eitaa logo
مجنون ارباب ؛)
19.4هزار دنبال‌کننده
341 عکس
2.8هزار ویدیو
3 فایل
‌رسانه مذهبی ( مجنون ارباب ) . . همـہ عمر بر نـدارم سر از این خمار مستے کـہ هنوز من نبوـدم کـہ تو در دلߺم نشستے . . مدیر کانال : 🙋‍♂️ @SAJJAD_RIYAZAT . . کانال مداحی صوتیمون : @RADIO_MAJJNON . . تبادل و تبلیغاتمون : 💁‍♂️ @tablighat_nemone
مشاهده در ایتا
دانلود
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیرالمؤمنین(ع) دست یارو رو قطع کرد .... | کߺانߺال | ܩَܥܼܝ̇ߺونِ اَرܢ̣ߺߺߊ‌ب 👇 https://eitaa.com/joinchat/3905814820Cd7b7f46df5
خدارو شکر اکثرا موافقت کردن ایشالا هر چند روز یکبار (گاهی اوقات هم هرروز) یدونه از این ها میزاریم 🍀 یا علی مدد
➖امشب انشالله مشکلی پیش نیاد ساعت ۲۱ داریم از جنگ جمل .🔥
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هشدار امیرالمؤمنین به‌ زبیر در جنگ جمل . . | کߺانߺال | ܩَܥܼܝ̇ߺونِ اَرܢ̣ߺߺߊ‌ب 👇 https://eitaa.com/joinchat/3905814820Cd7b7f46df5
امشب ساعت ۹ داریم در مورد صبر بی نظیر حضرت نوح ... 👌🍀
13.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبر بی نظیر حضرت نوح و نفرین او . . | 📛اول کلیپ بالا رو نگاه کنید 👆و بعد بقیه داستان رو بخونید 👇 ادامه داستان : ▪️پس از نفرین حضرت نوح جبرئیل نزد او آمد و چند هسته خرما به او داد و گفت: «این‌ها را بکار.» حضرت نوح با تعجب پرسید: «من برای عذاب این قوم دعا کردم، اما شما هسته خرما می‌آورید؟» جبرئیل پاسخ داد: «این دستور پروردگار است.» نوح (ع) بی‌هیچ اعتراضی هسته‌ها را کاشت. مردم، او را به تمسخر گرفتند و گفتند: «در این سن و سال خرما می‌کاری؟ مگر چقدر دیگر زنده می‌مانی که ثمرش را ببینی؟» اما نوح (ع) به وعده خداوند ایمان داشت و با صبر و یقین به کاشت نهال‌ها ادامه داد. سال‌ها گذشت و هسته‌های کوچک به درختانی تنومند تبدیل شدند. این بار جبرئیل نازل شد و گفت: «اکنون خداوند امر کرده با چوب این درختان کشتی بسازی.» نوح (ع) مشغول ساختن کشتی شد. مردم باز هم او را مسخره کردند و گفتند: «در خشکی کشتی می‌سازی؟ دیوانه شدی؟» نوح، بی‌توجه به تمسخرها، کشتی را با ایمان و پشتکار ساخت. زمانی که ساخت کشتی به پایان رسید، وعده الهی محقق شد. بارانی سیل‌آسا آغاز شد و سیلی عظیم زمین را فرا گرفت. تنها کسانی که سوار بر کشتی بودند، نجات یافتند و باقی مردم در میان امواج هلاک شدند. مجمع البیان، ج 4، ص 435.3 - خلاصه تاریخ انبیاء، ص 22، یوسف درودگر.1 - همان.2 - داستان پیامبران، ص 37.
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جنگ پیامبر با فرمانده رومی بدون خون و خونریزی ...❤️ | 📛اول کلیپ بالا رو نگاه کنید 👆و بعد بقیه داستان رو بخونید 👇 ➖ ادامه داستان : زمانی که فرماندار مغلوب در اسارت زبیر قرار گرفت، با اضطراب پرسید: «با من چه خواهی کرد؟» زبیر پاسخ داد: «تو را نزد پیامبر می‌برم.» فرماندار نگاهی به لباس‌های فاخر و پرزرق‌وبرق خود انداخت و گفت: «پیش از آنکه مرا ببری، این لباس‌های ارزشمند را از تنم درآور.» زبیر با تعجب پرسید: «چرا چنین می‌خواهی؟» فرماندار آهی کشید و گفت: «می‌خواهم در برابر پیامبرتان نه با هیبت یک فرمانروا، بلکه با فروتنی و خضوع ظاهر شوم. شاید این فروتنی، رحمت او را شامل حالم کند.» او را نزد پیامبر آوردند. فرماندار با احترام سلام کرد و گفت: «ای محمد، مرا آزاد کن تا با تو پیمان صلح ببندم. سوگند می‌خورم که از این پس، امنیت این منطقه را تضمین کنم و اجازه ندهم هیچ دشمنی بر شما بتازد.» پیامبر فرمود: «اگر از پیمانت سر باز زدی، چه کنیم؟» فرماندار با قاطعیت پاسخ داد: اگر به شرطم عمل نکردم به وسیله اون خدایی که در دل شب دوتا آهو رو فرستاد که منو اسیر تو کنه، بلدی با اون خدا هر کاری با من انجام بدی ( یعنی دیوانه نیستم که با تو خلف وعده کنم). پیامبر اکرم شرایط صلح را بر او عرضه کرد: «در ماه صفر، هزار مثقال طلا به مسلمانان بدهی، در ماه رجب نیز هزار مثقال طلا و…» فهرستی از تعهدات در برابر او قرار گرفت. فرماندار، که راهی جز پذیرش نداشت، همه را قبول کرد. بدون هیچ جنگ و خونریزی، سپاه مسلمانان با غنائم فراوان و پیروزی بزرگ به مدینه بازگشت. بحارالانوار جلد ۲۱ صفحه ۳۳
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طی‌الارض کردن امام جواد (علیه‌السلام) و نجات مردی که ادعای نبوت می‌کرد . . . | کߺانߺال | ܩَܥܼܝ̇ߺونِ اَرܢ̣ߺߺߊ‌ب 👇 https://eitaa.com/joinchat/3905814820Cd7b7f46df5