#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_بیست_و_هفتم
💚قریش تصمیم گرفته است درخت توحید را از ریشه در آورد . بت پرستان مکه آماده شده اند به هر قیمتی است از محمد ( ص ) و یاران او اثری باقی نگذارند و به دنبال این تصمیم ، اقداماتی کرده اند . ولی اقدامات کذشته آنها که به صورت چنگ های بدر و احد بوده است ، آنها را به مقصد اصلی نرسانیده است .
💚اگر چه از جنگ احد ، قریشیان خوشحال برگشتند ، ولی باز هم عقده قلبی آنها باز نگردید . زیرا هنوز پایگاه اسلام به جای خود باقی است و محمد و یارانش به روش خود ادامه می دهند .
💚چند تن از یهودیان مدینه ، از جمله : حی بن اخطب ، به مکه آمدند و با سران قریش ملاقات و مذاکراتی انجام دادند .
💚یهود اظهار داشتند : باید یک اقدام همه جانبه برای ریشه کن ساختن اسلام بنمائیم ، که در آن از قبائل مختلف عرب کمک بگیریم و ما یهودیان هم آنچه قدرت داریم در این راه بکار می اندازیم . ابوسفیان و سایر اشراف قریش از این پیشنهاد حسن استقبال کردند و آمادگی خود را اعلام داشتند .
💚سپس یهودیان نزد طایفه غطفان رفتند و با آنها نیز در این باره مذاکره و موافقت آنان را هم جلب نمودند .
💚چند روز به تهیه مقدمات گذشت و آنگاه سپاهی عظیم بالغ بر ده هزار جنگجو ، به فرماندهی ابوسفیان از مکه حرکت کرد . در بین راه هم گروهی از قبائل مختلف عرب به آنها پیوستند و مانند سیلی بنیان کن ، به جانب مدینه سرازیر شدند .
💚خبر حرکت سپاه مکه به رسول اکرم ( ص ) رسید و با یاران خود در این مورد به مشورت و تبادل نظر پرداخت . سلمان فارسی اظهار داشت : در کشور ما معمول است که چون سپاهی عظیم به ما حمله کند ، دورتادور شهر را خندق حفر می کنیم که دشمن نتواند از همه جانب ما را مورد حمله قرار دهد . پیامبر اسلام ( ص ) این نظر را پسندید و مسلمانان به رهبری آن حضرت حفر خندق را آغاز کردند .
#ادامه داستان درقسمت بعد ...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_بیست_و_هشتم
💚سپاه قریش موقعی به حدود مدینه رسید که مسلمانان از کار خندق فراغت یافته و مانعی بزرگ در سر راه دشمن بوجود آورده بودند .
💚مکیان از دیدن خندق دجار حیرت شدند . زیرا این کار در بین عرب سابقه نداشت . ولی ندانستند که این نظریه ، وسیله یک مسلمان ایرانی ، یعنی سلمان فارسی اظهار و مورد عمل قرار گرفته است .
💚جنگجویان قریش ، در نظر داشتند بدون پیاده شدن در مدینه کار مسلمانان را یکسره کنند و برگردند . ولی در این حال خود را ناچار دیدند که خیمه ها بر سر پا کنند و مدینه را محاصره نمایند .
💚حی بن اخطب ، دیگرباره فعالیت خود را آغاز کرد و برای ملاقات ( کعب بن اسد ) فرمانروای یهودیان بنی قریظه ، به پای قلعه آنها آمد . ولی کعب از پذیرفتن و ملاقات او امتناع نمود .
💚حی بن اخظب دست بردار نبود و با هر نیرنگی بود ، کعب را راضی کرد که چند لحظه با او ملاقات نماید . در این ملاقات ، حی بن اخطب گفت : برای تو عزت دنیا را آورده ام . کعب گفت : بخدا قسم که تو ذلت و خواری دنیا را آورده ای .
💚گفت : اینک قبائل نیرومند قریش و غطفان با عزمی راسخ آمده اند که از اینجا باز نگردند تا کار محمد و یارانش را خاتمه دهند . حال موقع آن است که تو هم با ما هماهنگ شوی و ما را در این راه کمک کنی .
💚این خبر ، یعنی خبر پیمان شکنی یهود بنی قریظه در این موقع حساس ، بر وخامت اوضاع مدینه افزود و مسلمانان را سخت نگران ساخت . زیرا این مطلب از دو سوی حائز اهمیت بود .
💚یکی آنکه نیروی قابل ملاحظه ای بر تعداد دشمنان میافزود و دیگرآنکه زحماتی که مسلمین در حفر خندق متحمل شده بودند ، بی اثر می شد و دشمن می توانست از طریق اراضی و قلاع بنی قریظه به آسانی وارد مدینه شود .
#ادامه داستان در قسمت بعد .....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_بیست_و_نهم
💚روزهای محاصره کم کم به طول انجامید . سپاهیان مکه احساس خستگی کردند و از اینکه تاکنون نتیجه ای بدست نیامده افسرده خاطر شدند .
💚یکی از روزها ( عمرو بن عبدود ) ، فارس یلیل ، به همراهی ( منبه بن عثمان ) و ( نوفل بن عبدالله ) بر اسبهای خود نشسته و از یکی از نقاط خندق ، که عرضش کمتر بود با یک پرش اسب ، خود را به اردوگاه مسلمین نزدیک ساختند .
💚عمرو که سوابقش در میدان های جنگ بسی درخشان وصیت شجاعتش سراسر منطقه عربستان را فراگرفته بود ، فریاد زد :
💚کیست که به میدان من آید و با من زورآزمائی کند ؟ ! نفس در سینه مسلمانان بند آمده و همه سر به زیر افکنده بودند .
💚عمر بن خطاب که شاید بیش از دیگران دچار اضطراب و ترس شده بود ، برای اینکه عذری جهت ترس خود و سایرین بتراشد ، شرحی درباره شجاعت عمرو و سوابق او به عرض رسانید و بیشتر به وحشت و هراس مردم افزود .
💚رسول خدا ( ص ) بی آنکه به سخنان بی مورد عمر اعتنائی کند ، یا بدان جوانی گوید ، خطاب به مسلمانان کرد و فرمود : کیست که به مبارزه این بت پرست اقدام کند ؟ !
💚در آن حال که سکوت مرگباری بر مردم حکومت میکرد و از هیچ جا صدائی شنیده نمی شد ، یک صدا ، آری فقط یک صدا از حنجره پاک و معصوم علی ( ع ) ، به ندای رسول الله ( ص ) ، جواب مثبت گفت ،
#ادامه داستان در قسمت بعد .....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_ام
🍀در آن حال که سکوت مرگباری بر مردم حکومت میکرد و از هیچ جا صدائی شنیده نمی شد ، یک صدا ، آری فقط یک صدا از حنجره پاک و معصوم علی ( ع ) ، به ندای رسول الله ( ص ) ، جواب متبت گفت ، او اظهار داشت :
🍀یا رسول الله ! من به میدان او می روم ! هنوز رسول اکرم ( ص ) با میدان رفتن علی ( ع ) موافقت نکرده بود ، که مجددا بانگ عمر بن عبدود از میان میدان شنیده شد که می گفت :
🍀اوه . من که از بس مبارز طلبیدم ، صدایم گرفت . چرا کسی جواب نمی گوید ؟ ! ای پیروان محمد ! مگر شما معتقد نیستید که اگر کشته شوید به بهشت می روید و اگر کسی را بکشید ، مقتول شما در دوزخ خواهد بود ؟ آیا هیچیک از شما میل بهشت ندارید ؟ !
🍀دیگر باره علی ( ع ) از جا برخاست و گفت : ای رسول خدا ( ص ) جز من کسی مرد میدان او نیست .
🍀پیامبر اسلام ( ص ) موافقت فرمود و عمامه خود را بر سر علی بست و زره خود را بر او پوشانید و به او را بسوی میدان فرستاد و در عقبش دعا کرد و پیروزی او را از خداوند درخواست نمود .
🍀علی باقدمهای محکم به سوی میدان شتافت و خود را به عمرو بن عبدود رسانید و به این بیان عربده های مستانه او را پاسخ داد
🍀آرام باش که اینک جوابگوی تو بدون کوچکترین عجز به سوی تو آمد .
🍀پاسخ دهنده تو فردی با ایمان و بصیر است و پاداش خود را از خداوند می خواهد .
🍀من امیدوارم که به زودی کنار نعشت زنان نوحه گر بنشانم .
🍀با ضربتی که آوازه و داستانش در روزگارها باقی ماند .
#ادامه داستان در قسمت بعد ....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
:
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_یکم
🍀عمرو بن عبدود که هرگز باور نمی کرد جوانی به این سن و سال جرئت میدان او را داشته باشد ، با حیرت پرسید : کیستی ای جوان از خود گذشته ؟ فرمود : من علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم هستم .
🍀عمرو که با شنیدن نام علی ، خاطرات جنگ بدر و شجاعت بی نظیر او رابنظر آورده بود ، گفتاری دوستانه آغاز کرد که شاید بدینوسیله از جنگ علی و چنگ مرگ نجات یابد . لذا با لحنی خودمانی اظهار داشت :
🍀برادرزاده ! واقعا حیف است مانند تو جوانی به دست من که فارس یلیلم می گویند ، به خاک و خون افتد ، من هیچگاه دوستی با پدرت ابیطالب رافراموش نمی کنم . صلاح در این است که تو بجای خودت بازگردی تا کسی دیگر به میدان من آید .
🍀علی ( ع ) تبسمی کرد و گفت :
🍀ولی مرا حیف نمی آید که فارس یلیل بدست من از پای درآید و با شمشیر من به خاک و خون افتد . دیگر آنکه این سخنان را کنار بگذار و راجع به موضوع خودمان صحبت کن .
🍀 من شنیده ام که وقتی دست به پرده کعبه زده بودی ، با خدای خود پیمان کردی که هر گاه در میدان جنگ ، حریف تو ، سه خواهش کند ، اگر بتوانی هر سه و گرنه یک خواهش او را برآوری . عمرو گفت : چنین بوده است .
🍀فرمود : اینک من از تو سه خواهش دارم و روی پیمان خودت ، باید حداقل به یکی از آن سه عمل کنی .
🍀گفت : کدام است سه حاجت تو ؟ ! فرمود : اول آنکه دست از شرک و بت پرستی برداری و راه توحید و یکتاپرستی را برگزینی . محمد ( ص ) را پیامبر حق بدانی و در میان جامعه مسلمین با عزت و سعادت زندگی کنی .
🍀گفت : اجابت این خواهش برای من غیر ممکن است . دومی را بگو .
🍀گفت : دوم آنکه از جنگ با ما بگذری و از راهی که آمده ای برگردی . ما را با این اعراب خونخوار به حال خود بگذاری . اگر محمد ( ص ) بر حق نباشد ، عربها کار او را فیصله می دهند و مسوولیت جنگ با او هم از شما برداشته خواهد شد .
🍀عمرو گفت : این پیشنهاد ، عاقلانه و قابل پذیرش است . ولی متاءسفانه برای من ، در این موقع امکان پذیر نیست . زیرا زن و مرد مکه مرا هنگام حرکت به یکدیگر نشان می دادند و می گفتند : ( فارس یلیل به جنگ محمد می رود . ) اینک اگر برگردم سیل ملامت و سرزنش از همه جانب به سوی من روان خواهد شد . بگو پیشنهاد سومت جیست ؟
🍀علی ( ع ) گفت : سومین خواهشم آن است که پیاده شوی تا با یکدیگر بجنگیم . زیرا من پیاده هستم .
#ادامه داستان در قسمت بعد .....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_دوم
علی ( ع ) گفت : سومین خواهشم آن است که پیاده شوی تا با یکدیگر بجنگیم . زیرا من پیاده هستم .
💠عمرو بن عبدود با یک جستن ، از اسب پیاده شد و در حالی که از قوت قلب و صراحت لهجه علی ( ع ) خشمگین بود ، به سوی او شتافت و شمشیر خود را بر سرش فرود آورد .
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄ ┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
💠 این ضربت آنچنان سهمگین بود که سپر از هم درید و مقداری از سر علی ( ع ) را شکافت .
💠علی ( ع ) بدون فوت وقت ، زخم سر خود را برق آسا بست و پیش از آنکه فرصت حمله مجدد به عمرو داده شود ، با یک ضربه شمشیر پاهای او را قطع کرد .
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
💠تنه سنگین عمرو بن عبدود باشدت بر زمین افتاد . گرد و غباری غلیظ آن نقطه میدان را فراگرفت . بطوری که هیچیک از دو حریف دیده نمیشدند . آنچه اکثریت مردم احتمال می دادند ، پیروزی عمروبن عبدود و کشته شدن علی ( ع ) بود .
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
💠سکوتی پر حیرت بر دو سپاه مسلط گشته و همه در انتظار نتیجه جنگ بودند . لحظه ای به این صورت گذشت . ولی ناگهان ندای الله اکبر در دشت و بیابان طنین انداخت . این ندا ، ندای علی ع بود .
#ادامه داستان درقسمت بعد ..
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @LOOtfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_سوم
💠نسیم ملایمی وزید . گرد و خاک را به یک سو کشاند . وضع میدان روشن شد . علی ( ع ) با فتح و پیروزی ، در حالی که سر بریده عمرو بن عبدود را به دست داشت و قطرات خون از شمشیرش به خاک می افتاد ، به سوی پیامبر اسلام ( ص ) آمد .
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
🌸رسول خدا ( ص ) فرمود :
ضربت علی در روز خندق گرانبهاتر است از عبادت جن و انس تا روز قیامت و این گفتار مبالغه نیست .
🌸زیرا اگر فداکاری علی در آن روز نبود ، اساس اسلام به دست عمرو بن عبدود و سربازان احزاب ، ویران می شد و اثری از خداپرستی باقی نمی ماند .
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
🌻کشته شدن عمرو ، پشت نیروی قریش را درهم شکست . منبه بن عثمان و نوفل بن عبدالله که همراه عمرو از خندق جسته بودند ، با دیدن پیکر خونین او پا به فرار گذاشتند . نوفل هنکام فرار در خندق افتاد و مسلمانان په او سنگ می زدند و آخر کار او هم با شمشیر علی ( ع ) کشته شد .
🌻شبی از شبها که هنوز قوای دشمن ، مدینه را در محاصره داشت و مسلمانان سخت ترین حالات را می گذراندند ، مردی به نام نعیم بن مسعود از طایفه غطفان به حضور رسول اکرم ( ص ) شرفیاب شد و اظهار داشت :
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
🌻یا رسول الله ! من اسلام اختیار کرده ام ولی هیچکس از مسلمانی من اطلاع ندارد . اینک من در اختیار شمایم . به هر چه فرمان دهی ، اطاعت می کنم . رسول خدا ( ص ) فرمود : برو و در خفا به اسلام خدمت کن و در صورتی که بتوانی بین دشمنان تفرقه انداز .
#ادامه داستان درقسمت بعد ...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_چهارم
نعیم خداحافظی کرد و یکسر به کنار قلعه بنی قریظه آمد . حلقه در را به صدا درآورد و پس از لحظه ای به درون قلعه راه یافت و با کعب بن اسد ، رئیس بنی قریظه به مذاکره پرداخت و در خلال سخنانش چنین گفت :
💥شما سوابق دوستی مرا با خودتان می دانید و من در چنین لحظات حساس که خطری عظیم شما را تهدید می کند ، وظیفه خود دانستم که مطالبی را گوشزدتان کنم .سپاه قریش و نیروی غطفان که اینک مدینه را محاصره کرده اند و شما هم با آنها هماهنگ شده اید ، هیچیک ساکن این منطقه نیستید . چه غالب شوند و چه مغلوب ، به وطن خود باز می گردند . ولی شما . . .
🍁آری شما با محمد همسایه و ساکن این سرزمین هستید . به من بگوئید : اگر قریش شکست خوردند و رفتند ، تکلیف شما چه می شود و شما با محمد چه خواهید کرد ؟ ! شما با کدام تضمین با قریش پیوسته اید ؟ ! آیا قریش تعهدی به شما سپرده است که تنهایتان نگذارد و بدست دشمنتان نسپارد ؟ من معتقدم شما برای اطمینان از عواقب کار ، چند تن از رجال و اشراف قریش و غطفان را بگیرید و به عنوان گروگان در قلعه خود نگهدارید .
🏹تا در صورت بروز حوادث نامطلوب ، آنها مجبور به یاری شما باشند این سخنان را نعیم با حرارتی زایدالوصف و لحنی کاملا صمیمانه ادا کرد و اثری عمیق در یهودیان نمود . آنها مثل اینکه از خواب گرانی بیدار شده باشند ، از راهنمائی های نعیم تشکر کردند و تصمیم گرفتند به آن عمل کنند .
#ادامه داستان درقسمت بعد ....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_پنجم
نعیم پس از آن که بین یهودیان و قریش اختلاف انداخت به سوی سپاه قریش آمد و ملاقاتی با رجال و اشراف مکه به عمل آورد . در این ملاقات به ابوسفیان و سایر سران سپاه به دروغ چنین گفت :
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
آقایان ! من از دوستان شما هستم . گزارش خیلی مهم و محرمانه ای به دست آورده ام که لازم بود فورا شما را را مطلع سازم . بدیهی است که شما هم در حفظ این راز بزرگ و پنهان نگاهداشتن آن کوتاهی نخواهید کرد .
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
شنیده ام که یهودیان بنی قریظه از پیمان شکنی خود پشیمان شده اند و برای جبران این لغزش ، با محمد تماس گرفته و گفته اند : ( ما از کار خود شرمنده ایم و در مقابل حاضریم چند تن از رجال قریش را به عنوان گروگان بگیریم و تسلیم شماکنیم
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
و آنگاه به اتفاق شما ، با قریشیان بجنگیم . ) محمد ( ص ) هم به این پیشنهاد راضی شده و یهودیان به اجرای این نقشه مصمم هستند . اینک وظیفه شما است که 💥اگر یهود ، از شما گروگان خواستند ، از اقدام به این کار خودداری نمائید .💥
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
┄┅┅┄┅┄ ┄🍃🌸🍃┄┅┄ ┅ ┅┄
روز بعد که روز شنبه بود ، قریش هیئتی را به ریاست عکرمه ابی جهل نزد یهودیان فرستادند و پیغام دادند که :آماده باشید تا کاررایکسره کنیم اما یهودیان ....
#ادامه داستان درقسمت بعد ...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_ششم
روز بعد که روز شنبه بود ، قریش هیئتی را به ریاست عکرمه ابی جهل نزد یهودیان فرستادند و پیغام دادند که : توقف ما در این بیابان به طول انجامید ، حیوانات ما هلاک شدند و بیش از این جای درنگ نیست . همین امروز آماده باشید که کار را یکسره کنیم .
🍀یهودیان اظهار داشتند : امروز روز شنبه است و ما روز شنبه به هیچ کاری اقدام نمیکنیم . به علاوه ما اساسا شرکت در جنگ نخواهیم کرد ، تا شما چند تن از بزرگان خودتان را به ما گروگان بدهید ، تا ما در این جنگ به کمک شما بشتابیم .
💢این سخن یهود ، راستی گفتار نعیم بن مسعود را بر قریش آشکار ساخت و آنها گفتند : یک نفر را هم به شما نخواهیم داد .
🍀 یهودیان هم از امتناع قریش در سپردن گروگان به پیش بینی نعیم آفرین گفتند و دانستند او درست گفته است و به این ترتیب اختلاف میان دو نیروی ضد اسلامی افتاد
#ادامه داستان درقسمت بعد ....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_هفتم
آن روز گذشت ، جنگی هم واقع نشد و شب فرا رسید . از ابتدای شب ، هوا رو به سردی گذاشت و باد هم وزیدن گرفت . رفته رفته هوا به قدری سرد شد که قریش در خیمه ها آتش افروختند . باد هم بر شدت خود افزود تا حدی که خیمه ها را از جا کند .
🔥طنابها پاره شد ، آتشها را پراکنده ساخت و زندگی قریش را بر هم زد .در آن شب رسول اکرم ( ص ) مرتبا در پیشگاه خداوند به راز و نیاز مشغول بود و برای دفع شر قریش از حق تعالی استمداد می کرد . حذیقه بن یمان می گوید :
🌸 به دستور پیامبر اسلام ( ص ) در آن دل شب ، برای کسب خبر ، به سپاه قریش آمدم و خود را به خیمه ابوسفیان رساندم .وضع عجیبی بود . همه از سرما می لرزیدند . خیمه ها به هم ریخته و همه آشفته بودند ابوسفیان به اطرافیانش گفت : ( می بینید . حیوانات ما تلف شدند . بنی قریظه با ما مخالفت کردند .
🌪 این باد سرد خودمان را هم خواهد کشت . من معتقدم ماندن ما در اینجا مصلحت نیست . اینک من آماده بازگشت به مکه ام . ) این سخن بگفت و بر شتر خود نشست و به راه افتاد . سایرین هم به متابعت او ، شبانه کوچ کردند و مدینه از محاصره نظامی که مسلمانان را به جان آورده بود ، نجات یافت .
☀️صبح روز بعد ، از سپاه نیرومند قریش ، کسی در اطراف مدینه دیده نمی شد . مسلمین باچهره های خندان و دلهای شادمان ، رفت و آمد می کردند و شهر مدینه وضع عادی خود را باز یافته بود .
#ادامه داستان در قسمت بعد ....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_هشتم
✳️روش پیامبراسلام ( ص ) نسبت به ملتهای غیر مسلمان ، عموما روی اساس همزیستی مسالمت آمیز پی ریزی شده و بخصوص نسبت به کسانی که با آنان پیمانی داشت ، به تمام تعهدات خود وفا می کرد .
📚تاریخ نشان نمی دهد که حتی در یک مورد ، رسول محترم اسلام ( ص ) قرارداد خود را نقص و پیمان شکنی کرده باشد . چگونه چنین کند در حالیکه یکی از اساسی ترین مقررات اسلام ، وفای به عهد و پای بند بودن به تعهدات است .
🕋اسلام وفای به عهد را جزء صفات لازمه یک فرد با ایمان و مسلمان می داند و پیامبر اسلام از همه مسلمین در راه عمل کردن به مقررات قرآن جدی تر و قاطع تر بود .
🔰 اما در مورد یهودیان بنی قریظه مسئله صورت دیگری به خود گرفت . آنان با رسول اکرم ( ص ) ، هم پیمان بودند ، ولی پیمان خود را شکستند و بطوری مشروحا در فصل سابق بیان شد ، درست این پیمان شکنی در وقتی واقع شد که مدینه در محاصره نیروی خطرناک دشمن بود .
🔹یعنی در زمانی که اسلام و مسلمین ، حساس ترین لحظات زندکی خود را میگذراندند و سرنوشت آنان بسی مبهم و آینده آن تاریک به نظر می رسید .
🌀درست است که موضوع قریش منتفی شد و نیروی آنان با ذلت از خاک مدینه خارج گردید ، ولی از کجا می توان اطمینان پیدا کرد که مجددا سپاه مکه با نیروهای دیگری از دشمنان اسلام ، مدینه را به محاصره نکشند ؟
و باز از کجا می توان اطمینان یافت که یهودیان بنی قریظه دیگر باره علیه اسلام با دشمنان همکاری نکنند ؟
🔴با توجه به این نکات ، مساله یهود پیمان شکن را به منزله یک غده سرطانی باید دانست که در کنار مدینه قرار گرفته و هر لحظه امکان خطر و احتمال همدستی با دشمنان می رفت .
اینجا است که باید این عضو فاسد بریده شود و ریشه این سرطان برای همیشه خشگ گردد .
#ادامه داستان درقسمت بعد ....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سی_و_نهم
💠عصر همان روز که تازه مدینه از محاصره قریش بیرون آمده بود ، به فرمان رسول اکرم ( ص ) سپاه مسلمین به سوی قلعه بنی قریظه به حرکت درآمد و نماز عصر را در کنار قلعه خواندند .
✨یهود بنی قریظه در محاصره قرار گرفتند و این محاصره بنا به نوشته بسیاری از مورخین بین پانزده تا بیست و پنج روز طول کشید . درهای قلعه بسته بود و جنگ بوسیله پرتاب تیر و سنگ جریان داشت .
💠رفته رفته یهود بنی قریظه از محاصره به تنگ آمدند و به مذاکره متوسل گشتند . نتیجه مذاکره آن شد که یک نفر را یهودیان به عنوان حکم انتخاب کنند و یک نفر را هم رسول اکرم ( ص ) برگزیند و حکمین در مورد یهود و مسلمین رای دهند و طرفین در برابر رای آنها تسلیم باشند .
✨یهودیان بس از تبادل نظر ، سعد بن معاذ را که با آنها سابقه دوستی داشت ، برگزیدند . پیامبر اسلام هم به حکومت سعد بن معاذ راضی شد و وی به عنوان حکم از جانب طرفین انتخاب گردید .
💠سعد در عین حال با یهودیان سوابق دوستی داشت ، مردی مسلمان و پایبند مقررات قرآن و علاقمند به حفظ حقوق مسلمین بود و با توجه به وضع طرفین باید قضاوتی کند که عاقلانه باشد و مخاطرات بعدی را نیز از بین ببرد .
✨سعد روی سکوی مخصوص حکومت ایستاد . صدها نفر از مسلمین و یهودیان جشم به دهان وی دوخته بودند . زیرا هر چه از زبان او شنیده می شد ، حکمی قاطع و تغییرناپذیر بود .
💠او در یک لحظه تمام اوضاع و احوال را در نظر گرفت و ارزیابی کرد و برای پایان دادن به مساله یهود و رفع خطر آنها ، دو راه به نظرش رسید :
✨یکی آنکه یهودیان طریق اسلام پیش گیرند و مانند تمام افراد مسلمین از مزایای اسلام و مصونیت های اسلامی برخوردار شوند .
💠 اگر از این راه نروند ، هیچ طریقی وجود ندارد که جلو خطر یهود را بگیرد و حتما باید از بین بروند .
✨سعد با صدای بلند که طرفین می شنیدند ، نظریه خود را چنین اظهار داشت :
🌸حکم من این است که اگر یهودیان بنی قریظه مسلمان شوند ، در پناه اسلام مصون باشند و اگر طریق لجاج و عناد را رها نمی کنند ، به سوی نیستی و هلاکت رهسپار گردند .
🌸یهودیان تسلیم نشدند و کیفر پیمان شکنی و ناجوانمردی خود را چشیدند و به این ترتیب پایگاه مسلمانان ( مدینه ) از وجود چنین منشا فسادی نجات یافت .
#ادامه داستان درقسمت بعد ...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_چهلم
🔴پیمان عدم تعرض
✳️پیامبر ( ص ) به عزم زیارت بیتالله الحرام و انجام مناسک حج به اتفاق گروهی از مسلمین که تعداد آنان بالغ بر 1520 تن به شمار می آمد ، از مدینه خیمه بیرون زد و در مسجد شجره حرام بست .
🌀با آنکه میان مسلمین و قریش ، روابط حسنه ای برقرار نبود ، ولی انتظار نمی رفت که مشرکین مکه در ماه حرام ( ذی قعده ) که مورد احترام قاطبه عرب است ، از ورود مسلمانان به مکه ، آن هم فقط به منظور عبادت ، مانع شوند .
🔰 ولی جون به منزل حدیبیه رسیدند ، پیام تهدیدآمیزی از قریش توسط بدیل بن ورقاء ، به رسول اکرم ( ص ) رسید .
💠قریش در این پیام جنگجویانه خود صریحا یادآور شده بودند که به هیچ قیمت اجازه نخواهند داد احدی از مسلمین به خاک مکه قدم بگذارند .
📋این پیام نگرانی شدیدی در میان مسلمانان بوجود آورد . رسول اکرم ( ص ) عمر بن خطاب را ماءمور کرد که به مکه رود و با رجال قریش تماس بگیرد و به آنها بفهماند که مقصود از این سفر ، لشکرکشی و جنگ نیست .
و ما فقط برای زیارت کعبه آمده ایم و در صورت امکان ، موافقت آنان را برای ورود مسلمین جلب کند ، عمر به نام اینکه مردی ضعیف است و قبیله او هم قبیله ای گمنام و ذلیل هستند ، از انجام ماءموریت عذر خواست .
✡عثمان بن عفان ماءموریت یافت و با ده تن از مسلمانان برای انجام مذاکره به مکه رفت . قریش به جای احترام از نمایندگان پیغمبر ، آنها را توقیف کردند و در خارج انتشار دادند که فرستادگان محمد،کشته شدند .
📝این خبر ،
هیجانی عظیم و غیر قابل توصیف در مسلمانان ایجاد نمود و رسول اکرم ( ص ) سوگند یاد کرد که از قریش انتقام بگیرد . سپس در همان نقطه زیر درختی نشست و مسلمانان با آن حضرت بیعت کردند که در این راه تا پای جان ایستادگی کنند .
#ادامه داستان درقسمت بعد ...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_چهل_ویکم
این خبر ، هیجانی عظیم و غیر قابل توصیف در مسلمانان ایجاد نمود و رسول اکرم ( ص ) سوگند یاد کرد که از قریش انتقام بگیرد . سپس در همان نقطه زیر درختی نشست و مسلمانان با آن حضرت بیعت کردند که در این راه تا پای جان ایستادگی کنند .سپس رسول خدا ( ص ) دستور داد هر چه می توانند از افراد قریش به اسارت بگیرند . در همان شب پنجاه نفر از قریشیان بوسیله مسلمین اسیر شدند .
🔰اسیر شدن پنجاه نفر از قریش ، در مکه بی اندازه مهم تلقی شده و قریشیان بخاطر نجات این گروه موافقت کردند که مسلمانان بازداشت شده را آزاد نمایند .سپس سهیل بن عمرو و حفص بن احنف را فرستادند که با رسول اکرم ( ص )درباره امضاء قرارداد صلح مذاکره کنند . این دو تن به عنوان نماینده قریش به پیشگاه رسول الله ( ص ) باز یافتند .
🍁سهیل که از بت پرستان متعصب و نادان مکه بود ، به رسم جاهلیت سلام کرد و گفت : من از جانب قریش ماموریت دارم با شما پیمان عدم تعرض یا قرارداد صلح امضاء کنم به دستور رسول خدا ( ص ) ، امیرالمومنین ( ع ) ، قلم به دست گرفت و بر روی صحیفه ای چنین نوشت :
بسم الله الرحمن الرحیم
❗️سهیل که چشمانش به این نام مقدس افتاد گفت : ما ، رحمن و رحیم نمی شناسیم .باید این قرارداد بر طبق روش جاهلیت با جمله ( بسمک اللهم ) آغاز شود . با این پیشنهاد موافقت شد و به جای : ( بسم الله الرحمن الرحیم ) جمله ( بسمک اللهم ) نوشته شد .
#ادامه داستان درقسمت بعد ....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_چهل_دوم
دعوت پادشاهان به اسلام
با قرار داد صلح حدیبیه مسلمانان تا حدودی به آرامش نسبی دست یافتند بنابراین پیامبر فرصت کرد تا برای سران کشورها نامه بنویسید وآنها را به اسلام دعوت کند اکنون 185 نامه از پیامبر به سران برخی از کشورها موجود است که نشان از منطقی بودن روش پیامبر است این نامه ها برای سران بسیاری از کشورها از جمله قیصر روم،خسرو پرویز پادشاه ایران ،نجاشی پادشاه حبشه و... نوشته شده است.
جنگ خیبر
جرم بزرگی که یهودیان خیبر داشتند این بود که تمام قبائل عرب را برای کوبیدن اسلام تشویق کردند این ناجوانمردی باعث شد تا پیامبر با 1400 نفر به سوی قلعه آنان حرکت کردند تا ریشه آنها را درآورند سپاه اسلام شبانه به قلعه ها رسیدند .صبحگاهان یهودیان خود را در محاصره اسلام دیدند وقلعه هایشان یکی یکی توسط مسلمانان فتح شد تا اینکه به قلعه بزرگی رسیدند که مرحب در آن قرار داشت پیامبر که حال مصاعدی نداشت ابتدا ابوبکر وسپس عمر را برای فتح آن فرستاد اما هیچکدام موفق به فتح آن نشدند در نتیجه رسول خدا فرمودند به خدا فردا پرچم را به دست مردی می سپارم که او،خدا وپیامبرش را دوست دارد وخدا وپیامبر نیز او را دوست دارند همه متوجه شدند که منظور پیامبر حضرت علی است اما ایشان به دلیل درد چشم در جمع حاضر نبود صبح روز بعد حضرت علی به در چادر پیامبر رسید وپیامبر با آب دهان مبارکش چشمان او را شفا دادند ایشان پس از بهبودی چشم به سراغ یهودیان رفتند ودر یک مبارزه مرحب را به قتل رساندند و بعد از یک جنگ شدید بین مسلمانان ویهود حضرت درب قلعه را از جا کند ومسلمانان موفق به فتح آن شدند یهود تسلیم شد وتمام اموال منقولشان به دست مسلمانان افتاد.
#ادامه داستان در قسمت بعد...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_چهل__و_سوم
جنگ حنین
پس از فتح مکه ،خبر پیروزی مسلمانان به قبایل بزرگ هوازن وثقیف رسید وآنها برای اینکه از حمله پیامبر در امان باشند دست به اقدام پیشدستانه زدند آنها لشکری عظیم تدارک دیدند وبرای اینکه نفراتشان فرار نکنند زن وبچه خود را نیز با خود بردند ودر منطقه ای به نام اوطاس رسیدند زمانیکه پیامبر از این اقدام دشمن مطلع شدند با سپاه دوازده هزار نفری به سمت آنان حرکت کردند .مالک بن عوف فرمانده سپاه دشمن دستور داد تا افرادش با شمشیرهای برهنه در شکاف کوهها کمین کنند تا سپاهیان اسلام را غافلگیر کنند.
آنها با این اقدام خود ضربه بزرگی به مسلمانان زدند وخداوند مسلمانان را به خاطر غرورشان از زیادی نفرات به حال خود رها کرد اما ایستادگی یارانی مثل علی (ع)و عباس ونیز استفاده از جملات مهیج باعث گرفتن مجدد روحیه مسلمانان شد وآنها توانستند با یورش عظیم خود دشمن را ترسانده وتار ومار نمایند.
#ادامه دارد...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_چهل__و_چهارم
جنگ ذات السلاسل
در سال هشتم هجرت به پیامبر گزارش دادند که دوازده هزار سوار در سرزمین یابس جمع شده وبا یکدیگر عهد کرده اند که تا پیامبر وحضرت علی را به قتل نرسانند از پا ننشینند.
پیامبر ابتدا گروهی را برای مذاکره فرستادند اما این اقدام بی نتیجه ماند در نتیجه ایشان علی را با گروه کثیری از مهاجر وانصار به نبرد آنها فرستاد.در این نبرد سپاه اسلام به محاصره دشمن پرداخت وابتدا اسلام را به آنها عرضه داشت اما چون آنها اسلام را نپذیرفتند با حمله سپاه اسلام از بین رفته و زن وفرزندانشان اسیر واموالشان نیز مصادره شد.به مناسبت این پیروزی سوره عادیات نازل شد.
ساخت مسجد ضرار
یکی از مسیحیان سرشناس که خود روزی بشارت دهنده اسلام بود پس از مشاهده پیشرفت چشمگیر اسلام احساس خطر کرده وبه مبارزه با اسلام پرداخت و از مدینه به سوی کفار مکه گریخت واز آنها برای جنگ یا پیامبر کمک خواست ودر نتیجه جنگ احد را علیه مسلمین رهبری نمود.او اقدامات زیادی علیه اسلام انجام داد که در یکی از آن ها از منافقین مدینه خواست تا مسجدی بنا کنند تا در لوای اسلام از آن علیه اسلام استفاده شود در نتیجه منافقین به سراغ پیامبر رفته واز او درخواست ساختن مسجدی را نمودند و وقتی پیامبر با درخواست آنان موافقت نمود از او خواستند تا شخصا در مسجد حاضر شده ونماز بگذارد.پیامبر قبول کرد تا بعد از بازگشت از جنگ تبوک در مسجد نماز بگذارد.بعد از جنگ تبوک وپیروزی مسلمانان آنها مجددا پیامبر را برای افتتاح مسجد دعوت کردند اما خداوند ایشان را از این توطئه آگاه کردند وآیات 107 تا110 سوره توبه نازل شد.
به دستور پیامبر مسجد را آتش زدند وآنجا را به محل ریختن زباله تبدیل نمودند.
#ادامه دارد...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_چهل__و_پنجم
جنگ تبوک
نفوذ اسلام که باعث هراس بسیاری از قدرتها شده بود روم شرقی را که هم مرز با حجاز بود به این فکر انداخت که با اسلام مقابله کند در نتیجه آنها لشکر عظیمی بالغ بر چهل هزار نفر را مجهز کرده ودر مرز حجاز مستقر نمودند خبر این لشکر کشی به پیامبر رسید وایشان نیز لشکر عظیمی بالغ بر سی هزار نفر را آماده کرده وبا وجود مشکلات بسیار از جمله گرمای هوا و ... به طرف مرز با روم حرکت کردند
اما از سپاه دشمن خبری نبود زیرا آوازه سپاه اسلام موجب هراس آنها شده بود در نتیجه سپاه اسلام به مدینه برگشت ودر این هنگام بود که پیامبر دستور داد مسلمانان رابطه خود را با سه نفر از مسلمانان که در این لشکر کشی سپاه اسلام را همراهی نکرده بودندبطور کامل قطع کنند
آنها در اثر این تحریم آنقدر در تنگنا قرار گرفتند که شهر را رها کرده وبه بیابانها پناه بردندوآنقدر استغفار کردند تا اینکه خداوند با نزول آیه 18 سوره توبه آنها مورد عفو قرار داد.
خواندن آیات برائت توسط حضرت علی(ع)
در اواخر سال نهم هجرت پیک وحی آیاتی چند از سوره توبه را آورد وپیامبر را مامور نمود شخصی را روانه مکه کند که در موسم حج آیات یاد شده را همراه با قطعنامه چهار ماده ای بخواند.در این آیات امان از مشرکین برداشته شد وکلیه پیمانها نادیده گرفته شد وبه سران کفر ابلاغ شد تا ظرف چهار ماه تکلیف خود را با حکومت یکتا پرستی یکسره کنند و گرنه از آنها سلب مصونیت خواهد شد.
پیامبر ابتدا ابوبکر را مامور کرد تا این پیام را در مراسم حج در عید قربان بخواند اما پیک وحی ابلاغ کرد که فقط پیامبر یا کسی از پیامبر اینکار را انجام دهد.پیامبر نیز فورا حضرت علی را احضار واین ماموریت را به ایشان ابلاغ نمودند.
#ادامه دارد...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_چهل__و_ششم
داستان مباهله
در راستای نامه نگاری پیامبر به سران کشورها ایشان نامه ای نیز به اسقف نجران نوشتند واو ومردمش را به اسلام دعوت کردند آنها شورایی تشکیل دادند وتصمیم گرفتند تا نمایندگانی را نزد پیامبر بفرستند واز نزدیک دلائل نبوت او را بررسی کنند هیاتی به اتفاق سه تن از پیشوایان مذهبی به نزد پیامبر آمدند وچون صحبتهای پیامبر آنها را مجاب نکرد تصمیم به مباهله با پیامبر نمودند تا خداوند، دروغگو را رسوا کند در این هنگام آیه 61 سوره آل عمران نازل شد وفرمان مباهله صادر شد مکان مباهله در صحرا تعیین گردید هیات نجران بعد از مرخص شدن از محضر پیامبر با خود گفتند که اگر پیامبر با افسران وسپاهیان خود در مباهله حاضر شود غیر صادق خواهد بود اما همگی در روز موعود دیدند که پیامبر فقط با خاندان خود در مباهله حاضر شده است از اینرو اسقف گفت که اگر چهره هایی که من می نگرم از خدا بخواهند که کوهی را جابه جا کند دعایشان مستجاب خواهد شد بنابراین از مباهله صرف نظر نمودند وحاضر شدند هر سال به پیامبرجزیه پرداخت نمایند.
#ادامه دارد...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_چهل__و_هفت
آخرین حج پیامبر وماجرای غدیر خم
پیامبر در سال دهم هجرت از طرف خدا مامور شد که در آن سال شخصا در مراسم حج شرکت نماید وبه تبیین احکام واهداف حج پرداخته واز این آئین پیرایه زدایی نماید.اطلاعیه عمومی صادر وبا اقبال مردم مواجه شد.پیامبر در 26 ذی القعده ابودجانه را جانشین خود در مدینه قرار داد وبه سوی مکه حرکت نمودعلی نیز که به یمن رفته بود با 43 قربانی که از مردم نجران گرفته بود به پیامبر ملحق شد .جمعیت عظیمی نیز با پیامبر همراه شدند.پیامبر در طول حج رسالت خود را انجام داد وهمگی مکه را به طرف سرزمینهایشان ترک نمودند.زمانیکه پیامبر به سرزمین غدیر خم رسید جبرئیل آیه یا ایها الرسول بلغ ما انزل.... را ابلاغ نمود که مضمون آن این بود:
ای پیامبرآنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به طور کامل به مردم ابلاغ کن واگر ابلاغ نکنی رسالت خود را تکمیل نکرده ای وخداوند تو را از شر مردم حفظ می کند.
ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر صادر شد.ایشان صبر کردند تا همه جمعیت به آن مکان رسید.هوا بسیار گرم بود.بعد از اقامه نماز ظهر به جماعت، پیامبر بر بالای بلندی ای از جهاز شتر رفت وپس از حمد وستایش خدا بیان فرمود:من به زودی از میان شما خواهم رفت اما دو امانت بسیار گرانمایه را در اختیار شما می گذارم که یکی کتاب خدا قرآن ودیگری اهل بیتم می باشد.از این دو پیشی نگیرید تا هلاک نشوید وعقب نیفتید که بازهم هلاک خواهید شد.همه دیدند که ناگهان پیامبر علی(ع)را به حضور طلبید و فرمود:من کنت مولاه فهذا علی مولاه
هر کس من ولی ورهبر او هستم از این پس علی مولا ولی و رهبر اوست واین سخن را چند بار تکرا ر کرد.ایشان سپس از همه حاضران خواستند که این خبر را به غایبان نیز برسانند.بعد از این بود که آیه ای دیگر نازل شد و تکمیل دین وآئین پیامبر را خبر داد.
بعد از این واقعه مردم به سمت حضرت علی هجوم برده وامامتش را به او تبریک گفتند از جمله این افراد ابوبکر وعمر بودند.
#ادامه دارد...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت آخر
رحلت پیامبر (ص)
چند ماهی از واقعه غدیر خم نگذشته بود که پیامبر در بستر بیماری افتادند اما گاهی به مسجد رفته وبه ارشاد مردم ونیز یادآوری حدیث ثقلین می پرداختند.
سرانجام روح مقدس وبزرگ پیامبر اسلام در ظهر روز دوشنبه 28 ماه صفر به ملکوت اعلی پیوست.حضرت علی جسد مطهر ایشان را غسل داده وکفن کرد وپس از خواندن نماز در محل سکونتش دفن نمود.
با رحلت ایشان باب نبوت ودرهای وحی برای همیشه به روی بشر بسته شد و امامان بعد از ایشان هدایت مردم را بر عهده گرفتند.
پایان داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lotfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
🌺🌾🌺🌾🌺🌾
#قسمت اول زندگینامه ذوالقرنین
🌺🌾مردی بزرگ و بزرگوار ، که خداوند باو اقتدار فراوان بخشیده بود . پیامبر نبود ، اما با پیامبران خدا در ارتباط و از راهنمائی های آنان بهره مند میشد .🌺🌾
🌾🌺مرکز فرمانروائی ذوالقرنین و دیگر خصوصیات زندگانی او در قرآن کریم ذکر نشده ولی از آیاتیکه درباره او نازل شده ، اطلاعات بسیاری میتوان بدست آورد .🌾🌺
🌾🌺او با سپاهیانش ، سفری بسوی غرب نمود و ساکنان آن منطقه تسلیم او شدند .ترس و نگرانی ساکنان آن منطقه را فرا گرفته بود . ذوالقرنین را نمیشناختند و از برنامه ها و اهداف او بی خبر بودند . پادشاهان و کشور گشایان ، معمولا زورگو ، بی رحم و ستمکارند . مبادا این قدرتمند تازه وارد نیز از آنگونه باشد .🌾🌺
🌾🌺ذوالقرنین با صدور یک اطلاعیه کوتاه ، ترس و نگرانی مردم را برطرف و برنامه کار خود را باین شرح به اطلاع مردم رسانید :
🌾🌺کسانی که راه خداپرستی را برگزینند و به کارهای شایسته بپردازند ، مورد حمایت ما خواهند بود و از کمکهای همه جانبه ما بهره مند خواهند شد ، بار سنگینی بر دوش آنها نخواهیم گذاشت و فشاری بر آنها متحمل نخواهیم کرد .
🌾🌺ذوالقرنین پس از فتح مناطق غربی و تسلط بر آن نقطه از جهان ، لشکر کشی به جانب شرق را آغاز کرد و همه جا با فتح و پیروزی روبرو بود و از آنجا که شیوه عدل و داد و روش پسندیده و انسانی او بگوش مردم رسیده بود ، هیچگونه مقاومتی در برابر او انجام نمی شد .🌾🌺
🌾🌺او هر شهری را متصرف می شد ، مهد و محبت را بکار می بست و حمایت از مظلومان و دفع شر ستمکاران را باجرا در می آورد .
#ادامه داستان درقسمت بعد...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
#قسمت_2_ذوالقرنین
☘🌺☘🌺☘🌺
✨ذو القرنین سفر سوم خود را با تمام امکاناتی که خداوند باو عنایت فرموده بود ، همراه با سپاهیانش ، بسوی شمال آغاز کرد .✨
✨یکی از اقوامیکه ذوالقرنین با آنها ملاقات کرد ، گروهی بودند که وضع مادی آنها خوب بود ولی از نظر فکر عقب مانده و حتی از فهم و درک سخن ناتوان بودند و این پادشاه نیک سرشت به تحقیق در وضع زندگی و مشکلات و دردهای آنها پرداخت ، تا کمی از رنج آنها را بکاهد و زندگی را برای آنها آسان تر سازد .✨
✨آنقوم که رفتار محبت آمیز او را دیدند ، با او انس گرفتند و به هر ترتیبی بود ، با زبان یا اشاره به او گفتند :✨
✨ای پادشاه مهربان ، در آن سوی کوههائی که ما زندگی می کنیم ، قومی وحشی و جنایتکار بنام یاءجوج و ماءجوج وجود دارند که همواره در این منطقه فساد برپا می کنند . گاه و بیگاه از شکافی که بین این کوهها است بما حمله می کنند و زندگانی ما را به تباهی می کشانند .✨
✨آیا ممکن است با این امکانات عظیمی که در اختیار داری ، بین ما و آنها سدی ایجاد کنی و و ما را از حملات گاه و بیگاه آنها نجات دهی و ما هزینه احداث سد را به تو خواهیم پرداخت .✨
✨ذو القرنین با آغوش باز ، درخواست آنانرا پذیرفت و هزینه سد را نیز خود به عهده گرفت و گفت :✨
✨اعتبار و اقتداری که خدا به من عطا فرموده ، بهتر و بالاتر از پولی است که شما می خواهید بپردازید . شما با نیروی انسانی مرا یاری کنید تا با کمک یکدیگر ، این سد عظیم را احداث کنیم .✨
#ادامه_داستان_در_قسمت_بعد ...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
#قسمت_آخر
#ذوالقرنین
💥🍃💥🍃💥🍃
💥🍃ذوالقرنین با آغوش باز ، درخواست آنانرا پذیرفت و هزینه سد را نیز خود به عهده گرفت و گفت :
💥🍃اعتبار و اقتداری که خدا به من عطا فرموده ، بهتر و بالاتر از پولی است که شما می خواهید بپردازید . شما با نیروی انسانی مرا یاری کنید تا با کمک یکدیگر ، این سد عظیم را احداث کنیم .
💥🍃آنگاه دستور داد : قطعات آهن فراهم کنید . همه به تلاش افتادند . از هر گوشه و کنار قطعه های بزرگ و کوچک آهن را به محل آوردند . طبق راهنمایی ذوالقرنین ، آهنها را در دره میان دو کوه روی هم چیدند و سپس دستور داد آتش تهیه کنید . مقادیر زیادی هیزم و دیگر مواد سوختنی که در اختیار داشتند زیر و رو و اطراف آهنها چیدند و آنها را شعله ور ساختند .💥🍃
💥🍃آتش عظیمی برافروخته شد و مدتها بآن ادامه دادند . حرارت ، آهنها را نرم و به یکدیگر متصل ساخت . سپس ذوالقرنین از مردم خواست مقداری مس بیاورند . بزودی مقدار زیادی مس آماده شد . مسها را بالای آهنها گذاشت و با حرارت زیاد آنها را ذوب کرد ، بطوریکه پوششی از مس ، آن سد آهنین را در بر گرفت
💥🍃 تا از نفوذ آب و هوا و زنگ زدگی و فرسودگی آهنها جلوگیری شود و بدین ترتیب سدی پولادین و غیر قابل نفوذ ، با ارتفاعی در حد ارتفاع کوههای دو طرف ساخته شد که یاءجوج و ماءجوج نه قدرت سوراخ کردن آن را داشتند و نه توان عبور از روی آنرا و در نتیجه ، آنقوم محروم و درمانده از خطر حمله اشرار مصونیت یافتند .💥🍃
💥𑨱روزی که سد بپایان رسید ، مردم شادیها کردند و جشنها برپا نمودند و از ذوالقرنین که چنین شاهکار بزرگ و حیرت آوری را بوجود آورده بود ، ستایش و تجلیل فراوان کردند
💥🍃از زندگانی ذوالقرنین ، لشکرکشیهایش ، سفرهای شرق و غربش ، سد ساختنش ، تاریخ تولد و وفاتش ، مرکز حکومت و فرمانروایش و بسیاری از خصوصیات حیاتش ، چیزی جز آنچه در بالا خواندید ، در قرآن کریم نیامده است . زیرا قرآن تاریخ نیست و از تاریخ گذشتگان آن مقدار که در راه هدایت انسانها سودمند است نقل می کند💥
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨