eitaa logo
🕋💫ظهور نزدیک است💫🕋
2.9هزار دنبال‌کننده
56هزار عکس
61.5هزار ویدیو
374 فایل
🔥فتنه‌هارابایدباروشنگری خاموشكرد. 💎 هرجاروشنگری باشد،فتنه‌انگیزدستش كوتاه میشود ❤باخامنه ای کسی نگرددگمراه 🌙اودرشب فتنه میدرخشدچون ماه ادمین @yazdanp_m https://eitaa.com/mahdyyon3 @mahdyyon313 تلگرام @MAHDYOON313 @mahdyyon https://t.me/mahdyyon313
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه از پست قبلی 👆👆👆👆👆 من می گویم بجای نماز و توبه و حلالیت، به سراغ نزدیکانشان می رفتند. هیهات لحول المطلع! گفتم من چه کنم؟ گفت تو ترویج کن. طرف حساب تو یک نفر نیست. طرف حساب تو جامعه است. امر به معروف و نهی از منکرِ جمعی کن. اما با اخلاص. بخدا اگر یک نفر با اخلاص زیارت عاشورا بخواند و سحر مناجات کند و از خدا بخواهد که بلای بی حجابی را از این کشور دور کند، کار درست می شود. من بیرون نمی روم و چند بار هم که رفتم آخر شب بوده اما دوستان و خانواده میگویند که چه خبر است. زمانی من رفتم نزد آقای حجازی از قبل می شناختیم همدیگر را. گفتم حاج آقا این مصطفی ملکیان نقشه دارد. سال ۷۱ بود. گفتم اینها نقشه دارند. دارند نیرو تربیت می کنند. شیطان در ذهن اینها لانه کرده. لطفا این نامه را به حضرت آقا بدهید. به من گفت معاذالله این چه حرفی است که می زنید. استغفار کنید. گفتم بزرگوار من دست اینها را خواندم. اینها برای دانشگاه ها و حوزه ها برنامه دارند. روحانی و استاد تربیت می کنند. ضرر آنها از منافقین بیشتر است. گفت توبه کنید غیبت نکنید. نامه را از من نگرفت و به حضرت آقا نداد. چند سال بعد دوم خرداد شد و نقشه ملکیان گرفت. یک عده انسان خام می گویند کار حجاریان ها بود. اینها بیسوادهای روزنامه چی هستند. کار ملیکان بود و البته ملکیان هم خط را از جای دیگر می گرفت. اما چون بشکه دانش بود و مطالعه داشت، بسیاری از این علما و مجتهدین شاگردش بودند مثل صانعی و موسوی اردبیلی و... سال۷۷ دیدم نقشه کشیده اند که آموزش و پرورش را به لجن بکشند. من نامه نوشتم خدمت آقا. دیگر به حجازی ندادم. امین نبود. مستقیم به خود آقا نامه را تقدیم کردم. گفتم اینها نقشه کشیده اند امورتربیتی را تعطیل کنند. نقشه کشیده اند بچه های مردم را در ساعت درسی به سینما ببرند. دختر و پسر را به اردوی مختلط ببرند. ملعون ها در آن سالها که هنوز ۲۰۳۰ نبود همان خط شیطان‌را می رفتند. آقا بسیار مکدر و ناراحت شدند و من شنیدم زیر لب لعن می فرمودند. من هم هنوز وقتی در زیارت عاشورا به آخر تابع له علی ذلک می رسم خاتمی و حاجی را لعن می کنم. این بی حجابی برای آنهاست. خدا چه می کند با آن شیخ و این سید و آن دختر رجاله؟ گفتم استاد یعنی مسئولیت شرعی برای رساندن پیام به عهده من نیست. گفت پیام را به جامعه بگو. نه به فرد. گناه آنها جمعی است. اجتماعی است. اگر فرد اگر تاثیر کرد بگو اما در این فقره تاثیری نمی کند و دچار عذاب بزرگ خواهی شد. گفتم استاد این راست است که در دوران جنگ نفت تمام شده بود و شما یک لیوان آب را برداشتید و صلواتی به آن فرستادید و آب تبدیل به نفت شد و گردسوز یا لمپا روشن شد؟ گفت باید دید آبش آب بوده یا نفتش نفت بوده یا نه؟ این چه حرفی است که می زنی؟ خیلی بد است نپرس این را. گفتم کرامت است از دوستی از دوستان خدا گفت اولیا الله کراماتشان را مانند حیض زن پنهان می کنند و افشای آن را آزاد دهنده می دانند. برو جمع کن این حرفها را. چه کسی این را گفته؟ گولت زده. گفتم استاد چه کنم حرفم با جامعه اثر کند؟ یک جایی یک چیزهایی می نویسم اما نمی دانم چند نفر می بینند و چقدر تاثیر دارد. هر روز هم تعداد بینندگان کم می شود و شیبش نزولی است. گفت دنبال تعداد نباش. دنبال اخلاص باش. خودت خوب باش. تو اگر خوب باشی و جمله ای بگویی، اثر وضعی دارد. ۱۰ نفر هم بینند کافی است. اخلاص اخلاص اخلاص. من می بینم عیارها پایین آمده ولی چه کنم. زبانم کوتاه شده. گفتم شما شهادت یک مرد بزرگ در عراق را پیش بینی کردید و همان شد که شد اگر الان پیش بینی خاصی دارید بفرمایید برای روحیه بچه های حزب اللهی و انقلابی. گفت: عمر آقا طولانی است. او بسیار عمر می کند. آنقدر که جوانان امروز پیر می شوند. بروید برای ۵۰ سال آینده انقلاب کارکنید. این پرچم های حضرت زهرا سلام الله علیها (اشاره به پرچمی که در گوشه اتاق آویزان بود نمودند) نجات بخش است. شفاست. رفع بلاست. بروید کار کنید که خداوند برقرار کرده این انقلاب را... ادامه دارد... ┏━━━━ °•🚩•°━━━┓ @patak96   ┗━━ °•🚩•°━━━━━┛
قسمت ششم: میهمان قبر! پنج شنبه شب ۲۵ خرداد ۱۴۰۲ به اتفاق خانواده رفتیم و فیلم سینمایی مصلحت را در پردیس سینمایی ملت دیدیم. فیلمی بسیار خوب بود و ای کاش سالانه ۳۰ تا ۴۰ از این فیلم ها ساخته می شد. وقتی به خانه رسیدیم ساعت ۲:۱۵ دقیقه بود یعنی ۴۶ دقیقه تا اذان. بیدار ماندم که خواب نمانم. قسمت پنجم را بعد از نماز نوشتم. بی خواب شده بودم. شال و کلاه کردم به سوی ابن بابویه و بعد از آن بهشت زهرا سلام الله علیها. از زیرگذر رد شدم. الله اکبر. چند هتکار آن طرف جاده باقرشهر پر از قبر بود و اتفاقا آباد شده بود و دختران از تغذیه استخوان های اموات جان گرفته و قد کشیده بودند. بر سر مزار همسایه رفتم. هنوز سنگی در کار نبود اما گویا روز قبل عده ای آمده بودند و گل پرپر کرده بودند. اطراف هنوز جای چادرها و داربست های اموات تازه گذشته بود. لحظه متوجه طلوع خورشید شدم که از پشت رشته کوه های البرز در می آمد. حاله ای از ابر دور کوه عظیم دماوند بود و سپیدی آن چشم نواز بود. طبق معمول دستم به سمت گوشی رفت و مستندسازی کردم. کنار قبر روی کارتنی نشستم و سوره یس را شروع کردم. تمام شد. سه بار با انگشت به روی خاک کوبیدم و گفتم بزرگوار خوب ما را اسیر خود کرده ای. بلافاصله جواب داد: درد اسارت نکشیده ای برادر. گفتم شما؟؟ گفتم منم داخل قبر بیا. سریع بلند شدم که محل را ترک کنم. سمت چپ یک سگ سفید در حال دویدن بود. سمت راست هم تعدادی کلاغ شلوغ کرده بودند. ناگهان همه جا ساکت شد. به نزدیکی خودرو رسیدم. قفل مرکزی از کار افتاده بود. در خودرو باز نمی شد. به پشت سرم نگاه کردم دیدم یک انبار مانندی آنجاست. در زنگ زده دارد. جلوی آن یک شیر آب و یک گالن آبی بود. احساس کردم می توانم یک وسیله ای پیدا کنم و در خودرو را بازگشایی نمایم. همان تکنیک مرسوم! داخل انبار رفتم یک اتاق ۶ متری بود و تاریک. کلید را زدم ولی برق روشن نشد. جلوتر رفتم یک در دیگر بود که بسته بود‌. با نور گوشی نگاه کردم دیدم در یک چفت قدیمی دارد ولی قفل ندارد. در راه باز کردم دیدم یک راه پله قدیمی بمانند آب انبارهای سابق است. بوی شدید نم به مشام می رسید. چراغ قوه گوشی را روشن کردم که ببینم چه هست آنجا. دستم‌ را به دیوار گرفتم چیزی زیر آن وول زد و ترسیدم و دستم را کشیدم. مارمولک بود. انتهای راه پله یک چیزی مانند سرداب بود. ترسیدم و برگشتم. احساس کردم یک مقبره خانوادگی است ولی در این قطعه تازه تاسیس؟ برگشتم سمت خودرو این بار در خودرو باز شد و سوار شدم. اما حس کنجکاوی اجازه نداد حرکت کنم. هوا کمی روشن شده بود‌. دو مرتبه به سمت راه پله رفتم. با نور گوشی تا پایین راه پله رفتم. پله های بسیار بلند با موزائیک های قدیمی نارنجی و دیوارهای آجری. حدود سی پله به پایین رفتم. احساس تنگی نفس کردم. خواستم برگردم دیدم یک هوای خنکی وزیدن گرفت‌. چند پله دیگر رفتم و وارد یک سرداب شدم. تمام سقف و کف و دیوارها از ساروج بود. جلوتر رفتم دیدم یک در چوبی است که از زیر آن نور می آید. سرداب حدود ۴ متر بود و ناچار بودم کمی سرم را خم کنم. در چوبی را هل دادم ولی باز نشد. یک تنه محکم زدم و باز شد. یک اتاق حدود ۱۲ متری با دیوارها و سقف گچی و کف خاک بود. همین. اتاق با یک مهتابی قدیمی ۴۰ وات روشن شده بود‌. دیدم خبری نیست. آمدم برگردم دیدم خبری از در چوبی نیست. الله اکبر. در یک اتاق بدون در و پنجره محبوس شده بودم! گوشی تلفن همراه را دیدم که شبکه ها از دسترس خارجند. سقف اتاق بلند بود یعنی حدود ۴ متر. شروع کردم به تقه زدن به دیوارها که متوجه شدم کجا پوک است که با مشت و لگد آن را بشکنم. دیوارها مانند سنگ بود و هیچ انعکاسی نداشت. یک لحظه جز خدا کسی را حاظر ندیدم. اوج تنهایی و بی کسی و بیچارگی بود. ناگهان شعری به ذهنم آمد. بیا نگار آشنا، شب غمم سحر نما، مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما و.... چند لحظه بعد دیدم همسایه آمده است. با لباسی شبیه سربازان صفر ولی بسیار خاکی و صورتی سفید و رنگ پریده. چیزی در شرایط عادی باید می ترسیدم برای من تبدیل به فرشته نجات شده بود. تعارف کرد که بشینم. یک پارچ آب یخ و یک سبد آلبالوی رسمی مقابل من گذاشت و تعارف کرد. هر دو به هم و به وسایل پذیرایی خیره شده بودیم. سکوتی سنگین و عجیب. من اراده کلام نداشتم و گویا او هم نداشت. ناگهان چشمم را بستم و برای حاج شیخ عبدالعلی (روحانی مظلوم و صاحب نفس زکیه) فاتحه ای خواندم. حالا هر سه نفر کنار هم نشسته بودیم. او برای هر دوی ما یک لیوان آب خنک ریخت و ما نوشیدیم. زبانم باز شد. پرسیدم چه شد همسایه؟ همسایه هم که پس از نوشیدن آب زبان باز کرده بود گفت تا خودت نباشی نمی فهمی چه شد. شیخ عبدالعلی دیگر نبود. گفتم هر چه می توانی بگو. گفت آنچه هست علی است. همه چیز دست علی است. همه کار علی است. فقط او را می بینی. رئیس اوست. همه کاره اوست. اول و آخر خود اوست ادامه در پست بعد 👇👇👇👇👇👇
ادامه از پست قبل 👆👆👆👆👆 در همه جا حضور دارد. امضا، امضای اوست. ناگهان به زبانی تکلم نمود که تاکنون نشنیده بودم و متوجه نمی شدم. گفتم همسایه الان خودت هستی یا صورت ملکوتی اعمالت هست. گفت چه عملی؟ مثل کرم بودم. فقط می خوردم و پس می دادم و جلومی رفتم. از خودم خجالت میکشم. هر روز عذاب میکشم. گفتم چه عذابی؟ گفت ساعاتی در روز متوجه اهل و عیالم هستم. گفتم متوجه یعنی چی؟ نزد آنها می روی؟ گفت نزد دیگر چیست؟ هر چه باید ببینم اینجا می بینم و می شنوم. گاهی پاره های آجر روی سر می ریزند. گاهی مانند چاه فاضلاب سیفون روی من کشیدند. گاهی ادرار و مدفوع روی من تخلیه می کنند. گاهی هم شربت عسل می آوردند. امروز هم که شما آب خنک و آلبالو آوردی اما قابل مصرف نبود تا ایشان به داد ما رسیدند. گفتم من شهادت دادم که تو هر روز سه نوبت نماز اول وقت به جماعت در مسجد می خواندی. گفت بله هست ولی قابل برداشت نیست. قفل است. بلوکه شده! گفتم مگر پول و وام است. گفتم تو مشکلت چیست من برای تو چه کنم؟ گفت من اطرافیانم را رها کرده بودم. حرفم را گوش نمی دادند. همسرم میگفت هر کس را در قبر خود می خوابانند. خب پس چه شد؟ او دروغ می گفت. من بخاطر او در عذابم. او روسیاهم کرد. او کاری کرد که ملائکة الله در تشییع و تدفین من نباشند. فقط سگ های خانگی نجس آمده بودند و روی کفن من ادرار می کردند. من گرفتارم راه نجات را هم نمی دانم. از دور امام علی را می بینم ولی او به من بی توجه است. منتظرم اینجا ولی نمی دانم منتظر چه کسی هستم و تا کی باید منتظر باشم. این حالت بدترین عذاب ممکن است. چیزهایی می بینم و می شنوم که قابل توصیف نیست. در چند ثانیه کل زندگی ام مرور می شود. احساس می کنم از برخی نگاه ها بسیار خجالت می کشم ولی نمی دانم آنها کیستند. برخی مردان و برخی زنان به من نگاه می کنند و گوشت تن من از خجالت آب می شود. آنها را به یاد نمی آورم ولی به شدت از نگاهشان خجالت می کشم. تنها کاری که توانم بکنم این است که رویم را برگردانم. اما آن طرف تصاویر وحشتناک است. ناچارم دوباره به سوی آنها نگاه کنم و این همیشه تکرار می شود. انتظار من را نابود کرده. بدترین عذاب این انتظار عجیب و بدون هدف است. گفتم ما فاتحه می خوانیم به شما می رسد؟! گفت فاتحه از بین نمی رود، ولی قابل استفاده نیست. مسدود می شود. گفتم من نمی فهمم. این چه چیزی است که تو میگویی؟ گفت فاتحه دیگران در حق من اعمال نمی شود ولی انبار می شود. باید گره کار باز شود. گفتم گره کار تو چیست؟ گفت اهل و عیالم... ادامه دارد... ┏━━━━ °•🚩•°━━━┓ @patak96   ┗━━ °•🚩•°━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوهای شما خاطرات ماست؛ 😉 روسری تازه اول ماجراست ! 👹 ما چهار تا لباس بیشتر از شما درآوردیم!! صحبت های بازیگر آمریکایی خطاب به مردم ایران👌 ┄┅☫🇮🇷دختران انقلاب🇮🇷☫┅┄ eitaa.com/DokhtaraneEnghelab313
بازیگر سرشناس ۲۶ ساله، «زندایا» به رم ایتالیا رفت که برای افتتاحیه هتل بولگاری آنجا باشد و عنوانش برای حضور در آنجا سفیر برند بولگاری بود که باعث ایجاد جنجال در آنجا شد 🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐 زندیا دو روز قبل برای خوردن شام به رستوران مجلل «Terrazza Borromini» رفته و به دلیل لباس نامناسبش مطابق قوانین رستوران به او اجازه ورود داده نشد!🌐🌐🌐🌐🌐🌐 آنوقت برخی رستور انهای ما از بی حجابان خجالت می کشند یا تعاریف دل دارند یا تمایل ندارند
28.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیماری جدیدی در جهان کشف شده است 😳😳😳😳 و االان این بیماری در ایران در حال گسترش است/نسبت به در مان ان نسخه هم ارائه داده اند بیماری بسیار کشنده........ انتشار دهید.....
📌سلام و ادب محضر همه بزرگواران نظر به استقبال خوب عاشقان حضرت ابا عبدالله الحسین از پویش قرعه کشی کربلا رایگان ( نذر ظهور ) برای اشاعه فرهنگ انتظار و دعای همگانی برای ظهور حضرت حجت ابن الحسن العسکری ( عج ) به منظور فراگیر شدن پویش قرعه کشی کربلا ، شرط کربلا نرفته ها حذف و همه افراد بدون هیچ محدویتی می توانند در قرعه کشی بعدی شرکت کنند. به منظور مشارکت حداکثری در طرح نذر ظهور برای شرکت در قرعه کشی بعدی ۳ اقدام باید انجام دهید. ۱_ ارسال لینک کانال کربلا ( @karbalaa128 ) برای حداقل ۳۰ نفر . ۲_ قرائت دعای فرج ( اللهم کن لولیک ... ) برای تعجیل در امر ظهور حضرت صاحب الزمان ( عج ) ۳_ برای شرکت در قرعه کشی جدید الزاما باید نام نام خانوادگی ، تلفن و شهر را در این فرم https://digiform.ir/w44bba1d4 وارد و ثبت نام کنید. شایان گفتن است قبل از ثبت مشخصات ارسال لینک کانال کربلا برای حداقل ۳۰ نفر و خواندن دعای فرج الزامی هست نکات : 🔹 تمام اعضای کانال کربلا که از سال قبل ۱۴۰۱ و امسال ۱۴۰۲ در طرح کربلا رایگان شرکت کردند همه باید طبق این شرایط جدید ۳ مرحله ای مجددا ثبت نام کنند تا در قرعه کشی شرکت داده شوند. 🔹همه افرادی که در قرعه کشی شرکت می کنندحتما باید عضو گروه کانال کربلا باشند مثلا اگه از یه خانواده ۳ نفر در قرعه کشی ثبت نام کردند هر۳ نفر باید عضو کانال کربلا باشند درصورت عدم عضویت ، اسم آنها برای قرعه کشی لحاظ نخواهد شد . 🔹 قرعه کشی ویژه برای افرادی که بیشترین ارسال لینک کانال کربلا را برای سایرین دارند. ۵ سهمیه ویژه کربلا مخصوص علاقمندانی است که بیشترین ارسال لینک را برای دیگران دارند. لذا اقبال برنده شدن این افرد در قرعه کشی به سبب محدودیت تعداد افراد شرکت کننده بیشتر می شوند. ♦️۲ سهمیه ویژه کربلا برای افرادی که لینک کانال کربلا برای ۱۰۰ نفر ارسال کنند. ♦️۳ سهمیه ویژه کربلا برای افرادی که لینک کانال کربلا برای ۲۰۰ نفر ارسال کنند. 🔸لینک رو حتما باید برای شخصی افراد بفرستید اگر لینک را داخل گروه یا کانال ارسال می کنید هر گروه یک نفر حساب می شود یعنی یا باید برای ۳۰ تا گروه یا ۳۰ نفر داخل پی وی انها ارسال کنید تا در قرعه کشی شرکت داده شوید لینک کانال کربلا 👇 https://eitaa.com/karbalaa128 درگاه ثبت نام پویش کربلا رایگان( نذر ظهور ) https://digiform.ir/w44bba1d4
✍😳فرزند آوری راهی برای درمان افسردگی !؟ 🔰اگر یادتان باشد پدربزرگ ها و مادربزرگ های قدیم خیلی شادتر از اکنون بودند چرا که نوه ها همیشه دورشان بودند، آخر هفته ها همیشه با خانواده و بچه ها می گذراندند و اگر یکی از آنها نبود، بقیه دورشان را پر می کرد. 🔰 اما الان پدربزرگ ها و مادربزرگ های نسل جدید شاید تنها یک یا دو نوه داشته باشند، شاید حتی همین هم نباشد و با فشاری هم که به بچه ها برای فرزندآوری می آورند، باز خیلی ها زیربار نمی روند و به خاطر همین هم والدین نیز به همین ترتیب در سنین بالا دچار افسردگی بیشتر و تنهایی می شوند. 🔰 پس از چند سال و به دنیا آمدن فرزند دوم، شور و هیجان و امید زندگی دوباره به اوج خود می رسد. والدین پس از فرزند اول و بزرگ شدنش دیگر درگیر زندگی شده و شور و هیجان خود را از دست میدهند و فراموش می‌کنند که فرزند با به دنیا آمدنش چه هیجان و چه روزهای زیبا و شادی را به آنها هدیه داده است حال می توانند پس از گذشت چند سال این شرایط را دو مرتبه برای خود با یک فرزند دیگر فراهم کنند. جهاد امروز زنان فرزندآوری است تمام سعی و تلاشتان در این راه مقدس بگذارید امام زمان عج یار و سرباز میخواهد بانوی مهدوی یار مولا باش با آوردن فرزند پشتیبان ولایت باش زنان مهدوی با آوردن فرزندان بسیار قطعا و حتما باعث خشنودی چهارده معصوم علیهماالسلام خواهند شد. یا علی گفتیم و عشق فرزندآوری آغاز شد.
هدایت شده از ضد شایعات 🚨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانده انتظامی مازندران میپرسه متهم هم دارید؟ که میگن بله سارق موتور سیکلت و زورگیر! که سردار میگه گردنشون رو بشکنید مطابق قانون موضوع اصلا ربطی به حجاب نداشته! 🚨 کانال تخصصی ضد شایعات: https://eitaa.com/joinchat/3988652329Ce0f62c7395
📝 در سوریه از جایی عبور می کرد، ماشینی دید که خراب شده، نزدیک رفت دید آقایی به همراه خانم حامله اش که وضع حملش هم نزدیکه داخل ماشین هستند، 🔸چراغ انداخت چهره مرد رو که دید هر دو همدیگر رو شناختند! 🔹او سردار سلیمانی را شناخت و سردار هم او را که فرمانده ی یک بخش عظیمی از داعش بود شناخت! 🔸سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان برسانند و ماشین را هم به تعمیرگاه... 🔹خود سردار هم دنبال کار خودش رفت! 🔸چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایی با دسته گل آمده و می خواهد شما را ببیند! 🔹وقتی سردار آمد، دید همون فرمانده داعش هست که به سردار میگه به ما گفتند ایرانی ها ناموس شما را ببینند سر می برند و... اما من دیدم تو به زن حامله ام و من کمک کردی... ۶۰۰۰ هزار نیروی من اسلحه را زمین گذاشتند و همه در خدمت شما هستیم! 🎙 نقل خاطره توسط سردار رفیعی 🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سریالی با پرونده‌های واقعی 🔹سریال «بازپرس» به‌زودی از شبکه یک پخش خواهد شد. این فیلم روایت‌هایی از پرونده‌های واقعی در قوه‌قضائیه است. @Akharinkhabar | akharinkhabar.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️باز هم تقطیع 📌سردار فرمانده انتظامی مازندران می‌پرسه متهم هم دارید؟ که میگن بله سارق موتور سیکلت و زورگیر! که سردار میگه گردنشون رو بشکنید "مطابق قانون" (پر واضح است که این تعبیر، کنایه از برخورد قاطع است) ولی به هر حال موضوع اصلا ربطی به نداشته است. البته بی‌حجابی هم هنجارشکنی است و با کسانی که سازمان یافته و عامدانه چنین می‌کنند با همین قاطعیت برخورد می‌شود.
خیلی وقتا خیلی گناها کردم... غافل از اینکه تو داری منو میبینی! غافل از اینکه تو به من امید داری... یه جوری منو دوست داری که حتی خودمم انقدر خودمو دوست ندارم...💔 شبا تو نماز شبت یه جوری اشک میریزی و برام دعا میکنی انگار به من مدیونی!.. هی میگی خدایا به خاطر من ببخشش... ولی من... بهتره نگم!💔 هرروز با گناهام یه جوری بهت سیلی میزنم که انگاری ازت طلبکارم...! هرروز پیش خدا شرمندت میکنم... منو حلال کن آقاجان... حلالم کن به خاطر قلبی که هزاران بار شکستم و خیلی راحت زندگی مو کردم چه وقتایی که از کنارت رد شدم ، بهم لبخند زدی اما من نشناختمت...🙂 چه روزایی که توبه کردم بهم امیدوار شدی ولی من خرابش کردم...💔 کاش وقتی برمیگردی زنده باشم شرمندت نباشم... کاش سرباز سپاهت باشم...💔 ‍‍‌ل‌لولی‍ک‌الفرج
هدایت شده از روشنایی_مومنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 🎥 گزارش جالب مجله "خبری تلویزیونی" آمریکایی از راه‌کارهای در امان ماندن دختران از آزار جنسی و نگاه‌های هوس آلود در متروها! 🔺️"اگر در مسیر رفت و آمد خود نگاه‌های وحشتناکی را احساس می‌کنید، به فکر داشتن یک لباس مخصوص مترو باشید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔پیش بینی وقایع یک‌سال بعد از وقوع جنبش زن زندگی آزادی در ایران! ♨️برنامه‌ی سرنگونی حکومت سودان که شباهت بسیاری با اقدامات دشمن در کشور ایران دارد... @yafatemehjanm
🟢تسبیح سفارش شده ی روز شنبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سُبْحانَ الإِلهِ الْحَقِّ سُبْحانَ القابِضِ الْباسِطِ، سُبْحانَ الضَّآرَّ النَّافِعِ، سُبْحانَ القاضِی بِالحَقِّ، سُبْحانَهُ وَبِحَمْدِهِ سُبْحانَ العَلِیِّ الْأَعْلَی ، سُبْحانَ مَنْ عَلا فِی الاهَوَآءِ، سُبْحانَهُ وَتَعالی، سُبْحانَ الْحَسَنِ الْجَمِیلِ، سُبْحانَ الرَّؤُوفِ الرَّحِیمِ، سُبْحانَ الْغَنِیِّ الْحَمِیدِ، سُبْحانَ الْخالِقِ الْبارِئ، سُبْحانَ الرَّفِیعِ الْأَعْلَی ، سُبْحانَ الْعَظِیمِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هکَذَا وَلاا هکَذَا یَکُونُ غَیْرُهُ، سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ لِرَبِّیَ الْحَیَّ الْحَلِیمِ،سُبْحانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ دَآئِمٌ لَا یَسْهُو، سُبْحانَ مَنْ هُوَ قَآئِمٌ لَایَلْهُو، سُبْحانَ مَنْ هُوَ غَنِیٌّ لَایَفْتَقِرُ،سُبْحانَ مَنْ تَوَاضَعَ کُلُ شَیْ ءٍ لِعَظَمَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ ذَلَّ کُلُّ شَیْ ءٍ لِعِزَّتِهِ، سُبْحانَ مَنِ اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیْ ءٍ لِقُدْرَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ خَضَعَ کُلُّ شَیْ ءٍ لِمُلْکِهِ، سُبْحانَ مَنِ انْقَادَتْ لَهُ الْأُمُورُ بِأَزِمَتِّهَا.(مصباح المتهجد، أدعیة الأسبوع‏؛ ‏تسبیح یوم السبت) https://eitaa.com/joinchat/256180506C0009cf8edb
🍃آیت الله بهجت ره میفرمودند : 🔸هر کس هر روز سوره یس بخواند و ثواب آن را به حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه کند . 🔸 و همچنین دعای عهد بخواند و ثواب آن را به مادر امام زمان ارواحنا فداه هدیه کند، 🔸سوره واقعه هم خوانده و ثوابش را به أمیرالمؤمنین علیه السلام هدیه کند . 🍃چه بخواهد و چه نخواهد عاقبت بخیر می شود نخواهد هم به زور می شود🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شناسایی زنان بی‌حجاب با هوش مصنوعی 🔴 این تصاویر در خیابان ولیعصر تهران و در چند روز گذشته ضبط شده است.👆 ضابطان پلیس از زنان بی‌حجاب تصویر گرفته و با استفاده از هوش مصنوعی هویت آن‌ها را شناسایی می‌کنند.👌 در برخی موارد نیز پرونده قضایی تشکیل و به قوه‌قضائیه ارسال شده است.⚖ 💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
28.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙اگر امروز به فکر نباشیم.... ⬇️ : 🔹یک چیزهایی هم هست که نیازهای آینده است؛ اینها را خیلی‌ها تشخیص میدهند و انجام میدهند، بعضی‌ها هم غفلت میکنند. مراد من از این نیازهای مربوط به آینده نیازهایی است که اگر شما امروز به فکر نیفتید و برایش کاری انجام ندهید، فردا درخواهید ماند؛ یعنی فردا گیر میکنید؛ اگر امروز به فکرش نباشید، فردا مشکل برای شما درست میشود. 🔸مسئله‌ی فرزندآوری و تکثیر نسل که من این همه روی آن تأکید میکنم، از این قبیل است. امروز اگر ما به فکر تکثیر نسل نباشیم، مسئله‌ی فرزندآوری را امروز اگر چنانچه برایش فکر نکنیم، پانزده سال دیگر، بیست سال دیگر، دیر خواهد بود؛ کشوری خواهیم شد که عنصر لازم برای حرکت پیشرفت را، یعنی جوان را، به قدر کافی در اختیار نخواهد داشت. امروز باید به فکر فردا بود. 🇮🇷 ۱۴۰۰/۱۱/۲۸
قسمت هفتم: کشتی نجات! چند دقیقه ای گذشت. گویا به خودآگاهی رسیده بودم که من که هستم و اینجا کجاست و کسی که راحت با او سخن می گویم نزدیک به ۱۰ روز است که از دنیا رفته است. آنچه در ذهن من می گذشت رابطه مستقیمی داشت با وضعیت فردی که مقابل من بر زمین روی خاک نشسته بود. گفتم چرا چهرت اینقدر خسته و رنگ پریده است؟ گفت گرسنه هستم. گفتم مگر به غذا احتیاج داری؟ گفت بله احتیاج دارم. یک زمانی می گذرد اینجا غذا می آورند اما من از ترس اینکه شکمم برتکد می ترسم غذا بخورم. گفتم چه کسی غذا می آورد؟ چه غذایی می آورد؟ گفت برای هیئتی ها غذا می آورند. سر و صدایی برپا می شود که نگو. اما من خجالت می کشم بروم جلو و از طرفی چون مدتی است که معده ام خالی می ترسم غذا بخورم. گفتم چه کسی برای هیئتی ها غذا می آورد؟ گفت کباب می آورند. عجب عطر و بویی دارد! در اینجا آنقدر گرسنه بودم که احساس کردم من نیز هفته ها لب به طعام نزده ام. گفت تو می خواهی بروی آنجا؟ گفتم کجا؟ گفت آنجایی که غذا می آورند. گفتم آری بسیار گرسنه ام. گفت برو به سمت وادی السلام. گفتم کدام وادی السلام؟ گفت یک وادی السلام بیشتر نداریم. همانجا برو. گفتم از کدام طرف بروم. گفت از سمت همان سوره یس که خواندی!! گفتم آقای ... چه می گویی؟ یعنی چه؟ گفت برو اینجا نمان تا خفه نشدی؟ گفتم نه من دارم نفس می کشم. گفت برو داری خفه می شوی اما متوجه نیستی؟ گفتم چرا باید خفه شوم اینجا اکسیژن وجود دارد. گفت برو گره من را باز کن که من بتوانم غذا بخورم. گفتم الان راحتم بگذار بمانم با هم صحبت کنیم. ناگهان بلند شد و محکم کشیده ای به من زد! از جای خود پریدم. دیدم روی تخت اورژانس خوابیده ام و پرستار اورژانس به من سیلی می زند و چیزی روی بینی ام قرار داده است. گفت بهوش آمد، دیگری گفت اکسیژنش آمده روی ۷۰، گفت یک کپسول دیگر بیاور، فعلا اینها را می شنیدم ولی چشمانم چیزی نمی دید و شروع به سرفه نمودم. چند دقیقه ای گذشت تا متوجه شدم که هستم و کجا هستم. حدود سه دقیقه حتی خودم را هم فراموش کرده بودم فقط احساس می کردم یک وجودی هستم که در حال حس وجودی بزرگ و عظیم هستم. حس عجیبی بود‌. دقایقی که انسان جز وجود خدا هیچ چیز را حس نمی کند. حتی خودش را حس نمی کند. پرستار گفت اکسیژن آمده روی ۹۰ با موبایلش تماس بگیرید. گفت رمز داره چه کنم؟ گفت از خودش بپرس ببین جواب می دهد. من دست راستم را چند سانتیمتر آوردم بالا و تکانی دادم. گفت تو استراحت کن. چشم بستم و باز کردم. دیدم در یک اتاق تنها هستم، اتاق احیا بود و لوازم خاص پزشکی دور و برم بود. ساعت اتاق را نگاه کردم ۱۱:۳۰ بود. به یاد آوردم ساعت ۵:۳۰ به بهشت زهرا سلام الله علیها آمده بودم. یک ساعتی آنجا بودم. به یاد آوردم صدای قبر و انبار و راه پله و سرداب و ... اما چه شد که کارم به اورژانس و بیمارستان رسید؟ چه کسی من را دیده بود؟ یک خانم وارد اتاق شد. متوجه نشدم پرستار است یا دکتر. عطر تندی زده بود. روپوش سفید به تن داشت ولی حجاب نداشت. من گفتم یاالله یالله که متوجه شود من او را می بینم. گفت: خوبه مزه هم می ریزی! روی دستم آنژیوکت و سرم وصل بود و یک چیزی شبیه ماسک پلاستیکی روی دهان و بینی ام بود. دو نفر دیگر وارد اتاق شدند و مانیتور را نگاه کردند و گفتند برش دارید اوکی هست. ماسک را از روی صورتم برداشتند. یک آقایی آمد جلو و گفت خوبی؟ گفتم الحمدلله. چه شده؟ گفت خدا بهت رحم کرد. اینها قبرهای سه طبقه است ولی بیشتر گود می کنند. اگر تورا ندیده بودند که در قبر سقوط کردی حتما گاز تو را خفه می کرد! گفتم من در قبر سقوط کردم؟ گفت بله مثل اینکه هوا تاریک بود و ندیدی یک متکدی که آن اطراف پرسه می زد تو را دیده بود و داد و بیداد کرد تا یکی از ماموران سازمان تو را دید و به اورژانس زنگ زد و چند نفری تو را بالا آوردند. گفتم اصلا یادم نمی آید که در قبر سقوط کرده باشم. گفت طبیعی است بهت شوک وارد شده مثل تصادفات رانندگی که ۹۰ درصد تصادف را در روزهای اول به یاد نمی آوردند! گفتم تا کی باید اینجا باشم؟ گفتند مشکل چندانی نداری، بدنت ورزیده بوده و فقط به بافت نرم آسیب وارد شده. گفتند شماره یک نفر از نزدیکانت را بده تا تماس بگیریم. گفتم نه نگران می شوند. خودم تماس می گیرم. گفت بهتر. تلفنش را بیاورید. ساعت ۱۶ مرخص شدم و ساعت ۱۶:۵۰ منزل بودم. یکی دو ساعتی گذشت تا توانستم قسمت ششم‌ را بنویسم. بلافاصله تمام آنچه در بیهوشی دیده بودم را مکتوب کردم. دو چیز برایم عبرت آموز بود. یک بار که احساس خفگی زیر زمین کرده بودم شعر بیا نگار آشنا را خواندم و بار دیگر موضوع غذا و هیئت بود. به یقین رسیدم آنچه نجات بخش است حب الحسین است. هر چند قبل از این ادعا می کردم به یقین رسیده بودم اما معنای یقین را نمی دانستم. فی الحال با گوشت و پوست خود فهمیدم فقط کسانی که در دستگاه امام حسین علیه السلام هستند اهل نجاتند‌. بدون شک. ادامه دارد...