eitaa logo
★♥♥★ رِّوِّیِّاِّیِّ دِّختِّرِّاِّنِّهِّ مِّذِّهِّبِّیِّ ★♥♥★
718 دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
2.8هزار فایل
https://eitaa.com/joinchat/3878289551Ca46974c86a شرایط و همسایه ها https://eitaa.com/joinchat/3535863975C74cefb0055 اینم لینک چالش کانال کپی فقط روزی3پست جهت تبادل به ایدی زیر پیام بدین @MARZIEHAM همه میتونن بیان توکانال ولی اقایون لطفا به پیوی پیام ندن
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرَاهُ قَرِیباً ⚜ چه کسی می گوید: پشت این ثانیه ها تاریک است؟ گام اگر برداریم؛ روشنی نزدیک است... ‌‌اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج
‹🔗🖤› - - درمیـٰان‌نـٰامہ‌اعمـٰال‌در‌محشر‌فقط‌ روزهـٰایۍکہ‌برایت‌گریہ‌کردم‌دیدنۍ‌استシ 🖤••
‌ مشکلاتِ‌من‌فقط کنجِ‌حرم‌‌حل‌میشود! دعوتم‌کن‌کربلا..💔 خیلی‌گرفتارم !:) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صل‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله🌱
🌹شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن معبر شود. 🌷برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که شهید «سعید حمیدی‌اصیل» هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود. 🌷بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. "شهید سعید حمیدی‌اصیل"🌷
گفتـ : ڪہ چے !؟😕 هےجانباز جانباز ... شہید شہید ... میخواستن نرن😑 ڪسے مجبورشون کرده بود !؟😂 گفتم : چرا اتفاقا ! مجبورشون میڪرد🎈 گفت : ڪی!؟😐 گفتم: همونـے که تو نداریش ! گفت : من ندارم!؟ چی رو😳 گفتم : غیرت 🙂✨👌
‹•.𖣘.•› با یکۍازدوستانش‌قرارگذاشتھ بودند؛ یہ‌قرارِ‌خدایــے🌱' ھروقت‌درس‌میخوندند‌ ، میگفتند : یا‌ڪریم ؛ الوعدھ‌وفا♥️꧇) ما‌درسمونو‌خوندیم ؛ توبرکتشو‌بدهـ🌸! ☆شهیدمصطفی احمدی روشن
به زبان بی زبانی 💞💞💞💞💞💞💞💞 عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊 عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳 تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔 اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔 یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭 (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این داستان زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) شادی روح شهدا صلوات ┈••🦋🌷🦋••┈. ❤️رویای دخترانه مذهبی❤️
🖐🏻‼️ خانما یه جوری میگن وقتی ازدواج کردم نمیزارم همسرم آستین کوتاه بپوشه! انگار ما دوست داریم همسرمون با چادر لاک بزنه یا چشاشو با سرمه دوبرابر کنه و بره بیرون//:
. . |خاصیٺ ♡| برادر شهیٰد یعنۍ:🧐 تو اوج نآ امیدے یہ نفر پارٺے بین ـٺو و ـخدا بشہ! و جورۍ دستٺ رو بگیره ڪہ متوجہ نشے :) . .
••🖤🎬''↯ ‌ چر‌اانقدرپر‌شدیم‌ا‌زحرف‌مردم؟!🤔• مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌چادر‌سرم‌کنم... مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌برم‌مسجد‌نماز... مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌باشهد‌اانس‌بگیرم... مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌.... رضای‌مردم‌یارضای‌خدا😶🤭-! کجای‌کاری‌مشتی‌حرف‌مردم‌و‌‌ از‌گوشات‌بریزبیرون واسه‌خدات‌زندگی‌کن!🖐🏻" ببین‌خد‌اچجوری‌دوست‌داره :) 🖇⃟📓¦⇢
🌹✨ حَـــیـ🙈ــاء را کـــہ نــَــفهــمے چــــــ👑ـادُر ســیـ🌙ـاھ هَــم تــــو را مُـــحجَـ⭐️ــبـہ نــخواهــد ڪَرد 😇 🌙
☁️⃟♥️ 🌿⃟♥️¦⇢ چــ🌸ـادࢪزیباۍ‌آسمانۍࢪو☁️🎡 •❥ باغروࢪبرسࢪڪن🧕🏻✨ نه‌خجالت‌بڪشـ🥊✋🏻 •❥ نه‌غمـگـین‌باشـ🍭🌱 چـــادࢪټ‌اࢪزش‌اسـټ‌باوࢪ‌ڪنـ😇☕️