بغل نمیکنیم و خوبیم، بغل نمیشویم و زنده ماندهایم،
زنده ماندهایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق...
زنده ماندهایم پشت میلههای سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزلهی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمیدارد.
کمتر میخندیم، کمتر ذوق میکنیم، کمتر خیال میبافیم و بیشتر منطقی شدهایم.
کافهها ترسناک شدهاند، خیابانها، کوچهها، رابطهها و آدمها؛ ترسناک شدهاند.
پنهان شدهایم پشت نقاب ماسکها و عینکها و هیچکس نمیفهمد که غمگینیم یا شاد، هیچکس نمیفهمد که بغض داریم یا شوق، هیچکس نمیفهمد که حالمان خوب نیست.
پاییز اما، چیزی نیست
جز خلوتی
برای تعمق در آنچه از عمرمان فرو افتاد.
- محمود درویش
کاش میشد لبخندِ عمیقِ روی لبم را سنجاق کنم .
بر سقفِ دلم .. !
لبخندی که با دیدنِ یک پیام چنان و چنین گسترش یافت و به درونم نفوذ کرد که هنوزم انگار از پسِ پیامش ، صدایِ مردانه و گیرایش را میشنوم .
وارد چت شخصیمان میشوم .
بالا میروم ، به پیام های دیروز میرسم .
همون ثانیه ای که عکس گردنبندم را برایش ارسال کردهام؛
و او با یک پیام ، چنان محکم مرا دَرهم ویران کرد که گفتنی و شنیدنی نیست .
و پس از آن ، از من یک پروانهی صورتی ساخت !
متنِ زیر عکس اینچنین بود که من خودم نوشته بودمش :
- میدونستی این گردنبند تا چند روز دیگه میشه یک سالش ؟ دقیقاً یک ساله که گردن منه ، همراهمه و همه جا کنارمه .
و او اینگونه مرا به عرش رساند ، با یک پیام و صدایی که انگار در گوش هایم میپیچید :
- کـاش مــن گردنبندَت بُودم .
کاش گردنبندت بودم تا . .
هنگامِ دویدن به ضربان قلبت بوسه میزدم .
کاش گردنبندت بودم تا یک ثانیه از این یکسال را از دست نمیدادم .
کاش گردنبندت بودم تا همیشه در آغوشت به خواب میرفتم .
کاش ...
گردنبندت بودم( :'
پ.ن : به قلمِ #مُحنا .
برایِ خاطرات ..
کپی؟ هرگز !
ما در چه شماریم که خورشید جهان تاب
گردن به تماشای تو از صبح کشیده ست.
- صائب تبریزی
تو تنها کسی هستی که وقتی بهت فکر میکنم رقصیدن پروانه هارو توی قلبم حس میکنم :) 🌱