زیادمون کنید ❤
زیادمون کنید💚
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💙
زیادمون کنید💓
زیادمون کنید💗
زیادمون کنید💖
زیادمون کنید💝
زیادمون کنید💟
زیادمون کنید💞
زیادمون کنید❤
زیادمون کنید 💖
زیادمون کنید💝
زیادمون کنید 💗
زیادمون کنید💖
زیادمون کنید💕
زیادمون کنید❤
زیادمون کنید❣️
زیادمون کنید❤
زیادمون کنید💖
زیادمون کنید💗
زیادمون کنید💝
زیادمون کنید💓
زیادمون کنید💕
زیادمون کنید💞
زیادمون کنید💕
زیادمون کنید💓
زیادمون کنید💛
زیادمون کنید💕
زیادمون کنید💓
زیادمون کنید❤
زیادمون کنید💚
@M13347
فرشته دختریه که حجاب داره
@M13347
باحجاب بودن خیلی خوبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید💜
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤️
زیادمون کنید❤
زیادمون کنید❤️
{🙈❤}
صد بار گفتمش وسط ِ حرف ِ من نخند
یکبار خنده کرد وبیا عاشقش شدمـ ... !♡
#شعر عاشقانه♥️♥️
#رویای_دخترانه_مذهبی♥️
[@M13347]
♡بسم رب الشهدا ♡
سلام دنبال یه کانال شهدای می گردید
دنبال عکس شهیدها و زندگی نامشون
استیکر شهید ها می گردید
من 🤩میشناسم
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@mostfhhhh
#داستان
🔺امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روزی عزرائيل نزد موسى(ع) آمد.
موسى به او گفت: تو كيستى؟ او گفت: من فرشته مرگم.
موسى(ع) گفت: چه می خواهی؟ او گفت: آمده ام روح تو را قبض كنم.
موسى(ع) گفت: از كجاى بدنم روحم را قبض مى كنى؟
عزرائيل گفت: از ناحيه دهانت .
موسى(ع) گفت: چرا؟ من که با اين زبان و دهان با خدايم، سخن گفته ام.
عرزائيل گفت: از ناحيه دستهايت.
موسى(ع) گفت: چرا؟ من که با دستهايم كتاب آسمانى تورات را حمل كرده ام.
عزرائيل گفت: از ناحيه پاهايت.
موسى(ع) گفت: چرا؟ من که با پاهايم به (طور سينا) براى مناجات با خدا رفته ام.
گفتگوى موسى و عزرائيل ادامه يافت. تا اينكه عزرائيل گفت: من دستور دارم كه تو را رها کنم، تا هر وقت كه خودت مرگ را خواستى به سراغت آيم.
از آن پس، موسى مدتى زنده ماند. تا اينكه روزى در بيابان عبور مى كرد، مردى را ديد كه قبر مى كَند. به او گفت: مى خواهى تو را در كندن قبر كمك كنم؟ آن مرد گفت: آرى.
موسى(ع) او را كمك كرد تا قبر كاملا آماده شد. در اين هنگام، آن مرد خواست به ميان قبر برود بخوابد تا ببيند قبر چگونه است.
موسى(ع) گفت: من داخل قبر مى روم تاببینم چگونه است.
موسى داخل قبر رفت و در ميان قبر خوابيد و هماندم مقام خود را در بهشت ديد. گفت: خدايا مرا به سوى خود ببر.
عزرائيل، بى درنگ روح موسى(ع) را قبض كرد و همان قبر، قبر موسى(ع) گرديد، و آن كسى كه قبر را مى كَند، خود عزرائيل به صورت انسان بود.
(به همین دلیل، هیچکس از محل قبر حضرت موسی(ع) خبر ندارد.)
به اين ترتيب خداوند خواست، بنده شايسته اش موسى(ع) با رضايت و خشنودى به لقاءالله بپيوندد.
#نرگس
@M13347
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
⭕️✍ #حکایت بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
✍ درخت جادویی
مسافری خسته که از راهی دور میآمد به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از این که آن درخت جادویی بود؛ درختی که میتوانست آن چه که بر دلش میگذرد برآورده سازد!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب میشد اگـر تختخواب نرمی در آن جا بود و او میتوانست قدری روی آن بیارامد. فـوراً تختی که آرزویش را کرده بود در کنارش پدیدار شـد!
مسافر با خود گفت: «چقدر گرسنه هستم. کاش غذای لذیذی داشتم.»
ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد. مرد با خوشحالی غذاها را خورد و نوشید. بعد از سیر شدن، کمی سرش گیج رفت و پلکهایش به خاطـر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رها کرد و در حالی که به اتفـاقهای شگفتانگیز آن روز عجیب فکر میکرد با خودش گفت: «قدری میخوابم. ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه؟»
ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید.
یک نکته :
هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارشهایی از جانب ماست.
ولی باید حواسمان باشد. چون این درخت افکار منفی، ترسها و نگرانیها را نیز تحقق میبخشد. بنابر این مراقب آن چه که به آن میاندیشید باشید.
#نرگس
@M13347