#خاطره_شهید🍃🎙
_
💠پسرم
به اصل امر به معروف و نهی از منکرعمل می کرد
😍♥️
مادرش می گوید:👇🏻
روزی یکی از زنان همسایه، با حجاب نامناسب به منزل ما آمد🙊😢
علی خیلی ناراحت شد☹️و از من می خواست که به او تذکر دهم گفتم که من خجالت می کشم 🙈 خودش جلو رفت و با زبان ملایم و مؤدبانه در حالی که چشمش را به زمین دوخته بود به آن زن تذکر داد😌💚
《بهروایتمادرشهید》
__
#شهید_علی_قمیکردی🌿❤️
◾️#خاطره_شهید 🎤🕊
مصطفے نسبت به نوجوانها احساس پدرے داشت.♥️
یعنے مثل وقتی که فرزندی بزرگ میشود و پدرش لذت میبرد، او هم همین حس را داشت.✨
نوجوان هایی که با مصطفے بودند تفاوت سنی زیادی با او نداشتند و حدود ۶_۷ سال از او کوچکتر بودند...
آخرین لذتی که من از بزرگ شدن نوجوانهایش دیدم، این بود که یک روز به خانه آمد و با ذوق گفت که بچههایش پاسدار شدند،
شغلشان مشخص شده و همهشان تحصیل کردهاند.🌿
با گفتن همین کلمات آن لذتی را که در وجودش بود، بیان میکرد.
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی همسرشهید
#خاطره_شهید ♥️🎙
مصطفے اصلا برای ماندن نبود!
نمیتوانست بماند...
آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود! گمشده خودش را پیدا کرده بود.✨
وقتی فیلمهای دفاع مقدس را میدید ضجه میزد. هفته دفاع مقدس حسی داشت که من در هیچکس حتی برادرانم ندیدم!
کنترل تلویزیون کلا دست او بود.📺
از این شبکه به آن شبکه، فقط دنبال فیلم های دفاع مقدس میگشت.
از دیدن فیلمهای دوران دفاع مقدس لذت میبرد. هفته بسیج هم همینطور بود...
اگر فیلمی پخش نمیشد شروع میکرد به اعتراض و گفتن این حرفها که:
"الان وقت نمایش این چیزهاست. بچهها باید این تصاویر را ببینند و بدانند که چه اتفاقاتی افتاده است!"
#شهید_مصطفے_صدرزاده