هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
namaze_khoob_2.mp3
12.83M
#چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟
جلسه دوم
#واعظ علیرضا پناهیان 🎤
🍃🦋🍃🦋🍃🦋
👇👇👇👇
↶
✨ http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
♥️⃟آرامش حس حضورخداست♥️
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#جامعه کبیره(مداح: میرداماد)
_____________________________
http://www.sibtayn.com/sound/dua/ziarat/jameh-kabireh/jameah-mirdamad.mp3
_____________________________
«دانلودنرم افزار جامع قرآنی عطر خدا👇»
https://cafebazaar.ir/app/ir.parniyan.atre_khoda/?l=fa
#هدیه ویژه کانال ما به کاربران محترم همیشه همراه
به شدت توصیه میشود این نرم افزار بسیار کاربردی رو تصب کنید و از امکانات بسیار عالی این نرم افزار بهره مند شوید
#التماس دعا
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_6032632182592244567.mp3
4.53M
#تشرفات_صوتی
تشرف محضر آقا امام زمان ارواحنافداه در #روز_عرفه 🌼
🎤حجت الاسلام محرابیان
زمان: ١٢ دقیقه
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸امام صادق علیه السلام میفرمایند:
💫روز عرفه برای خودت هر دعایی دوست داشتی بکن و (در دعا) تلاش کن که عرفه، روز دعا و روز حاجت خواستن از خداست 🤲
📚 الکافی ج4 ص464
👈 در این روز مهم و پر اهمیت از دعا برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف غافل نشویم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#آستانه_حضرت_امام_کاظم
علیه السلام
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#حدیث_روز
✨ امام رضا (عليه السلام):
به خداوند گمان نيك ببر؛ زيرا خداى عزّوجلّ مىفرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويشم؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر بد باشد نیز مطابق همان گمانِ بد با او عمل کنم.
📚 میزان الحکمه، ج۶، ص۵۷۷
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
4_5971996139249993408.mp3
3.17M
⚠️ویروسهای خطرناک #روحی و شیوه درمان آنها در قیامت
🎧: استاد حاج آقا زعفری زاده
زمان: ١٧ دقیقه
✅گوش دادن به این هفده دقیقه، سرنوشت اخروی شما را تغییر خواهد داد!!!
#سخنرانی
#تزکیه_نفس
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_شانزدهم
☘قتل این سه تن که هر سه نیرومندترین افراد قریش بودند ، پشت سپاه مکه را شکست و قریش بکلی روحیه خود را باخت .
☘مسلمانان ، سخت می کوشیدند و روزگار کفار قریش را سیاه می کردند . علی ( ع ) با بیداری و هوشیاری خاص خود به جوانب مختلف میدان می تاخت و دشمنان را از پای می انداخت و تعداد کشته شدگان بدست او بالغ بر سی و شش نفر گردید .
☘در این جنگ علاوه بر عتبه و شیبه و ولید ، ابوجهل و جمعی دیگر از سران قریش هم به هلاکت رسیدند و هفتاد نفر از رجال مکه هم بدست مسلمانان اسیر شدند .
☘جنگ بدر ، به این ترتیب به نفع مسلمانان خاتمه یافت و اولین حمله مسلحانه اسلام بر شرک و بت پرستی ، باپیروزی بزرگی مواجه شد .
☘اشراف قریش ، فیل صفتان مکه ، عزیزان بی جهت ، و خود خواهان گردنکش ، در کنار چاه بدر به زانو درآمدند و پس از یک عمر سرسختی و لجاج ، به وادی خاموشان شتافتند .
☘این جنگ در تاریخ اسلام اثر مهمی داشت . زیرا این نخستین بار بود که مسلمانان بامخالفان خود جنگ می کردند و در نتیجه نیروی ایمان و فداکاری ، با آنکه سپاه دشمن ، از لحاظ عدد و تجهیزات سه برابر آنها بود ، غالب شدند و درسی سراسر عبرت به دشمنان خود دادند .
#ادامه استان در قسمت بعد ....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_هفدهم
🌺جنگ احد
🍀پس از جنگ بدر ، بت پرستان مکه ، احساس کردند که لکه ننگی به دامن افتخار آنها نشسته که جز با انتقام از مسلمین با هیچ آبی شسته نمی شود و تا خونخواهی کشتگان را ننمایند ، آرامشی در دل خود نخواهند یافت .
🍀از این رو ابوسفیان که قیادت و ریاست مکه را اخیرا بدست گرفته بود ، اعلام کرد که هیچ خانواده ای از قریش حق ندارد بر کشتگان خود عزاداری کند و اشگ بریزد . زیرا اشگها و ناله ها ، عقده های دل را سبک می سازد و قدرت انتقام را ضعیف می کند .
🍀این عقده ها باید در دلها بماند تا در وقت مناسب منفجر شود و با انفجارش ، آتشی از کین برافروزد که خرمن عمر دشمنان را بسوزاند .
🍀حدود یکسال از حادثه بدر می گذشت . ابوسفیان سرگرم تهیه مقدمات جنگ بود . جمعی از افراد سخنور و فصیح عرب را به قبائل مختلف اعزام نمود تا با تشریح جنگ بدر ، مردم را تحریک کنند که برای خونخواهی از دشمن مشترک آماده گردند .
🍀مال التجاره ای هم که بر سر آن ، جنگ بدر بر پا شده بود و جمعی از سهامداران بزرگش در آن ، به خاک غلطیده بودند ، هنوز در دست ابوسفیان بود و تصمیم گرفت که آن ثروت سرشار را صرف در راه انتقام و خونخواهی کند .
🍀با فعالیت های پی گیر و همه جانبه ، سپاهی نیرومند که دارای پنج هزار مرد مسلح بود ، آماده گردید . میان این عده سه هزار و دویست نفر پیاده نظام بودند و از لحاظ تجهیزات نظامی و آذوقه در بهترین شرایط قرار داشتند .
🍀وقتی خبر حرکت این سپاه به مدینه رسید ، ترسی غیر قابل وصف در میان مسلمانان پدید آمد . زیرا حادثه ای پیش آمده بود که نسبت به حوادث و جنگ های گذشته قابل قیاس نبود .
#ادامه داستان در قسمت بعد ....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستان زندگی حضرت محمد صلی الله علیه و آله❤️
#ادامه دارد ...
#رفتن به پارت اول
👇👇👇
https://eitaa.com/Lootfakhooda/4716
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
namaze_khoob_3.mp3
14.1M
#چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟
جلسه سوم
#واعظ علیرضا پناهیان 🎤
🍃🦋🍃🦋🍃🦋
👇👇👇👇
↶
✨ http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
♥️⃟آرامش حس حضورخداست♥️
#باور کنید٬
♻️نیروی آدمی بیکران است.
باور کنید٬ هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست.
باور کنید٬ که از عشق آفریده شدهاید٬ پس عشق را بیافرینید.
باور کنید٬ خدا هیچگاه از بندگانش ناامید نمیشود ولی بندگان از او چرا!
باور کنید٬ لایق بودن هستید.
باور کنید٬ که اکنون مهمترین لحظه است.
باور کنید٬ که روح شما قدرت صعود به ماورا را دارد.
باور کنید٬ که شما هم میتوانید.
و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید.
تا زندگی٬ شما را باور کند .
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
namaze_khoob_4.mp3
12.96M
#چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟
جلسه چهارم
#واعظ علیرضا پناهیان 🎤
🍃🦋🍃🦋🍃🦋
👇👇👇👇
↶
✨ http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
♥️⃟آرامش حس حضورخداست♥️
#داستانک
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود.
میرود محضر امیرالمؤمنین (ع) در حرم زیارت و به آقا میگوید:
آقا ما داریم برمیگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما میآید.
آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام، این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.
شیخ عبدالکریم سه ماه نجف میماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد، از امیرالمؤمنین همین خواسته را تقاضا میکرد.
سه ماه هم ایشان کربلا میماند.
جمعاً میشود شش ماه.
دیگر ایشان داشت ناامید میشد که شاید آقا امام حسین هم مصلحت نمیدانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند و شب میخوابد،
خواب سیدالشهداء(ع) را میبیند.
آقا میفرمایند:
"شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟" میگوید: بله آقا
میفرمایند:"فردا صبح وارد حرمِ ما که میخواهی بشوی طلوع فجر،کنار قبرِ حبیب بن مظاهر، یک جوان 18 سالهای نشسته، عمامهای کرباسی به سر دارد و یک عبا ولباس کرباسی هم پوشیده.
شما که وارد میشوی، این جوان بلند میشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا به من میکند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء و از حرم خارج میشود.
بعد ازطلوع فجر، این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است".
شیخ میفرماید:
بیدار شدم.
طلوع فجر وقتی وارد حرم شدم دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر همان گوهری که امام حسین حواله کردن نشسته بود.
وارد شدم، آن قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سیدالشهداء(ع)، یک سلام به علی اکبر ویک سلام به جمیع شهداء، ازحرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت.
دنبالش دویدم. در صحن،صدایش زدم و گفتم: آقا بایست با تو کاری دارم.
برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامهی من عاریتی است"
و رفت.
از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه پسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم:
آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت:
"آقا! عبای من هم عاریتی است"؛ و رفت.
شیخ میگوید:
دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانهی دو امام، بااین دو کلمه دارد میگذارد و میرود.
دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:
بایست، عبای من عاریتی است؛ عمامهی من عاریتی است یعنی چه؟
شش ماه التماس کردهام تا شما را معرفی کردهاند، کار داریم با شما.
یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید:
"چه کسی من را به شما معرفی کرد؟".
آقا شیخ عبدالکریم میگوید:
صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع).
به حاج شیخ عبدالکریم میگوید:
"امروز چندمِ ماه است؟"
حاج شیخ عبدالکریم روز را میگویند.
میگوید: "دنبال من بیا ".
در کوچهپسکوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بود.
میرسد به درِآن اتاق و میگوید:
"اینجا خانهی من است،فردا طلوع فجر، وعدهی دیدار من و شما همین جا".
میرود داخل و در را میبندد.
مرحوم حاج شیخ فرموده بود:
من درعجب بودم؛ خدایا،این چه مطلبی میخواهد به من بگوید که موکول کردبه فردا. چرا امروز نگفت؟!
آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آیندهی من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشودپیام.
ایشان میفرماید:
لحظهشماری میکردم. آن روز گذشت تا فردا وطلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا، روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای نالهی پیرزنی از درون آن اتاق بلندبود وصدا میزد:
وَلَدی! وَلَدی.پسرم، پسرم.
در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشکآلود در را گشود.
گفتم:
خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت اینجا خانهی من است و با من وقت ملاقات گذاشته، این آقا کجاست؟
گفت: این پسرِ من بود،الآن پیشِ پای شمااز دنیا رفت.
وارد شدم دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم.
گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم.
یکروز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم،این خاطره را نقل کرده بود از دوران جوانی وبعد فرموده بود:
آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین(ع)به من آموخت، درسِ عملی بود.
روز قبل به من گفت:
آقا عمامهی من عاریتیست،
عبای من عاریتیست
فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت.
میخواست به من بگوید:
شیخ عبدالکریم حائری!
مرجعیت،عاریتی است
ریاست،عاریتی است
خانههایتان، پولهای حسابتان، وجودتان، سلامتیتان هرچه میبینید،عاریه است و امانت است.
دل به این عاریهها نبندید.
اینها را یا از شمامیگیرند
یا حوادث، یا وارث میبرد.
او بامردن خود درعمل نشان داد هرچیزی هنگام مرگ جز اعمالی که خالص برای خداوند متعال باشد هرچه داریم عاریه است.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨