
این شخص بلافاصله از منزل میرود و عالم محل را با دو شاهد می آورد و میگوید: من وکالت دادم که طلاق این دختر را بخوانید، طلاق را میخوانند. بعد میفرستد دنبال پسر عموی دختر و میگوید: عقد اینها را هم بخوانید! جوان را می آورند و عقد آنها را میخوانند.وقتی که او چنین جوانمردی و فداکاری میکند، پسر عموی دختر رو میکند به او و میگوید:
خدا تو را عاقبت بخیر کند.
همان که آن شخص معروف به فسق و فجور، این گذشت را انجام میدهد. پایش را از اتاق بیرون میگذارد متحول میشود، حالش تغییر میکند و در مسیر سعادت قرار میگیرد.
📚نکته ها از گفته ها
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🔥#نفرین_پدر
امام حسن علیه السلام همراه پدر ارجمندش علی علیه السلام برای طواف به مسجدالحرام رفتند ، نیمه های شب بود ، ناگاه شنیدند شخصی در کنار کعبه به سوز و گداز خاصی مناجات می کند ، امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود : پیش او برو و به او بگو نزد من بیاید . امام حسن علیه السلام پیش آن شخص رفت ، دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان ، که سرگرم دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ است به او گفت : امیرمؤ منان ، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید نزد من بیا .
آن جوان با شور و اشتیاق وافر برخاست و به حضور علی علیه السلام آمد ، حضرت به او فرمود : حاجت تو چیست که این گونه خدا را می خوانی ؟
عرض کرد : من جوانی بودم بسیار عیاش و گنهکار ، پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد ولی من به حرف او گوش نمی دادم ، بلکه بیشتر گناه می کردم تا اینکه روزی پدرم مرا در حال گناه دید ، باز مرا نهی کرد ، ناراحت شدم ، چوبی برداشتم او را طوری زدم که به زمین افتاد ، در نتیجه مرا نفرین کرد ، نصف بدنم فلج شده (و با دست لباس را عقب زد و قسمت فلج شده بدنش را به امام علیه السلام نشان داد)
از آن به بعد خیلی پشیمان شدم ، نزد پدرم رفتم با خواهش و گریه و زاری ، از او معذرت خواستم ، و از او خواستم که برای نجاتم دعا کند ، او حاضر شد که با هم برویم در همان مکانی که مرا نفرین کرد ، در حقم دعا کند تا خوب شوم ، با هم به طرف مکه رهسپار بودیم ، پدرم سوار شتری بود ، که در بیابان مرغی از پشت سر ، شتر را رم داد و پدرم از روی شتر بر روی زمین افتاد ، تا به بالینش رسیدیم از دنیا رفته بود ، همانجا دفنش کردم و اینک خود تنها به اینجا برای دعا آمده ام .
حضرت فرمود : از اینکه پدرت با توبه طرف کعبه آمد تا دعا کند تو شفا یابی معلوم می شود ، از تو راضی شده است ، اینک من در حق تو دعا می کنم .
آنگاه امام علیه السلام دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارکش را به بدان آن جوان کشید ، جوان در دم شفا یافت . و بعد علی علیه السلام به فرزندان توصیه کرد به پدر و مادر خود نیکی کنند .
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
💐صدقه دادن به نیابت از #امام_زمان:
یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه ی زهرا سلام الله علیهما ...
تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت علیه السلام
🔰بیانگونههای عجله و مفاسدحاصل از آن
صدقه دادن به نیابت از آن حضرت از نشانه های مودّت و دوستی آن جناب و ولایت ایشان است .
سید اجل علی بن طاووس در کتاب کشف المحجه به فرزندش چنین امر میکند :( ...در پیروی و وفاداری و تعلق خاطر و دلبستگی نسبت به آن حضرت علیهم السلام به گونه ای باش که خداوند و رسول او و پدران آن حضرت و خود ایشان از تو می خواهند و حوائج آن بزرگوار را بر خواسته های خود مقدم بدار هنگامی که نمازهای حاجت را به جای می آوری ،و صدقه دادن از سوی آن حضرت را پیش از صدقه دادن از سوی خودت و عزیزانت قرار ده ،و دعا برای ایشان را مقدم بدار بر دعا کردن برای خودت ،و نیز در هر کار خیری که مایه وفای به حق آن حضرت است آن بزرگوار را مقدم بدار ،که سبب میشود به سوی تو توجه فرماید و به تو احسان نماید ...)
علی بن ابی حمزه به امام موسی بن جعفر علیه السلام عرضه داشت : از سوی زندگان و مردگان از خویشاوندان و دوستانم حج به جای آورم و نماز بگزارم و صدقه بدهم ؟
ایشان فرمودند :آری از سوی او صدقه بده و نماز بگزار و به سبب صله و پیوندت با او پاداش دیگری برایت خواهد بود .ِ
ِپس ای خواننده دانایِ هوشمند !
دقت کن که اگر شخصی به سبب صله یکی از برادران مومن خود و صدقه دادن از سوی او استحقاق ثواب یابد ،پس چرا کسی که از سوی صاحب الامر صدقه بدهد ،مستحق ثواب و پاداش بزرگتری نباشد ؟
آری استحقاق آن را دارد و به ثواب برترین صدق دهندگان نایل میشود ،چون این عبادت را به نیابت از بهترین افراد عالم انجام داده است .
📚منبع :مکیال المکارم
#صدقه
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
✅چرا زمان زود میگذرد؟!
✍️آیا دقت نمودهاید چقدر زمان سریع میگذرد؛ طوری که متوجه نمیشویم کی روزمان شب شد کی یک ماه و سال گذشت؟! به روایت زیر توجه کنید.
امام علی علیه السلام میفرمایند: در آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته میشود هر سالی به قدر یک ماه و هر ماه به قدر یک هفته و هر هفته به اندازه یک روز و هر روز به قدر یک ساعت میگذرد و در آن زمان سختیها بسیار شده و عمر آنها کوتاه میگردد.
📚کنزالعمال، ج14، ص244
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
خدا میگه:
لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ، مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ (انعام/۱۵۱)
⚡️ به فواحش و کارهای زشت اصلاً نزدیک نشوید، چه آشکار باشد چه پنهان.
🕋 لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا، إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلًا (اسراء/۳۲)
⚡️ به #زنا نزدیک نشوید، که کار بسیار زشت، و راه بدی است!
عزیز من
👀 نگاه حرام به #نامحرم
🗣 صحبت کردنِ بیمورد با #نامحرم
شوخی با #نامحرم
و...
همه مصداقِ نزدیک شدنِ به #زنا هستند
نگو ما کجااا و زنا کردن کجا
یادت باشه شیطون بارتو گردو به گردو میدزده
یه دفعه ای به خودت میای،و میبینی قبح خیلی چیزا برات ریخته و خیلی کارایی که خط قرمزت بود و دیگه راحت داری انجام میدی.....
پس باید همون اول جلوشو بگیری
اونم مقتدرانه✊..
وگرنه
کاملا اروم به هر کجایی که بخواد میکشونتت....
#مبارزه_با_نفس
#ترک_گناه
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
سه عمــلی ڪه به خاطر عظمت و بزرگی ، در ترازوی روز قیامت قرار نمیگیرند :
1⃣ بخشیدن مردم ؛که میزان پاداشش تعیین نشده است :
فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۚ
" پس هر كه درگذرد و نيكوكارى كند پاداش او بر عهده خداست "
#شــوری٤٠
2⃣ صبر ، که پاداشش تعیین نگردیده :
إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ
" بیترديد شكيبايان پاداش خود را بی حساب و به تمام خواهند يافت "
#زمــر١٠
3⃣ روزه ، پاداش این هم تعیین نشده است :
در حدیث قــدسی آمــده است ڪه خداوند متعال می فرماینــد :
روزه بــرای من است و من خــودم پاداش آن را می دهــم .
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#رفتن درب خونه خدا ...
امام صادق (ع) :
رسولخدا (ص) فرموده است؛
هر که يکسال پيش از مرگش توبه کند
خداوند توبه اش را مي پذيرد سپس فرمود :
يکسال هم زياد است هرکه يکماه
پيش از مرگش توبه کند خدا توبه اش
را بپذيرد سپس فرمود يکماه زياد است
هرکه يک هفته پيش از مرگش توبه کند
خدا توبه اش را بپذيرد سپس فرمود :
يک هفته زياد است هر که يک روز
پيش از مرگش توبه کند خدا توبه اش
را بپذيرد سپس فرمود :
يک روز زياد است هرکه پيش از ديدار
مرگ ( ملک الموت ) توبه کند خدا توبه
اش را بپذيرد.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
💥رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
اگر خداوند را به گونه ای که سزاوار معرفت اوست می شناختید؛ به روی دریاها راه می رفتید و به دعای شما کوه متزلزل می شد. (میزان الحکمه، ج 6 ص 158 باب معرفت)
 
محمد جواد دری می گوید: روزی سر مزار حاج شیخ حسنعلی نخودکی (اعلی الله مقامه) فاتحه می خواندم؛ مردی آمد و بسیار گریست.
سبب گریه اش را پرسیدم؛ گفت: روزی صاحب این قبر را با اتومبیل خود به شهر تربت می بردم؛ در راه بنزین تمام شد و وسیله من از حرکت باز ماند و ناچار بودم قریب دو فرسنگ راه را پیاده بپیمایم؛ تا به جاده تهران مشهد برسم و از اتومبیل های عبوری مقداری بنزین بگیرم.
اما حاج شیخ حسنعلی نخودکی به من فرمودند: ماشین را روشن کن.
عرض کردم: بنزین ندارم.
باز اصرار فرمودند و من انکار کردم؛ ولی به سبب اصرار مسافرین دیگر که گفتند: تو ماشین را روشن کن؛ شاید این آقا توجهی فرموده باشد، ناچار پشت فرمان نشستم و کلید را چرخاندم.
با کمال شگفتی اتومبیل روشن شد و مسافران را سوار کردم و به مقصد رساندم.
حاج شیخ به من فرمودند: تا زمانی که مخزن بنزین را باز نکرده باشی؛ این اتومبیل احتیاجی به بنزین نخواهد داشت.
من مدت 15 روز بدون ریختن بنزین؛ مسافرت ها کردم تا یک روز وسوسه شدم و باک خودرو را باز کردم تا ببینم چه در آن است؛ دیدم همچنان خشک و خالی و فاقد بنزین است؛ ولی با کمال تأسف تا مجددأ بنزین در آن نریختم اتومبیل من دیگر حرکت نکرد.(1)
اولیاء را هست قدرت از اله | تیر جسته باز آرندش ز راه (2)
آنکه واقف گشت بر اسرار هو | سر مخلوقات چه بود پیش او (3)
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📚سخن گفتن امام سجاد علیه السلام با ماهی حضرت یونس
ابن شهرآشوب درکتاب مناقب ازابوحمزه ثمالی نقل می کند:
روزی نزد امام سجاد علیه السلام بودم که عبدالله بن عمر آمد و گفت:ای فرزند حسین!
شما گفته اید: یونس که گرفتار ماهی شد و آن مصایب را دید بخاطراین بوده که وقتی ولایت جدم براو عرضه شد توقف کرد و دچار تردید شد؟
فرمود:بلی مادرت به عزایت بنشیند!(احتمالا این کلام به خاطرحالت توهین آمیز و تمسخر او بود}
عرض کرد:آن را به من نشان بده اگر راست می گویی؟
امام سجاد(علیه السلام )دستورداد که او و من چشمهای خود را با دستمالی ببندیم.
وبعدازمدتی فرمودند:چشم خود را بازکنید!ناگاه دیدیم کناردریا هستیم و آب بشدت موج می زند.
عبدالله بن عمربه وحشت افتاد و عرض کرد: ای سرورمن!خونم به گردن شمااست!شمارابه خدا جان مراحفظ کنید.
امام سجاد(علیه السلام)فرمودند:ازمن دلیل وبرهان خواستی؟
سپس امام(علیه السلام )آن ماهی راصدازد.
فورا ماهی بزرگی سر خود را ازدریابیرون آورد که مانند کوهی بزرگ بود و می گفت:لبیک لبیک یاولی الله(من درخدمتم چه می فرمایید ای ولی خدا؟)
امام(علیه السلام)فرمود:توکیستی؟
ماهی عرض کرد:ای سرورمن!من ماهی یونس هستم .
حضرت فرمود:قصه ی یونس رابرای ماتعریف کن.
ماهی عرض کرد:خداوند تبارک وتعالی از زمان حضرت آدم تاجدت خاتم انبیا هیچ پیغمبری رابه رسالت مبعوث نفرمود مگر اینکه ولایت شما اهل بیت رابراو عرضه داشت.
هرکدام ازآنها پذیرفت سالم ماند و از گرفتاری رها شد،ولی هرکدام توقف و تردید کرد گرفتار شد
✳️آدم گرفتار نافرمانی شد،
✳️نوح دچار طوفان دریا شد،
✳️ابراهیم گرفتار آتش شد،
✳️یوسف به زندان افتاد،
✳️ایوب مبتلا به انواع بلاهاشد،
✳️داوود آن خطا را مرتکب شد،
تازمان یونس فرا رسید...
خداوند تبارک وتعالی به او وحی فرمود:ای یونس!ولایت امیرالمومنین علی(علیه السلام)وامامان از نسل او را بپذیر.
یونس عرض کرد:چگونه کسی راکه ندیده ام ونشناخته ام ولایتش راقبول کنم؟و علاوه بر این ازمیان قوم خود(غضبناک)بیرون رفت.
خداوند تبارک و تعالی به من دستور داد که یونس را ببلعم ولی استخوانهای اورا سست وضعیف نکنم بلکه سالم نگه دارم،مدت چهل شبانه روز درشکم من ماند و در میان دریا و تاریکی های سه گانه صدامیزد:(لا اله الاأنت سبحانک إنی کنت من الظالمین)جز توخدایی یگانه نیست،توپاک ومنزهی ومن ازستمکارانم؛
ولایت امیرالمومنین علی(علیه السلام ) و امامان ازفرزندان او را قبول کردم.
پس چون به ولایت شما ایمان آورد پروردگار عالم دستور داد تا او را درساحل دریابیندازم...!
📕داستانهاى بحارالانوار جلد پنجم
محمود ناصرى
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5789841314891697639.mp3
36.68M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «ملزومات کار فرهنگی»
🗓 اسفند ماه ۱۴۰۰
🎧 کیفیت 48kbps
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🟣#گذشت
شخصی به نام بُریحه عباسی از طرف متوکل، مسئولیت امامت نماز جمعه شهر مدینه و مکه را بر عهده داشت و جیره خوار او بود.
جهت تقرب به دستگاه، نامه ای بر علیه امام هادی (علیه السلام) به متوکل نوشت که مضمون آن چنین بود:
«چنانچه مردم و نیز اختیارات مکه و مدینه را بخواهی، باید امام هادی (علیه السلام) را از مدینه خارج گردانی، چون که او مردم را برای بیعت با خود دعوت کرده است و عده ای نیز اطراف او جمع شده اند»
بُریحه چندین نامه با مضامین مختلف برای دربار فرستاد.
متوکل با توجه به این سخن چینی ها و گزارشات دروغین و اینکه شخص متوکل نیز، دشمن سرسخت امام علی (علیه السلام) و فرزندانش بود، لذا یحیی فرزند هرثمه را خواست و به او گفت هر چه سریع تر به مدینه می روی و علی بن محمد (علیه السلام) را از مسیر بغداد به سامرا می آوری.
یحیی می گوید در سال ۲۴۳ به مدینه رسیدم و چون آن حضرت آماده حرکت و خروج از مدینه شد، عده ای از مردم و بزرگان مدینه به عنوان مشایعت، امام را همراهی کردند که از آن جمله همین بُریحه عباسی بود.
مقداری راه که رفتیم، بُریحه جلو آمد و به امام عرضه داشت فهمیده ام که می دانی من با بدگویی و گزارشات کذب نزد متوکل، سبب خروج تو از مدینه شده ام.
چنانچه نزد متوکل مرا تکذیب نمایی و از من شکایتی کنی، تمام باغات و زندگی تو را آتش می زنم و بچه ها و غلامانت را نابود می کنم.
آن حضرت در جواب، با آرامش و متانت فرمود من همانند تو آبرو ریز و هتاک نیستم، شکایت تو را به کسی می کنم که من و تو و خلیفه را آفریده است.
در این هنگام، بُریحه با خجالت و شرمندگی روی دست و پای حضرت افتاد و ملتمسانه عذرخواهی و تقاضای بخشش کرد.
امام هادی (علیه السلام) اظهار نمود من تو را بخشیدم و سپس به راه خود ادامه داد.
📚 منبع: اعیان الشیعه، جلد ۲، صفحه ۳۷
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#فضايل_اميرالمومنين
#حيدر_كرار
در جنگ خيبر پیامبر اکرم(ص) پس از اینکه چند فرمانده برای گشایش قلعه خیبر تعیین نمودند و همه آنها بدون اینکه موفقیتی به دست آورند عقب نشینی کردند،
رو به مردم فرمودند:
«فردا مردى همانند خودم را به سوی ایشان [یهود خیبر] مىفرستم که هم او؛ خدا و رسولش را دوست مىدارد، و هم خدا و رسولش او را دوست مىدارند. او حمله كنندهاى بىگریز (کرار غیر فرار) است، و باز نگردد تا آنکه خدا فتح و پیروزى را به وى ارزانى دارد».
پیامبر اسلام پیش از اعزام، نوید فتح و پیروزى داد، پس یاران آنحضرت در پى این کلام [براى آنکه انتخاب شوند] گردن کشیدند،
و چون فردا شد، رسول خدا(ص) على را فراخوانده و به سوی یهودیان خیبر فرستاد،
پس على(ع) را بدین فضیلت برگزید و او را «حیدر کرّار»
«حمله کنندهاى بىگریز» نامید.
#تحف_العقول_ترجمه_جعفري_ص٣٤١
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩای ﺑﻴﻦ ﺷﻴﻌﻪ ﻭ ﻭﻫﺎﺑﻴﺖ ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺑﺸﻮﺩ.
از ﻭﻫﺎﺑﻴﺖ ﺻﺪ ﻧﻔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺷﻴﻌﻪ ﻫﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻓﻘﻂ ﻳﮏ ﺷﻴﻌﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺄﺧﻴﺮ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﮐﻔﺸﺶ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺑﻐﻠﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻭﻫﺎﺑﻴﻮﻥ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻔﺸﺖ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻰ؟
ﺷﻴﻌﻪ ﮔﻔﺖ: ﺁﺧﺮ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﻫﺎﺑﻲ ﻫﺎ ﮐﻔﺶ ﻣﻰﺩﺯﺩﻳﺪﻧﺪ.
ﻭﻫﺎﺑﻴﻬﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭﻫﺎﺑﻴﺘﻰ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﮐﻔﺶ ﺑﺪﺯﺩﺩ.
ﺷﻴﻌﻪ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ. ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﻰ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻋﺖ ﺍﺳﺖ.
این شیعه باهوش کسی نبوده جز علامهحلی (ره) ..
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🔴 علم حضرت سلمان...
⭕️ ایشان علم متوسمین داشت یعنی چنانچه به کسی نگاه میکرد بر اسرار درون او آگاه میشد و اگر لازم بود به آن شخص میگفت.
🌕 زراره گفت: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که میفرمود:
«سلمان علم اول و آخر را دریافت و او دریایی از علم بود که علمش به پایان نمیرسید. او از ما اهل بیت علیهمالسلام است. و علم او به مرتبه ای رسیده بود که روزی از کنار مردی که در میان گروهی ایستاده بود گذشت. پس به او خطاب کرد: ای بنده خدا! از کاری که دیشب در خانه خود کردی به درگاه خداوند عزّوجلّ توبه کن. گفت: سپس سلمان گذشت و آن گروه به آن مرد گفتند: سلمان به تو چیزی را گفت و تو آن را از خود دفع نکردی؟ آن مرد گفت: مرا به امری خبر داد که جز من و خدا شخص دیگری از آن مطلع نبود. آن مرد ابوبکر بن أبی قحافه بود.»
📗بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۳۷۳
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨