⚫️ حقیقت راز #نعل_اسب و نماد خوش شانسی!
مگر حضرت #اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) در #گودال به شهادت نرسیدند؟ پس باید محل دفن حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) هم گودال باشد؛ اما اینطور نیست؛ قبر مطهر حضرت نسبت به گودال شهادت کمی آن طرفتتر است؛ کسانیکه به کربلا رفته باشند دیدهاند که بین قتلگاه و ضریح فاصله است؛ #چرا؟
[چون] عدهای آمدند و گفتند بر این پیکر #باید اسب تاخته شود! اما این #باید را چه کسی [یا چه کسانی] تعیین کردند؟ #چرا_فکر_نمیکنیم؟ چون داخل گودال نمیتوان اسب تاخت! از این جهت پیکر مطهر را از گودال خارج کردند و در جای صاف قرار دادند و #نعل_تازه به سم اسبان زدند و بر پیکر مطهر حضرت ارباب تاختند!
بعدها همین افراد [کسانیکه دستور اسب تاختن بر پیکر حضرت را دادند؛ #یهودیان]؛ در دوره #گائونی مهاجرت کردند و در #بغداد ساکن شدند؛ در این دوره بغداد مرکز اصلی #یهودیان دنیا میشود! اینها #نعل اسبانی که بر پیکر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) تاختند؛ جدا کرده بودند و با افتخار بر درب خانه هایشان زدند!؛ که ما فرزندان همان افرادی هستیم که بر پیکر حسین اسب تاختند! اینها بعدها کوچ کردند و به سمت اسپانیا، شبه جزیره هیبری رفتند و در آنجا نعل اسب را نماد #خوشبختی کردند!
و امروز عدهای #بیخبر و #ناآگاه؛ در کشور اسلامی و شیعه ایران!؛ نعل اسبی که بر پیکر امام مظلومشان تاخته شده را نماد خوشبختی تلقی میکنند و بر درب خانه و دکان میزنند و یا به ماشین خود آویزان میکنند!
● #استاد_رائفی_پور
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📚از کربلا دور شو!
ندای هل من ناصر امام حسین در روز عاشورا، خطاب به همه کسانی بود که توانِ دفاع از حرمِ اهل بیت را داشتند. امام حسین فرمودند هر که مرا یاری نمیکند، از این منطقه دور شود و اِلّا اگر نِدایَم به او برسد و حرم و حریمم را یاری نکند، گرفتار دوزخ است.
شاید ما گمان میکنیم فریاد یاریخواهی، فقط مخصوص آن زمان بوده و فقط امام حسین نیاز به کمک و یاری داشت، اما یک سوال: چرا کسی که امامتِ امام زمانش برایش روشن بود و میدانست جانِ امامش در خطر است، باز صحنه را خالی کرد؟ چه دلیلی و توجیهی میتواند باعث این رفتار شود؟
▪️ بیایید این سوال را از خودمان بپرسیم. چرا ما با اینکه میدانیم امام زمان در شرایط سختیست و نیاز به کمک دارد، صحنه را خالی کردیم؟ توجیهِ ما برای این همه بیخیالی و نشنیدنِ صدای هل من ناصر امام چیست؟ آیا باید کار از کار بگذرد تا به خودمان بیاییم؟!
📚 توجیه المسائل کربلا ۱۱
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Ostad_Raefipour_Sazman_seri_shiee_Jalase_10_1401_05_16_Tehran_48kb.mp3
24.78M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «سازمان سری شیعه» - جلسه ۱۰
🗓 ۱۶ مرداد ماه ۱۴۰۱ - تهران
🎧 کیفیت 48kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از نایت کویین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعاى_قشنگ
#خدایا ...
قسم به لحظه ای که 👈🏻دلم را می شکنند و جز تو مرهمی نیست
قسم به لحظه ای که 👈🏻مرا می فروشند و جز تو خریداری نیست
قسم به لحظه ای که 👈🏻تنهایم می گذارند و جز تو همراهی نیست
قسم به لحظه ای که 👈🏻دوستم ندارند وعاشقی جز تو نیست
من دوستت دارم
بار الهی مرهمم باش،
خریدارم باش،
یارم باش،
عاشقم باش
که کسی جز تو دلسوزم نیست
🎊 @bluebloom_madehand 🎊
🌸🍃🌸🍃
#راززندگی
پسر جوانی به پیرمردی نزدیک شد.
چشم در چشمش دوخت و به او گفت: من می دانم که شما خیلی خیلی آدم عاقل و موفقی هستید، دلم می خواهد راز زندگی را از زبان شما بشنوم.
پیرمرد نگاهی به پسر انداخت و جواب داد: من سرد و گرم زندگی را بسیار چشیده ام و به این نتیجه رسیده ام که راز زندگی در چهار کلمه خلاصه می شود:
۱-اولین کلمه « اندیشیدن» است؛ یعنی همیشه به ارزش هایی فکر کن که دلت می خواهد زندگی ات را بر پایه ی آنها بسازی.
۲- دومین کلمه « باور داشتن» است؛ یعنی وقتی همه ی آن ارزش ها را مشخص کردی، حالا خودت را باور کن.
۳- سومین کلمه « در سر داشتن رویا» است؛ یعنی رویای رسیدن به خواسته هایت را در سر داشته باش.
و چهارمین و آخرین کلمه« شهامت» است؛ یعنی وقتی که خودت باور کردی و به ارزش وجودی خودت کاملا پی بردی، حالا نوبت به آن می رسد که با شهامت هر چه تمام تر، رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنی.
آن پیرمرد کسی جز « والت دیسنی» (بنیانگذار شرکت بزرگ و موفق دیسنی لند) نبود.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
خیلی عالیه حتما تا آخر بخوانید👇
#دزدی_که_در_خزانه_نمک_گیر_سلطان_شد
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکيل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حين صحبتهاشان گفتند: چرا ما هميشه با فقرا و آدمهايى معمولى سر و کار داريم و قوت لايموت آنها را از چنگشان بيرون مى آوريم؟ بيائيد اين بار خود را به خزانه سلطان بزنيم که تا آخر عمر برايمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، اين کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترين راه ممکن را پيدا کردند و خود را به خزانه رسانيدند.
خزانه مملو از پول و جواهرات قيمتى و اشياء گرانبها بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتيقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در اين هنگام چشم سر کرده باند به شى درخشنده و سفيدى افتاد، گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزديکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمک است!
بسيار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پيشانى زد طورى که رفقايش متوجه او شدند و خيال کردند اتفاقى پيش آمد يا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خيلى زود خودشان را به او رسانيدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پيدا بود گفت: افسوس که تمام زحمتهاى چندين روزه ما به هدر رفت و ما نمک گير سلطان شديم، من ندانسته نمکش را چشيدم، ديگر نمى شود مال و دارايى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوريم و نمکدان او را هم بشکنيم.
آنها در آن دل سکوت سهمگين شب، بدون اين که کسى بويى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح که شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهايى بوده است، سراسيمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانيدند، ديدند سر جايشان نيستند، اما در آنجا بسته هايى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند ديدند جواهرات در ميان بسته ها مى باشد، بررسى دقيق که کردند ديدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد.
بالاخره خبر به گوش سلطان رسيد و خود او آمد و از نزديک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر اين کار برايش عجيب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت: عجب! اين چگونه دزدى است؟ براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چيز را ببرد ولى چيزى نبرده است؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟ ولى هر جور که شده بايد ريشه يابى کنم و ته و توى قضيه را در آورم.
در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بيايد، من بسيار مايلم از نزديک او را ببينم و بشناسم.
اين اعلاميه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسيد، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما امان داده است، برويم پيش او تا ببينيم چه مى گويد. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسيد: اين کار تو بوده؟
گفت: آرى.
سلطان پرسيد: چرا آمدى دزدى و با اين که مى توانستى همه چيز را ببرى ولى چيزى را نبردى؟
گفت: چون نمک شما را چشيدم و نمک گير شدم و بعد جريان را مفصل براى سلطان تعريف کرد.
سلطان به قدرى عاشق و شيفته کرم و بزرگوارى او شد که گفت : حيف است جاى انسان نمک شناسى مثل تو، جاى ديگرى باشد، تو بايد در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگيرى، و حکم خزانه دارى را براى او صادر کرد.
آرى او يعقوب ليث صفاري بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود سلسله صفاريان را تاسيس نمود. يعقوب ليث صفاري سردار بزرگ و نخستين شهريار ايراني (پس از اسلام) قرون متوالي است که در آرامگاهش واقع در روستاي شاهآباد واقع در 10 کيلومتري دزفول بطرف شوشتر آرميده است. گفتني است در کنار اين آرامگاه بازماندههاي شهر گندي شاپور نيز ديده ميشود.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#فرار_از_تقدیر_الهی؟
روزی حضرت علی (ع) از کوچهای رد میشدند. از زیر دیواری که سمت کوچه خم شده بود و کم بود بریزد باید رد میشدند. حضرت چون زیر آن دیوار رسیدند به سمت دیگر کوچه آمدند. مردی گفت: یا علی (ع) از قضای خدا فرار میکنی؟ حضرت فرمودند: از قضا الهی به قدرش (اندازهاش) فرار میکنم.
نتیجه اینکه انسان نباید مستقیم به قضا الهی خود را بسپارد، به اندازهای که میتواند از قضا الهی باید گریز کرد و عاقل آن نیست که خود را به دست خود به بلا بسپارد.
مثال:
فرض کنیم قصد مسافرت داریم و تایر ما فرسوده است، اینکه تایر را عوض نکنیم و بگوییم قضا الهی باشد خواهیم مرد، این درست نیست. به اندازه قدر و اندازه و توانمان یک تایر دست دوم بهتر از تایر خودمان میخریم و میگویم خدایا توکل بر فضل تو و راه میافتیم.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
4_6012841488688351894.mp3
25.55M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «شرح دعای ندبه» - جلسه ۹
🗓 ۱۴ مرداد ماه ۱۴۰۱ - تهران، هیئت مع امام منصور
🎧 کیفیت 48kbps
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_6019607836001045659.mp3
9.59M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «آیا قدرت نه گفتن دارید؟»
🗓 ۱۷ مرداد ماه ۱۴۰۱ - تهران (روز عاشورا)
🎧 کیفیت 48kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از نایت کویین
4_6030682649691950221.mp3
15.06M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «چجوری آدم موفقی بشیم؟» راز موفقیت
🗓 ۱۳ مرداد ماه ۱۴۰۱ - تهران، هیئت قاسم بن الحسن علیهالسلام
🎧 کیفیت 48kbps
🎊 @bluebloom_madehand 🎊
🌸🍃🌸🍃
مشهدی قلی هفتاد سال دارد که با چهارچرخی در بازار بار جابجا میکند. ظهر برای ناهار یکساعت به منزل میآید. ناهار که میخورد نیمساعتی استراحت میکند. همانجا به متکّی تکیه میدهد و میخوابد. او چهل سال است ظهرها اینطور میخوابد. از او میپرسم: چرا دراز نمیکشد؟ میگوید: اگر دراز بکشد حس راحتی و سنگینی کرده و نمیتواند بعد از نیمساعت بیدار شود.
آری مثل دنیا هم همین است، هر اندازه رفاه و لذت خویش در دنیا زیاد کنیم خواب غفلت ما سنگینتر در دنیا خواهد شد و در زمان مرگ برخاستن ما از سر سفره رنگینی که در دنیا پهن کردهایم سختتر خواهد بود.
روزی شریح خانه بزرگی خرید و علی (ع) را به منزلش دعوت کرد. حضرت دیدند شریح خیلی برای خانهاش حس شادی میکند، به او فرمودند: به خانه خود خوشحال مباش، روزی کسی خواهد رسید (عزرائیل) بدون اینکه سند تو را نگاه کند، تو را با اختیار تام که از خالق تو دارد از خانهات بیرون خواهد کرد، پس فکر آبادکردن خانهای باش که کسی نتواند تو را از آن بیرون کند.
ما عِندکُم یَنفد و ما عِندالله بَاق (96 - نحل)
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#فضايل_اميرالمومنين
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
هر كه مىخواهد به آدم و علم او
و نوح و تقواى او
و ابراهيم و دور انديشى-بردبارى-او
و موسى و هيبت او
و عيسى و عبادت او بنگرد،
به على بن ابى طالب بنگرد.
#ارشادالقلوب_ص٢١٧
آنچه خوبان همه دارندتو يك جا داري
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
4_6035036874651733433.mp3
27.73M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «شرح دعای ندبه» - جلسه ۱۰
🗓 ۲۱ مرداد ماه ۱۴۰۱ - تهران، هیئت مع امام منصور
🎧 کیفیت 48kbps
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨