eitaa logo
مُهمَل
37.3هزار دنبال‌کننده
808 عکس
548 ویدیو
14 فایل
- مگذار درد دل کنم و دردسر شود . . . ! * ثبت لحظاتِ زندگی با نگاهی شاعرانه * اینجا با هم «شعر» می‌خوانیم؛ ارسال اشعار. @Hamrah403 شنوای پیشنهادات و .. تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1368916683C307beb6d91
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5767366176233491012.mp3
13.07M
* باهم حرف بزن /
با زبان باد و باران حرف خود را می زند با همین چشمان گریان حرف خود را می زند
عشق ما را می برد تا دور دست خاطرات پیرهن چاک و غزل خوان حرف خود را می زند
هر قدر در سجده منکر می شوی این عشق را باز عکس لای قرآن حرف خود را می زند
هر چه می خواهی غم پاییز را منکر شوی برگ های خشک گلدان حرف خود را می زند
عشق چون افسونگری زیبا مرا تسخیر کرد دوستت دارم چه آسان حرف خود را می زند
باغبان بیهوده ما را سبز می خواهد هنوز باغ می داند زمستان حرف خود را می زند
: محمد حسن جمشیدی
* شرح صحیفه‌ی غمِ ما گر مطوّل است معذور دار؛ در شب یلدا نوشته‌ایم...
شعر «نگاه کن» با صدای پوری سلطانی._2022_12_21_20_59_12_366.mp3
3.29M
* شعر «نگاه کن» با صدای پوری سلطانی.
مُهمَل
* شعر «نگاه کن» با صدای پوری سلطانی.
سالِ بد سالِ باد سالِ اشک سالِ شک. سالِ روزهای دراز و استقامت‌های کم سالی که غرور گدایی کرد. سالِ پست سالِ درد سالِ عزا سالِ اشکِ پوری سالِ خونِ مرتضا سالِ کبیسه… زندگی دام نیست عشق دام نیست حتی مرگ دام نیست چرا که یارانِ گمشده آزادند آزاد و پاک… من عشقم را در سالِ بد یافتم که می‌گوید «مأیوس نباش»؟ من امیدم را در یأس یافتم مهتابم را در شب یافتم عشقم را در سالِ بد یافتم و هنگامی که داشتم خاکستر می‌شدم گُر گرفتم. زندگی با من کینه داشت من به زندگی لبخند زدم، خاک با من دشمن بود من بر خاک خفتم، چرا که زندگی، سیاهی نیست چرا که خاک، خوب است. من بد بودم اما بدی نبودم از بدی گریختم و دنیا مرا نفرین کرد و سالِ بد در رسید: سالِ اشکِ پوری، سالِ خونِ مرتضا سالِ تاریکی. و من ستاره‌ام را یافتم من خوبی را یافتم به خوبی رسیدم و شکوفه کردم. تو خوبی و این همه‌ی اعتراف‌هاست. من راست گفته‌ام و گریسته‌ام و این بار راست می‌گویم تا بخندم زیرا آخرین اشکِ من نخستین لبخندم بود. تو خوبی و من بدی نبودم. تو را شناختم تو را یافتم تو را دریافتم و همه‌ی حرف‌هایم شعر شد سبک شد. عقده‌هایم شعر شد سنگینی‌ها همه شعر شد بدی شعر شد سنگ شعر شد علف شعر شد دشمنی شعر شد همه شعرها خوبی شد آسمان نغمه‌اش را خواند مرغ نغمه‌اش را خواند آب نغمه‌اش را خواند به تو گفتم: «گنجشکِ کوچکِ من باش تا در بهارِ تو من درختی پُرشکوفه شوم.» و برف آب شد شکوفه رقصید آفتاب درآمد. من به خوبی‌ها نگاه کردم و عوض شدم من به خوبی‌ها نگاه کردم چرا که تو خوبی و این همه‌ی اقرارهاست، بزرگ‌ترین اقرارهاست. من به اقرارهایم نگاه کردم سالِ بد رفت و من زنده شدم تو لبخند زدی و من برخاستم. دلم می‌خواهد خوب باشم دلم می‌خواهد تو باشم و برای همین راست می‌گویم نگاه کن: با من بمان ! *شاعر : احمد شاملو/ م.الف.بامداد /۱۳۳۴
4_6037093270633319888.mp3
3.13M
باران گرفت تا که بشویَد غبارِ دل..