📘#داستانهایبحارالانوار
رفتار با بدهکاران
🔹محمد بن ابی عمیر یکی از شیعیان سر شناس و از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) بود، به علت ظلم و ستم حکومت وقت، اموالش را از دست داده و فقیر شد.[۱]
🔹او از شخصی ده هزار درهم طلب داشت. آن شخص خانه ی خود را فروخت و پولش را نزد محمد بن ابی عمیر آورد تا بدهی خود را بدهد. محمد به او گفت:
➖ این پول چیست؟
گفت: این طلب شماست که از من داشتی.
➖ از کجا تهیه کرده ای، مگر ارثی به تو رسیده؟
مرد گفت: خیر.
➖کسی به تو بخشیده؟
خیر.
➖ پس از کجا آورده ای؟
مرد گفت: خانهام را فروختم تا بدهی شما را بدهم.
➖محمد گفت: مولایم امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«به خاطر بدهی نباید بدهکار خانه اش را بفروشد.»
این پولها را بردار، به خدا سوگند گرچه اکنون به یک درهم پول محتاجم، ولی این پول را هرگز از تو نخواهم گرفت.
📚 بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۲۷۳
پی نوشت:[ ابن ابی عمیر اسامی شیعیان را میدانست چون در اختیار هارون الرشید نگذاشت، مورد خشم واقع شد، به طوری که تمام دارای او (۵۰۰۰۰۰ درهم) بود مصادره و خودش محکوم به چهار سال زندان گردید.]
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
کار شیطانی!!!
🔹امام صادق (علیه السلام) حال یکی تاجران را جویا شدند.
یکی از حاضران گفت:
او آدم خوبی است، ولی تنها عیبش این است که تجارت را ترک کرده و بیکار است.
🔹حضرت سه بار فرمودند: "عمل الشیطان" ترک تجارت و بیکاری کار شیطانی است.
سپس فرمودند: رسول خدا شتری را که از شام آورده بودند خرید و آن را فروخت، و باسود آن، وام خود را پرداخت کرد و بقیه را بین خویشاوندان خود تقسیم نمود، خداوند در باره تاجران خوب میفرماید:
🔹«رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله: [۱] مردانی هستند که تجارت و داد و ستد، آنها را از یاد خدا باز نمی دارد، آنان تجارت و مادیات را پلی برای هدفهای خدا پسند قرار میدهند.»
📚۱. نور آیه ۳۱.
بحار ج ۸۳، ص ۵.
📌 بنابراین بیکاری عمل مخرب شخصیت و زندگی است که باید از آن به شدت بر حذر بود.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
مردی نیکوکار در خدمت امام جواد علیه السلام
مرد نیکوکاری در حال نشاط و خوشحالی خدمت امام جواد علیه السلام رسید.
حضرت فرمودند:
«چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالی؟»
آن مرد عرض کرد:
فرزند رسول خدا! از پدر شما شنیدم که میفرمودند:
«بهترین روز شادی انسان روزی است که خداوند توفیق انجام کارهای نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینی موفق بدارد.»
امروز نیازمندانی از جاهای مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادی به من دست داده است.
امام جواد علیه السلام فرمودند:
«به جانم سوگند! که شایسته است چنین شاد و خوشحال باشی! به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنی.»
سپس امام علیه السلام فرمودند:
«یا ایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی»*۱
ای آنانکه ایمان آورده اید، اعمال نیک خود را با منت نهادن و اذیت کردن باطل نکنید...
📚۱. سوره بقره: آیه ۲۶۴.
بحارالانوار ج ۶۸، ص ۱۵۹.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
بر خویشتن بدی نکن!
🔹شخصی به اباذر نوشت:
به من چیزی از علم بیاموز!
اباذر در جواب گفت:
دامنه علم گسترده تر است ولی اگر میتوانی بدی نکن بر کسی که دوستش میداری.
🔹مرد گفت:
این چه سخنی است که میفرمایی آیا تاکنون دیده اید کسی در حق محبوبش بدی کند؟
اباذر پاسخ داد:
آری! جانت برای تو از همه چیز محبوب تر است. هنگامی که گناه میکنی بر خویشتن بدی کرده ای.
📚 بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۰۲
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
انسانهایی که در باطن، میمون و خوک اند!
🔹ابوبصیر یکی از شیعیان پاک و مخلص امام صادق علیه السلام میگوید:
من با آن حضرت در مراسم حج شرکت نمودم.
هنگامی که به همراه امام علیه السلام کعبه را طواف میکردیم، عرض کردم:
- فدایت شوم، آیا خداوند این جمعیت بسیار را که در حج شرکت نموده اند میآمرزد؟
امام صادق علیه السلام فرمودند:
« ای ابا بصیر! بسیاری از این جمعیت که میبینی، میمون و خوک هستند! »
عرض کردم:
- آنها را به من نشان دهید!
🔹آن حضرت دستی بر چشمان من کشیدند و کلماتی به زبان جاری نمودند.
ناگهان! بسیاری از آن جمعیت را میمون و خوک دیدم، وحشت کردم!
سپس بار دیگر دستشان را بر چشمان من کشیدند، آن گاه دوباره آنان را همان گونه که در ظاهر بودند دیدم.
🔹سپس فرمودند:
« ای ابا بصیر! نگران مباش! شما در بهشت، شادمان هستید و طبقات دوزخ جای شما نیست.
سوگند به خدا! سه نفر، بلکه دو نفر، بلکه یک نفر از شما شیعیان حقیقی در آتش دوزخ نخواهد بود.»
📚 بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۷۹
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
هفتصد درودِ خداوند...
🔹روزی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
«یا علی! میخواهی تو را به چیزی مژده بدهم؟»
حضرت علی علیه السلام عرضه داشتند:
بله، پدر و مادرم به قربانت! شما همیشه مژده دهنده هر چیزی بودید.
🔹پیامبر فرمودند: «جبرئیل، نزد من آمد و از امر عجیبی مرا خبر داد. »
امیرالمومنین علیه السلام پرسیدند: امر عجیب چه بود یا رسول الله؟
🔹پیامبر فرمودند: «جبرئیل خبر داد که هر کس از دوستان من، بر من توأم با خاندانم صلوات بفرستد، درهای آسمان به روی وی گشوده میشود و فرشتگان هفتاد صلوات به او میفرستند و اگر گناهکار است گناهانش میریزد همچنان که برگ درختان میریزد و خداوند متعال به او خطاب میکند: (لبیک یا عبدی و سعدیک).
سپس به فرشتگان میفرماید:
ملائکان من! شما به او هفتاد صلوات فرستادید، اما من بر او هفتصد صلوات میفرستم.»
📚 بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۵۶.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهایبحارالانوار
عاقبت قرآن خوانِ بی تقوا!
در یکی از شبها امیرالمؤمنین علیه السلام از مسجد کوفه به سوی منزل خود حرکت کرد.
کمیل بن زیاد که از یاران خوب آن حضرت بود امام را همراهی مینمود. گذرشان از کنار خانه مردی افتاد که صدای قرآن خواندنش بلند بود و آیه ۹ سوره زمر را با صدای دلنشین و زیبا میخواند.
کمیل از حال معنوی این مرد بسیار لذت برد و در دل بر او آفرین گفت. بدون آنکه سخنی در زبان بگوید.
حضرت به حال کمیل متوجه شد و رو به او کرد و فرمود:
«ای کمیل! صدای قرآن خواندن او تو را گول نزد زیرا او اهل دوزخ است (چه بسا قرآن خوانی هست که قرآن بر او لعنت میکند) و بزودی آنچه را که گفتم به تو آشکار خواهم کرد!»
کمیل از این مسئله متحیر ماند، نخست اینکه امام علیه السلام به زودی از فکر و نیت او آگاه گشت، دیگر اینکه فرمود: این مرد با آن حال روحانیش اهل دوزخ است.
مدتی گذشت. حادثه گروه خوارج پیش آمد و کارشان به آنجا رسید که در مقابل امیرالمؤمنین ایستادند و علی علیه السلام با آنان جنگید در حالی که حافظ قرآن بودند.
پس از پایان جنگ که سرهای آن طغیان گران کافر بر زمین ریخته بود، امیرالمؤمنین علیه السلام به یکی از سرها اشاره کرد و فرمود:
«ای کمیل! این همان شخصی است که در آن شب قرآن میخواند و از حال او در تعجب فرو رفتی.» آنگاه کمیل حضرت را بوسید و استغفار کرد.
📚بحارالانوار ج ۳۳، ص ۳۹۹.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
💠برخورد پسندیده
🔹یکی از خویشان امام زین العابدین علیه السلام در برابر آن حضرت ایستاد و زبان به ناسزاگویی گشود، حضرت در پاسخ او چیزی نگفتند.
هنگامی که مرد از پیش حضرت رفت امام به اصحاب خود فرمودند:
"آنچه را که این مرد گفت، شنیدید. اکنون دوست دارم، همراه من بیایید تا نزد او برویم و جواب مرا نیز به او بشنوید."
عرض کردند: حاضریم، ما دوست داشتیم شما هم همانجا پاسخ ایشان را بگویید و ما هم آنچه میتوانیم به او بگوییم.
🔹سپس امام نعلین خویش را پوشیدند، به راه افتادند. در بین راه این آیه را میخواندند:
"والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین."
🔹راوی میگوید: وقتی رسیدیم به خانه آن مرد، او را صدا زدند و فرمودند:
"به او بگویید علی بن الحسین با تو کار دارد."
🔹مرد همین که متوجه شد امام زین العابدین علیه السلام آمده است در حالیکه آماده مقابله و دفاع بود از منزل بیرون آمد و یقین داشت آن جناب برای تلافی جسارتهایی که از او سر زده آمده است.
🔹امام فرمودند:
"برادر! چندی پیش نزد من آمدی و آنچه خواستی به من گفتی. اگر آن زشتیها که به من گفتی در من هست، هم اکنون استغفار میکنم و از خداوند میخواهم مرا بیامرزد و اگر آن چه به من گفتی در من نیست، خداوند تو را بیامرزد."
🔹راوی میگوید: آن شخص سخن حضرت را که شنید پیش آمد و پیشانی امام را بوسید و عرض کرد:
آری! آن چه من گفتم در شما نیست و من به آن چه گفتم سزاوارترم.
📚آل عمران،آیه ۱۳۴
بحار ج ۴۹، ص۵۴
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
💠دعای پیغمبر صلیاللهعلیهوآله
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله با عده ای از بیابان عبور میکردند. در اثنای راه به شترچرانی رسیدند. حضرت کسی را فرستادند تا مقداری شیر از او بگیرد.
🔹شترچران گفت: شیری که در پستان شتران است برای صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف دوشیدهام برای شام آنهاست.
با این بهانه به حضرت شیر نداد.
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله او را دعا کردند و فرمودند:
" خدایا! مال و فرزندان او را زیاد کن! "
🔹سپس از آن محل گذشتند و به گوسفند چرانی رسیدند.
پیامبر کسی را فرستادند تا از او شیر بخواهد. چوپان گوسفندها را دوشید و با آن شیری که در آن ظرف حاضر داشت همه را در ظرف فرستاده پیامبر صلی الله علیه و آله ریخت و یک گوسفند نیز برای حضرت فرستاد و عرض کرد:
- فعلا همین مقدار آماده است، اگر اجازه دهید بیش از این تهیه و تقدیم کنم؟
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره او نیز دعا کردند، و فرمودند:
"خدایا! به اندازه نیاز او روزی عنایت فرما!"
🔹یکی از اصحاب عرض کرد:
- یا رسول الله! آن کس که به شما شیر نداد درباره او دعایی نمودید که همه ما آن دعا را دوست داریم و درباره کسی که به شما شیر داد دعایی فرمودید که هیچ یک از ما آن دعا را دوست نداریم!
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
"مال کمی که نیاز زندگی را برطرف میسازد، بهتر از ثروت بسیاری است که آدمی را غافل نماید."
🔹سپس آن حضرت این دعا را نیز کردند:
- "خدایا به محمد و اولاد او به اندازه کافی روزی لطف فرما!"
📚 بحار: ج ۷۲، ص ۱۱
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
فرمان امام باقر علیه السلام
ابوبصیر میگوید:
🌹امام باقر علیه السلام از شخصی که از آفریقا آمده بود حال یکی از شیعیانش را پرسید، فرمود:
حال راشد چطور است؟
آن مرد گفت:
هنگامی که حرکت کردم او صحیح و سالم بود و به شما نیز سلام رساند.
امام فرمود:
خداوند رحمتش کند!
مرد گفت: مگر راشد مُرد؟
امام فرمود: آری!
مرد پرسید: کی مرده است؟
امام فرمود: دو روز پس از حرکت تو.
مرد گفت: عجب، راشد نه مرضی داشت و نه مبتلا به دردی بود!
امام فرمود: مگر هر کس میمیرد با مرض و علت خاصی میمیرد؟
ابوبصیر میگوید:
پرسیدم: راشد چگونه آدمی بود؟
🌹امام فرمود:
یکی از دوستان و علاقمندان ما بود.
سپس فرمود:
شما فکر میکنید که چشمهای بینا و گوشهای شنوا همراه شما نیست؟
اگر چنین فکر کنید، بد فکر کرده اید. به خدا سوگند! چیزی از کارهای شما بر ما مخفی نیست، تمامی اعمالتان پیش ما حاضر است و ما همیشه متوجه رفتار شما هستیم. سعی کنید خودتان را به کارهای خوب عادت دهید و جزو خوبان باشید و با همین نشانه نیک هم شناخته شوید و من فرزندان خود و همه شیعیانم را به کارهای نیک فرمان میدهم.
📚 بحارالانوار ج ۴۶، ص ۲۴۴.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
📘#داستانهایبحارالانوار
💠خصلتی از حضرت یحیی علیه السلام که شیطان آن را دوست داشت!
🔸روزی حضرت یحیی به شیطان گفت:
من از تو سؤالی دارم.
شیطان در پاسخ گفت:
مقام تو بالاتر از آن است سؤال تو را جواب ندهم، هر چه میخواهی بپرس من پاسخ خواهم داد.
حضرت یحیی فرمود: دوست دارم دامهایت را که به وسیله آنها فرزندان آدم را شکار کرده و گمراه میکنی، به من نشان دهی.
شیطان گفت: با کمال میل خواسته تو را بجا میآورم.
🔸شیطان در قیافه ای عجیب و با وسایل گوناگون خود را به حضرت یحیی نشان داد و توضیح داد که چگونه با آن وسایل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوی گمراهی میبرد.
حضرت یحیی پرسید:
آیا هیچ شده که لحظه ای به من پیروز شوی؟
گفت: نه، هرگز! ولی در تو خصلتی هست که از آن شاد و خرسندم و آن را دوست دارم.
فرمود: آن خصلت کدام است؟
شیطان گفت: تو گاهی اوقات پرخوری میکنی، سنگین میشوی بدین جهت از انجام بعضی نمازهای مستحبی و شب زنده داری باز میمانی.
🔸یحیی علیه السلام گفت:
من با خداوند عهد کردم که هرگز غذا را به طور کامل نخورم و از طعام سیر نشوم، تا خدا را ملاقات نمایم.
شیطان گفت:
من نیز با خود پیمان بستم که هیچ مؤمنی را نصیحت نکنم، تا خدا را ملاقات کنم.
📚 بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۷۲
🎋🎋🦋🎋🦋
@Lootfakhooda