#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_بیست_و_هشتم
💚سپاه قریش موقعی به حدود مدینه رسید که مسلمانان از کار خندق فراغت یافته و مانعی بزرگ در سر راه دشمن بوجود آورده بودند .
💚مکیان از دیدن خندق دجار حیرت شدند . زیرا این کار در بین عرب سابقه نداشت . ولی ندانستند که این نظریه ، وسیله یک مسلمان ایرانی ، یعنی سلمان فارسی اظهار و مورد عمل قرار گرفته است .
💚جنگجویان قریش ، در نظر داشتند بدون پیاده شدن در مدینه کار مسلمانان را یکسره کنند و برگردند . ولی در این حال خود را ناچار دیدند که خیمه ها بر سر پا کنند و مدینه را محاصره نمایند .
💚حی بن اخطب ، دیگرباره فعالیت خود را آغاز کرد و برای ملاقات ( کعب بن اسد ) فرمانروای یهودیان بنی قریظه ، به پای قلعه آنها آمد . ولی کعب از پذیرفتن و ملاقات او امتناع نمود .
💚حی بن اخظب دست بردار نبود و با هر نیرنگی بود ، کعب را راضی کرد که چند لحظه با او ملاقات نماید . در این ملاقات ، حی بن اخطب گفت : برای تو عزت دنیا را آورده ام . کعب گفت : بخدا قسم که تو ذلت و خواری دنیا را آورده ای .
💚گفت : اینک قبائل نیرومند قریش و غطفان با عزمی راسخ آمده اند که از اینجا باز نگردند تا کار محمد و یارانش را خاتمه دهند . حال موقع آن است که تو هم با ما هماهنگ شوی و ما را در این راه کمک کنی .
💚این خبر ، یعنی خبر پیمان شکنی یهود بنی قریظه در این موقع حساس ، بر وخامت اوضاع مدینه افزود و مسلمانان را سخت نگران ساخت . زیرا این مطلب از دو سوی حائز اهمیت بود .
💚یکی آنکه نیروی قابل ملاحظه ای بر تعداد دشمنان میافزود و دیگرآنکه زحماتی که مسلمین در حفر خندق متحمل شده بودند ، بی اثر می شد و دشمن می توانست از طریق اراضی و قلاع بنی قریظه به آسانی وارد مدینه شود .
#ادامه داستان در قسمت بعد .....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨