eitaa logo
منابع ویژه
448 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7- خداوند به حکم هدایت‌گریِ ذاتی‌اش همواره راه هدایت بندگان خود را نگه می‌دارد و از آن طرف به خوبی روشن است که یهودی‌گری دینداری نیست که گمان شود با یهودی‌گری راه هدایت انسان‌ها در زمین باقی می‌ماند و با توجه به این‌که یهودی‌گری مقابله با اسلام در جلوۀ انقلاب اسلامی را پیشۀ خود نموده. این جا است که باید مطمئن بود خداوند اسلامی که در ایران در جلوۀ مقاومت برای مقابله با رژیم صهیون به میان آمده، حتماً پیروز می‌کند. جایگاه تاریخی ناوگان صُمود 8- ناوگان صُمود و نحوۀ حضور جهانیِ انسان‌ها در این ناوگان، حکایت از آن دارد که جهان دیگری غیر از جهان استکباری، آن هم با روحیۀ مقاومت مدّ نظر انسان‌های متفکر و آزادی‌خواه به ظهور آمده، حضوری با هویت جنبشی جهانی و توجه به این‌که آزادگان جهان متوجه شده‌اند غفلت از این حضور، عین بی‌معنایی می‌باشد زیرا ناوگان صمود و افراد حاضر در آن ناوگان در دل یک حماسۀ انسانی، افکار مردم جهان را متوجۀ آینده‌ای کرده‌اند که در آن آینده اسرائیل معنایی برای ماندن در جهان ندارد. عبور از یهودی‌گری و نظر به انسانیت انسان‌ها 9- در حالی‌که هیچ متفکری نمی‌تواند آن‌چه در پیش است را متوقف کند ولی می‌تواند با برخورد متفکرانه و تفکر معنوی، آینده بعد از افول تاریخ استکباری را از آنِ خود نماید، اگر از تفکر معنوی و فرهنگ مقاومت که در مقابل تغییر سرنوشت جهان توسط روحیه یهودی‌گری ایستاده است، غفلت کنیم، یقیناً قربانیِ پیش‌آمدهای ناخواسته خواهیم شد، در حالی‌که تفکر معنوی در بستر مقاومت از ما می‌خواهد که فعالیت‌های خود را در بستر ریشه‌های تاریخی انبیا الهی شکل دهیم تا به بار بنشینیم زیرا در آن صورت، در رجوع به عالَم و آدم از رازگونگیِ آن‌ها غفلت نخواهیم کرد و وعدۀ الهی که فرمود: «یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلً» ذیل حضور انسان کامل محقق می‌شود و نظر به انسانیت انسان در مقابل جریان نژادپرستیِ یهودی‌گری که خود را نسبت به دیگر انسان‌ها، انسانِ برتر و امت برتر می‌داند، شکل می‌گیرد. عدم جداییِ «استقلال» از «ایمان» 10- بر خلاف فضای رسانه‌ای استکبار، مردم تا اندازه‌ای فهمیده‌اند که برای استقلال خود باید به راهی فکر کنند که فرهنگ مقاومت و جبهه مقاومت بدان نظر دارد ، جبهه‌ای که استقلال را از زندگیِ ایمانی جدا نمی‌داند، به همان معنایی که عالِمی روحانی و فقیهی اسلامی یعنی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مقابل لایحۀ کاپیتولاسیون می‌ایستد. این‌جا است که فهم مردم نسبت به استقلالی که بدان می‌اندیشند نکتۀ مهمی خواهد شد و رهبر معظم انقلاب با توجه به همین امر می‌فرمایند: «عامل وحدت ملّت ایران همچنان باقی است. عدّه‌ای می‌خواهند این‌جور وانمود بکنند که آن اتّحادی که در ابتدای جنگ دوازده‌روزه و این مدّت پیدا شد، مال همان روزها بود؛ ... من می‌خواهم بگویم این حرف، غلط محض است... امروز این‌جور است، در گذشته هم همین‌جور بوده، بعد از این هم به توفیق الهی این‌جور خواهد بود. ایرانِ امروز و ان‌شاءالله فردا، همان ایرانِ روز بیست ‌وسوّم خرداد و بیست ‌وچهارم خرداد است که مردم آمدند خیابان‌ها را پُر کردند و علیه صهیونِ ملعون و آمریکای جنایتکار شعار دادند.» حفظ همبستگیِ مردمی در بستر «ایمان» و «عدالت» 11- همه چیز حکایت از آن دارد که حضور مردمی انقلاب در رابطه با فرهنگ مقاومت که استقلال و ایمان را به هم گره زده است همچنان ادامه خواهد داشت. زیرا همواره مسئلۀ استقلال نظر به مذهب دارد و این یک امر عمومی برای همه افرادی است که متوجۀ سلطۀ فرهنگ استکباری شده‌اند و از این جهت باید به امر همبستگی ملت امیدوار بود، به همان معنای نظر به شخصیت حاج قاسم به عنوان نماد ملیت که به امری انسانی فکر می‌کند و رهبر معظم انقلاب در حفظ این نوع همبستگی و باز تولید آن تاکید دارند، به همان معنای استقلال و عزت جهان اسلام از پایگاه مذهب به معنای تاکید بر عدالت و آزادی.
نسبت بین تمدن اسلامی و تکریم انسان با روحیۀ جهادی 12- فرهنگ مقاومت به عنوان یگانگی بین «زندگی» و «مقاومت» ، برای هر پرسشی، عین جواب است، زیرا «زندگی» جز «مقاومت»، زندگی نیست و در این راستا برای هر معبری چشم‌اندازی حقیقتی در پیش است و از این جهت، کوچه به کوچه و محله به محله و شهر به شهر از مقاومت و از انسانیت، یعنی از حقیقتی باید گفت که معنای انسانیتِ این تاریخ است. به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب در پیام خود در همایش صد سالگی حوزه علمیه قم فرمودند: «تمدّن اسلامی، مبتنی بر توحید و ابعاد اجتماعی و فردی و معنوی آن است؛ مبتنی بر تکریم انسان از جهت انسانیّت ــ و نه از جهت جنس و رنگ و زبان و قومیّت و جغرافیا- است؛ متّکی بر عدالت و ابعاد و مصادیق آن است؛ متّکی بر آزادی انسان در عرصه‌های گوناگون است؛ متّکی بر مجاهدت عمومی در همه‌ میدان‌هایی است که در آنها نیاز به حضور جهادی هست.» شهادت؛ مدرسۀ مقاومت و حضوری گسترده‌تر 13- به گفتۀ شهید سید هاشم صفی‌الدین شهادت، در فرهنگ مقاومت تبدیل به مدرسه شده است و این مدرسه به حکم آن‌که شهادت، حیاتِ برتر است، هرگز مقهور نمی‌شود و همواره گسترش می‌یابد تا آن‌جایی که به گفتۀ سرلشکر سید یحیی رحیم ‌صفوی؛ خون شهدای غزه راه آزادی قدس را هموار خواهد کرد. توطئۀ به رسمیت‌شناختن کشور فلسطین 14- از این نکته نباید غفلت کرد که جریان‌های غربی چگونه قصد دارند با به رسمیت‌شناختن کشور فلسطین تلاشِ ایران را در تقویت جبهۀ مقاومت تضعیف کنند و در واقع شعار دفاع از فلسطین را از ایران بگیرند، و این نیز توطئه‌ای است در بستر همان یهودی‌گری. راز رویاروییِ یهود با حزب الله لبنان 15- آیا این از حکمت الهی نیست که یهودی‌گری به تصور آن‌که سرزمین موعودی برای او در این منطقه است به این‌جا آمد و با جبهۀ مقاومت که با عزمی این‌چنین محکم و با نظر به افقی از حضور نهایی انسان، در مقابل او ایستاده است تا خطر به دست‌گرفتن سرنوشت بشر توسط یهود را از جهان دفع نماید؟ به همان صورتی که تنها جریانی که مقابل رژیم اسرائیل ایستاد و او را شکست داد و از بیروت اخراج نمود، جریان مقاومت بود و این یعنی فردایی برای جهان هست که فردای امت به اصطلاح برگزیدۀ یهود نیست. راز روحیۀ شکست‌ناپذیریِ جبهۀ مقاومت 16- آیا در راستای نهایت تعالی و امیدبخش بودن فرهنگ و جبهه مقاومت همین آیه کافی نیست که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(فصلت/30) بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند [و می‌گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند، بشارت باد. این یعنی حضور در جبهۀ مقاومت، ورود در میدانی است که میدان حضور فرشتگان می‌باشد با الهاماتی که با نسیم انوار قدسی آنان برای فرزندان جبهۀ مقاومت پیش می‌آید تا آنان نه نسبت به آنچه در مقابل‌شان هست نگران و خائف باشند و نه نسبت به آنچه گذشته است محزون و غم زده. این است راز روحیۀ شکست‌ناپذیریِ جبهۀ مقاومت.
نسبت بین تمدن اسلامی و تکریم انسان با روحیۀ جهادی 12- فرهنگ مقاومت به عنوان یگانگی بین «زندگی» و «مقاومت» ، برای هر پرسشی، عین جواب است، زیرا «زندگی» جز «مقاومت»، زندگی نیست و در این راستا برای هر معبری چشم‌اندازی حقیقتی در پیش است و از این جهت، کوچه به کوچه و محله به محله و شهر به شهر از مقاومت و از انسانیت، یعنی از حقیقتی باید گفت که معنای انسانیتِ این تاریخ است. به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب در پیام خود در همایش صد سالگی حوزه علمیه قم فرمودند: «تمدّن اسلامی، مبتنی بر توحید و ابعاد اجتماعی و فردی و معنوی آن است؛ مبتنی بر تکریم انسان از جهت انسانیّت ــ و نه از جهت جنس و رنگ و زبان و قومیّت و جغرافیا- است؛ متّکی بر عدالت و ابعاد و مصادیق آن است؛ متّکی بر آزادی انسان در عرصه‌های گوناگون است؛ متّکی بر مجاهدت عمومی در همه‌ میدان‌هایی است که در آنها نیاز به حضور جهادی هست.» شهادت؛ مدرسۀ مقاومت و حضوری گسترده‌تر 13- به گفتۀ شهید سید هاشم صفی‌الدین شهادت، در فرهنگ مقاومت تبدیل به مدرسه شده است و این مدرسه به حکم آن‌که شهادت، حیاتِ برتر است، هرگز مقهور نمی‌شود و همواره گسترش می‌یابد تا آن‌جایی که به گفتۀ سرلشکر سید یحیی رحیم ‌صفوی؛ خون شهدای غزه راه آزادی قدس را هموار خواهد کرد. توطئۀ به رسمیت‌شناختن کشور فلسطین 14- از این نکته نباید غفلت کرد که جریان‌های غربی چگونه قصد دارند با به رسمیت‌شناختن کشور فلسطین تلاشِ ایران را در تقویت جبهۀ مقاومت تضعیف کنند و در واقع شعار دفاع از فلسطین را از ایران بگیرند، و این نیز توطئه‌ای است در بستر همان یهودی‌گری. راز رویاروییِ یهود با حزب الله لبنان 15- آیا این از حکمت الهی نیست که یهودی‌گری به تصور آن‌که سرزمین موعودی برای او در این منطقه است به این‌جا آمد و با جبهۀ مقاومت که با عزمی این‌چنین محکم و با نظر به افقی از حضور نهایی انسان، در مقابل او ایستاده است تا خطر به دست‌گرفتن سرنوشت بشر توسط یهود را از جهان دفع نماید؟ به همان صورتی که تنها جریانی که مقابل رژیم اسرائیل ایستاد و او را شکست داد و از بیروت اخراج نمود، جریان مقاومت بود و این یعنی فردایی برای جهان هست که فردای امت به اصطلاح برگزیدۀ یهود نیست. راز روحیۀ شکست‌ناپذیریِ جبهۀ مقاومت 16- آیا در راستای نهایت تعالی و امیدبخش بودن فرهنگ و جبهه مقاومت همین آیه کافی نیست که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(فصلت/30) بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند [و می‌گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند، بشارت باد. این یعنی حضور در جبهۀ مقاومت، ورود در میدانی است که میدان حضور فرشتگان می‌باشد با الهاماتی که با نسیم انوار قدسی آنان برای فرزندان جبهۀ مقاومت پیش می‌آید تا آنان نه نسبت به آنچه در مقابل‌شان هست نگران و خائف باشند و نه نسبت به آنچه گذشته است محزون و غم زده. این است راز روحیۀ شکست‌ناپذیریِ جبهۀ مقاومت.
ما وجهان پس از هفت اکتبر باسمه تعالی جایگاه تاریخی ناوگان صُمود 1- ناوگان صُمود و نحوۀ حضور جهانیِ انسان‌ها در این ناوگان، حکایت از آن دارد که جهان دیگری غیر از جهان استکباری، آن هم با روحیۀ مقاومت مدّ نظر انسان‌های متفکر و آزادی‌خواه به ظهور آمده، حضوری با هویت جنبشی جهانی و توجه به این‌که آزادگان جهان متوجه شده‌اند غفلت از این حضور، عین بی‌معنایی می‌باشد زیرا ناوگان صمود و افراد حاضر در آن ناوگان در دل یک حماسۀ انسانی، افکار مردم جهان را متوجۀ آینده‌ای کرده‌اند که در آن آینده اسرائیل معنایی برای ماندن در جهان ندارد. ما خود را در کجا باید جستجو کنیم؟ 2- به سوی مرزهای نهایی تاریخی باید نظر کرد که یا باید طفیلی قوم یهود - به عنوان قوم برگزیده- شد و سرنوشت خود را به آن قوم سپرد و یا با حضوری سلحشورانه که مخصوص انسان‌های آخرالزمان است ، با وسعتی نهایی به میان آمد و معلوم است که جریان استکبار، به خصوص آمریکا با تعریفی که ذیل روحیه یهودیگری و قوم برگزیده از خود دارد با تمام وجود در مقابل این حضور نهایی که مد نظر جبهه مقاومت است می‌ایستد. حال ما باید با نظر به امثال شهید سید حسن نصرالله‌ها و شهید قاسم سلیمانی‌ها و شهید یحیی سنوار ها جایگاه خود را در این تاریخ معلوم کنیم و از خود بپرسیم ما خود را در کجا باید جستجو نماییم ؟ تاریخِ نظر به سرنوشت جهان 3- در مقابل نخبگانی که گمان می‌کنند نمی‌توان در مقابل جبهه استکبار و صهیونیسم کاری کرد ، روحیه مقاومت و جبهه مقاومت قرار دارد که متوجه است تاریخی برای بشر جدید پیش آمده تا حضور دیگری را در خود و در جهان تجربه کند و آن تاریخ، تاریخ نظر به سرنوشت جهان است با جهانی‌شدن اسلام در مقابلۀ یهودی‌گری که مدعی مالکیت سرزمین موعود برای قوم برگزیدۀ یهود است.
بقره 22 سورۀ بقره و باز یهودی‌گری و باز تحجّر بسم الله الرّحمن الرّحیم «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»(بقره/ 102) و يهوديان آنچه را كه شيطان در رابطه با سلطنت ‏سليمان گفتند، پيروى كردند، در حالي‌که سليمان كفر نورزيد، ليكن آن شيطان‌ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‏آموختند. و نيز از آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود پيروى كردند با اين‌كه آن دو فرشته هيچ‌كس را تعليم سحر نمى‏كردند مگر آن‌كه قبلا به او مى‏گفتند ما وسيلۀ آزمايشى براى شما هستيم، پس زنهار كافر نشوى ولى آن‌ها از آن دو فرشته چيزهايى مى‏آموختند كه به وسيلۀ آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند، هر چند بدون اذن خدا نمى‏توانستند به وسيلۀ سحر به احدى زيان برسانند. و خلاصه چيزى مى‏آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى‏رسانيد و قطعاً يهوديان دريافته بودند كه هر كس خريدار اين متاع باشد در آخرت بهره‏اى ندارد، وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدند اگر مى‏دانستند. «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ»: ویهود آنچه را شیاطین به نادرست به سلطنت سلیمان نسبت می دادند پیروی کردند. «وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطينَ كَفَرُوا»: در حالی‌که سلیمان کافرنشده بود بلکه شیطان‌ها کافر شدند. و این تهمت به حضرت سلیمان بود که آن حضرت از شیاطین و جنّیان برای ادارۀ امور استفاده می‌کنند، در حالی‌که آن حضرت به نور عطایای الهی که اختصاص به آن حضرت داشت عمل می‌کردند. «يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ» یهودی‌ها به مردم سحر را تعلیم می دادند. «وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ» دو فرشته در بابل به نام هاروت و ماروت، نازل شده بودند. «وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ» و آن‌ها به احدی سحر تعلیم نمی‌دادند، مگر بعد از آن‌که زنهار می‌دادند که ما فتنه وآزمایشیم، مبادا کفر ورزید. «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما» پس مردم سِحر را ازآن دو می‌آموختند. «ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ» آنچه جدایی می‌انداختند با آن بین مرد و همسرش. آیه دلالت می‌کند بر این‌که سحرآزمایشی بوده است که خداوندقلوب بندگانش را به آن می‌آزموده. «وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ» و ضرر نمی‌زدند به کسی جز به اذن خدا. بنابراین سحر هم جزء قضاء و قدر الهی است، و تأثیر از آن خداست. «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» و چیزی را که به آنان ضرر می‌زد و نفعی برای آن‌ها نداشت، می‌آموختند، پس سحر مضر است و نفعی ندارد. «وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ» و همانا می‌دانستند کسی که خریدار سحر باشد در آخرت نصیبی ندارد و آن‌ها این را می‌دانستند، پس سحر و خرید و فروش آن و عمل به آن از مفاسد اجتماعی است. «وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» و چه بد بهایی بود که خود را در قبال آن فروختند، اگر‌می دانستند. آن‌ها توجه داشتند که سحر برای آخرت آنان مفاسد دارد و همانا علمی که عالمش را به صراط مستقیم هدایت نکند ضلالت و جهالت است.
بنا به گفتۀ آیت الله جوادی: يهود افزون بر انكار بشارت‌هاى تورات درباره رسول اكرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» و پشتِ سر انداختن كتاب خدا، در رويارويى با آن حضرت و در راه تضعيف اسلام، با پيروى از آنچه شياطين در عهد حكومت سليمان«عليه‌السلام» بر مردم خوانده بودند، از سحر نيز مدد مى‌گرفتند. آنان براى توجيه دينى استمداد از سحر، آن را به برخى انبيا، مانند حضرت سليمان«عليه‌السلام» اسناد داده، سلطنت و قدرت او را نشأت‌گرفته از سحر مى نماياندند. البته محتمل است جادوگرى عمل نياكان يهود بوده و اسناد آن به فرزندان، يعنى يهود عصر نزول قرآن، به سبب تشابه فكرى بين يهود عصر نزول قرآن با نياكان خود باشد.سحر در زمان حضرت سليمان«عليه‌السلام» يا پس از وفات وى رواجى خاص داشت. شياطين جنّ كه با تسخير حضرت سليمان از افساد جامعه و اضلال مردم ممنوع بودند، پس از وفات آن حضرت از بند و تسخير او رهيدند و شروع به افساد و اضلال كردند. آن شياطين در اعتقاد و عمل كافر شدند و منشاء كفر آنان سحر بود. سحر كه گناه بزرگ است، در صورت ايمان به استقلال آن در تأثير، سبب كفر اعتقادى و اگر بدون اين اعتقاد تنها در عمل به كار گرفته شود، سبب كفر عملى است. مراد از كفر در اين آيۀ شريفه، خصوص جعل و تدوين سحر و سپس استناد آن به پيامبر معصوم، يا تعليم سحر يا به كارگيرى آن، یهود بوده است. شياطين غير از سحر آنچه را بر هاروت و ماروت نازل شده بود نيز به مردم تعليم مى دادند. هم آن شياطين و هم اين دو فرشته، معلم سحر بودند؛ با اين تفاوت كه قصد شياطين افساد بود؛ از اين رو عمل آن‌ها حرام بلكه موجب كفر شد، ليكن نيت و هدف هاروت و ماروت كه دو فرشته معصوم بودند، دفع مفسده سحر و ابطال سحر ساحران بود؛ از اين رو عمل آنان مباح، بلكه راجح شد. آن دو فرشته، هم از متن عمل به سحر مصون و هم از قصد آن منزه بودند و تعليم سحر از جانب آنان از قبيل آموزش مغالطه در منطق با هدف كشف مغالطات و دورى جستن از آن در برهان بود. مردم از هاروت و ماروت چيزى را مى‌آموختند كه سبب آن عامل تفرقه بين دو همسر مى‌شدند. ذكر خصوص تأثير سحر در جدايى بين زن و شوهر، افزون بر عنايت و اهتمام به كانون منسجم خانواده كه تزلزل و ويرانى آن پيش لرزۀ زلزله در نظام جامعه و فروپاشى ديوار آن است، به سبب شيوع و اهميت اين فاجعه اجتماعى بوده است، نه از باب حصر تأثير سحر در اين مصداق. سحر تكويناً مؤثر است، ليكن تأثيرگذارى آن مستقل از سنت الهى و از قانون سبب و مسبب بيرون نيست ؛ بلكه مشمول قانون عام عليت است و تأثير آن با ارادۀ ربوبى خداى سبحان و توحيد افعالى منافات ندارد؛ زيرا سحر جزو مقدّرات الهى است و بدون اخذ خداوند هيچ ساحرى نمى‌تواند به كسى آسيبى برساند؛ بنابراين، تأثير سحر به سبب حائل‌نشدن ارادۀ خداوند بين سبب و مسبب است و اذن تكوينى خداى سبحان به تأثير سحر، براساس حكمت است و در هر مقطع كه سخن از حسن و جمال علمى است، از آن خداوند است و در هر مقطع كه سخن از قبح و بطلان عملى است، از آن شخص ساحر و مانند اوست. وقوع هر كارى، خير يا شرّ، متوقف بر اذن تكوينى خداست، وگرنه مستلزم امورى مستحيل، مانند تفويض، بى نيازى معلول از علت يا اتكاى شىء به خود است. سحرنه تنها هيچ نفعى ندارد، بلكه زيانبار و از اين رو استعمال آن تشريعاً حرام است، مگر در مورد ويژه كه با اذن تشريعى خداوند باشد كه در اين حال نافع بودن آن نيز فقط به عنايت الهى است. البته آنچه مذموم است، عمل به سحر يا فراگيرى آن به قصد عمل است، نه علم سحر يا صرف تعلم آن ؛ زيرا علم به آن، براى پرهيز خود عالم از آلودگى به سحر و تحذير ديگران از ابتلاى به آن سودمند است. پيروان شياطين در عين حال كه مى‌دانند در آخرت بى‌بهره‌اند، نمى‌دانند كه كفرورزيدن و ساحرى پيشه‌كردن يا اهانت به پيامبر الهى و دولت سليمانى را كه بر اعجاز استوار است، به استمداد از سحر متهم‌كردن، عبارت از هويت فروشى و تاراج و حراج خويش است. دنياطلبى و گرايش به منافع خيالى و نيز عناد و لجاج يهود عصر نزول قرآن نيز چنان بود كه با علم به اين كه فنّ سحر و تعليم و استعمال آن سبب محروميت از همۀ منافع و مواهب اخروى است به آن رو آورده بودند. با توجه به این امر در آیۀ بعد یعنی آیۀ 103 می‌فرماید مؤمنان كه طاعت و تقوا پيشه كنند، افزون بر رهانيدن خود از قيود بندگىِ هوا و شيطان، يك ثواب هرچند به ظاهر اندك كه از طرف خداوند در برابر ايمان و تقواپيشگى به آنان داده مى‌شود، از همۀ منافعى كه همۀ ساحران در دوران عمر خود مى‌برند بهتر است؛ زيرا چيزى كه از نزد خداست، با معيارهاى دنيايى قابل ارزيابى و سنجش نيست.
در این آیه یکی دیگر از خصائص یهود مطرح شده که سحر در بین آن‌ها متداول بوده و سحر را به سلیمان«علیه‌السلام» و یا به دو فرشته، به صورت یک قصۀ تحریف‌شده نسبت می‌داده‌اند، چنانچه تحریف هم شیوۀ دیرینۀ یهود است و می‌پنداشته‌اند که حضرت سلیمان آن سلطنت عجیب را با سحر و جادو به دست آورده و قرآن می‌فرماید: سحر، کفر به خداست، پس چطور ممکن است سلیمان«علیه‌السلام» به سحر عمل کرده باشد، سحر تصرف و دست‌اندازی در عالم به خلاف وضع عادی آن است، آن‌گاه چگونه ممکن است سلیمان«علیه‌السلام» که پیامبری معصوم است مرتکب این عمل کفرآمیز شود، پس قرآن این اتهام یهود را از حضرت سلیمان«علیه‌السلام» برطرف می‌کند. لذا منظور از «اتَّبَعُوا» پیروی یهودیانی است که پس از حضرت سلیمان«علیه‌السلام» بودند و مراد ازشیطان‌ها طائفه‌ای از جنّ است که تحت سیطرۀ حضرت سلیمان«علیه‌السلام» بوده‌اند، «وَ ما اُنْزِلَ» یعنی یهودیان پیروی می‌کردند، آن سحری را که شیطان‌ها در زمان سلیمان«علیه‌السلام» جعل می‌کردند و نیز آن سحری را که خدا از راه الهام به دو ملک یعنی هاروت وماروت نازل کرده بود، در حالی‌که آن‌ها سحر را به احدی یاد نمی‌دادند، مگر بعد ازآن‌که او را زنهار می‌دادند، از این‌که سحر را اعمال کنند و می‌گفتند ما وسیلۀ فتنه وآزمایش شما هستیم و مبادا با به‌کاربستنِ آن کافر شوید. و در جملۀ «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما» یهود از آن دو ملک تنها آن سحری را می‌آموختند که بین زن و شوهر جدایی می‌اندازد، در حالی‌که سحر، بدون اذن خدا تأثیری ندارد و هرکس به دنبال سحر و ساحری باشد در آخرت بهره‌ای ندارد و این را خود یهود هم می‌دانستند. عنايت بفرماييد که خداوند در آيه‌ فوق مي‌فرمايد: شياطين به مردم سحر مي‌آموزند. پس موضوعِ نقش شياطين در آموزشِ سحر به جادوگرانِ واقعي، چيزي است که قرآن نيز به آن اشاره کرده است و می‌فرماید: «وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ»؛ آن‌ها هرگز نمي‌توانند ضرر بزنند «إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ» مگر اين‌که خدا بخواهد. زيرا اين سنت خداوند است كه آدم‌هاي نادان تنبيه شوند. حال سنتِ تنبيه آدم نادان صورت‌هاي مختلف دارد، يک صورتش اين‌كه ماشين به او مي‌زند، يا دزد اموال او را مي‌برد، يكي هم اين‌كه از طريق جادوگران ضربه مي‌خورد. پس يكي از راه‌هايي كه خدا آدم‌ها را تنبيه مي‌كند از طريق جادوگران است، نه اين‌كه جادوگران همه‌كاره باشند و هر کاري خواستند مي‌توانند انجام دهند. اين‌ها همه روي حساب است و همه در مسيري که خداوند اذن بدهد انجام مي‌شود، و اذن خدا هم بي‌حکمت نيست. درست است قدرت ما به جنّيان نمي‌رسد، اما قدرت خدا به آن‌ها مي‌رسد. پس نبايد خودمان را در مقابل قدرت جادوگران دست‌بسته بدانيم و فکر کنيم خداوند سرنوشت ما را در دست آن‌ها قرار مي‌دهد. يكي بگويد نكند فلاني دارد براي من جادو مي‌كند، مگر دست خودش است! اگر خدا مصلحت بداند و زمينه را ما با بي‌ايماني خود فراهم کرده باشيم، طبق مصلحت الهي، خداوند از آن طريق ما را تنبيه مي‌کند، راه نجات هم برگشت به بندگي خداوند است و راضي‌بودن به آنچه خداوند براي ما مقدر کرده است. اگر بنا نيست خدا مرا تنبيه كند، هيچ جادوگري نمي‌تواند کاري بکند. لازم است در رابطه با نقش جادوگران، سخن خدا را يک اصل بگيريم که مي‌فرمايد: «وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ» هيچ جادوگري، هيچ ضرري به کسي نمي‌تواند برساند، مگر به اذن خدا. پس اشکال در ما می‌باشد که زمينۀ تأثير شيطان را در خود فراهم مي‌کنيم. قرآن مي‌فرمايد: «وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى»؛ ساحر هيچ وقت نه رستگار مي‌شود و نه نتيجه مي‌گيرد و نه نتيجه مي‌دهد، هر جا بيايد. عده‌اي در مشکلات به فالگير پناه مي‌برند و به ظاهر هم كارشان درست مي‌شود، غافل از اين‌که علت رفع مشکل آن‌ها به آن‌جهت بود که مدت امتحان‌شان به‌سر آمده، اما با رجوع به فالگير و جادوگر در رويارويي با آن مشکلات، روسياه شدند. مگر مي‌شود از طريق حرام كسي به نتيجه برسد؟ پس طبق آیۀ فوق، ساحر هيچ موقع و در هيچ شرايطي، نه براي خودش مي‌تواند کاري بکند و نه براي بقيه. و روحیۀ یهودی‌گری متوجۀ این نکته نمی‌باشد و به همین جهت در آیۀ بعد می‌فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»(103) اگر به جای پیروی از شیاطین و عمل به سحر، به حضور خدا در عالم ایمان می‌آوردند، و تقوا پیشه می‌کردند، حتماً بهره‌ای که نزد خدا برای آن‌ها پیش می‌آمد، بهتر خواهد بود اگر متوجه بودند و می‌دانستند.
ای عجبا! من چه منم؟ 108- اگر جهان ما در این دوران، جهانی است که انسان نسبت به خود مسئله‌دار شده، شبیه سالکی همچون مولوی که خودش برای خودش مسئله شد و اظهار داشت: «زین دو هزاران من و ما، ای عجبا! من چه منم؟» حال باید از خود بپرسیم ما در نسبت با خود، با چه چیزی روبه‌رو هستیم؟ در حالی‌که از طرفی حقیقت به یک معنا پنهان است، و از طرف دیگر جهان ما جهان دیدن‌ها و دیده‌شدن‌ها است. اگر فضیلت هر انسانی در فهم زمان و زمانه است، آیا می‌توانیم در زمان، به افقی نظر کنیم که حکایت توجه به حقیقت است؟ تا نسبت به هر آنچه انجام می‌دهیم، بنگریم آن کار در افق زمان و نسبت به حقیقت چگونه حاضر است؟ حقیقتی که به هر حال بی‌منتها است و ما به سوی آن می‌رویم. مانند نفس‌کشیدن که از آن طریق به سوی حیات سیر می‌کنیم. اگر نسبت ما با حقیقت این‌گونه است و انسان باید در این رابطه خود را طوری فهم کند که مانند فهم حقیقت، در عین بی منتهابودن به سوی آن باشد؛ چگونه به سوی خود در حرکت باشیم تا معلوم شود «ای عجبا! من چه منم؟» و این یعنی آغازی برای رفتن. جريان منوّرالفکری و توهّم آينده 109- اگر به گفته شوپنهاور: «جهانِ غرب، نمودِ بی بود است» و در چنین تاریخی انسان گرفتار بی‌بنیادی می‌شود، از این رو خودش برای خودش مبهم می‌گردد، پس به «وقت» و به حوالت تاریخی دیگری باید نظر کرد که با حاضرشدن در «وجود» پیش می‌آید. امری که جریان‌های غرب‌زده ما به‌کلی از آن غافل‌اند و هنوز به پیشرفتی امیدوار هستند که جریان منورالفکری به آن فکر می‌کرد و از این جهت نمی‌توانند به آینده‌ای که با جمهوری اسلامی پیش می‌آید فکر کنند و جمهوری اسلامی را مانع آن پیشرفت می‌دانند. در حالی‌که اگر به دهه‌های بعد از جنگ جهانی دوم نظری بیندازیم، آیا از آن زمان تاکنون نظامِ سیاست جهان بهبود یافته است و سیاستمداران و مصلحانی پیدا شده‌اند تا کار جهان را به اصلاح آورند که همچنان امیدوار آینده‌ای باشیم که جریان منورالفکری بدان چشم دوخته و جمهوری اسلامی را مانع آن می‌دانند؟ یا باید با تفکری تاریخی به جهانی نظر کرد که با انقلاب اسلامی مدّ نظرها آمده و به انسانی که انقلاب اسلامی مدّ نظر دارد؟ ما به کدام جهان تعلق داريم؟ 110- آری! می‌توان گفت انسان مدرن چه در غرب و چه در شرق، همین‌که به خود آمد متوجه شد چه اندازه جهان او کوچک و حقیر است. در راستای همین خودآگاهی است که انسان آمادگی آن را دارد تا به هستی خود و بیکرانگی آن نظر کند و ماورای تفکر متافیزیکی و حسابگرانه، «وجود» را مدّ نظر داشته باشد، به عنوان افقی دوردست و رازی بلند که «رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی». با این نگاه، زندگی معنای دیگری به خود خواهد گرفت و قامت حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» آن طور که شهید آوینی درک کرد، آینه‌ای می‌شود برای ادامه زندگی و معلوم شد در این تاریخ ما به کدام جهان تعلق داریم. آیا انقلاب اسلامی همان روزنی نیست که ما را به جهان دیگری از انسانیت رهنمون می‌گرداند برای هرچه فراترشدن در خود؟ اگر این روزن نبود، ما چگونه می‌توانستیم به حقیقت رهنمون باشیم؟
در موضوع توحید و ایمان-2 بسم الله الرّحمن الرّحیم 1- حضرت علی«علیه‌السلام» در خطبۀ اول نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ». سر آغاز دين، خداشناسى است، و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست؛ و كمال توحيد اخلاص، و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است، زيرا هر صفتى نشان مى‏دهد كه غير از موصوف، و هر موصوفى گواهى مى‏دهد كه غير از صفت است. از این جهت او عالم نیست، بلکه عین علم است. در این رابطه به حدیث شمارۀ 15 رجوع شود .https://eitaa.com/jozavatlobolmizan/1899 ( 15- از هشام ‌بن ‌سالم آمده است که؛ «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ«علیه‌السلام» فَقَالَ لِي أَ تَنْعَتُ اللَّهَ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ هَاتِ. فَقُلْتُ: هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ. قَالَ: هَذِهِ صِفَةٌ يَشْتَرِكُ فِيهَا الْمَخْلُوقُونَ. قُلْتُ: فَكَيْفَ نَنْعَتُهُ؟ فَقَالَ هُوَ نُورٌ لا ظُلْمَةَ فِيهِ، وَ حَيَاةٌ لا مَوْتَ فِيهِ، وَ عِلْمٌ لا جَهْلَ فِيهِ، وَ حَقٌّ لا بَاطِلَ فِيهِ، فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ النَّاسِ بِالتَّوْحِيدِ». در محضر حضرت صادق«علیه‌السلام» وارد شدم، از من پرسيدند آيا مي‌تواني خدا را وصف کني؟ عرض کردم بلي، فرمودند: وصف کن، گفتم: او سميع است و بصير. فرمودند: اين‌که صفتي است مشترک بين خدا و مخلوقات او. عرض کردم چگونه او را وصف کنم؟ فرمودند: او نوري است که ظلمتي در او نيست و حياتي است که مرگي در او نيست و علمي است که جهلي در او نيست. هشام‌‌بن‌سالم مي‌گويد در حالي از محضر آن حضرت خارج شدم که عالم‌ترين مردم به توحيد بودم.) در ادامه می‌فرمایند: «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ. وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ.» پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده، و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده؛ و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است. و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مى‏كند و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، به شمارش آورده. و آن كس كه بگويد «خدا در چيست؟» او را در چيز ديگرى پنداشته است، و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چيزى قرار دارد؟» به تحقيق جايى را خالى از او در نظر گرفته است. و همچنان در ادامه می‌فرمایند: «كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.» در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است. با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اين‌كه از آنان جدا و بيگانه باشد. انجام دهنده همۀ كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله، بيناست حتّى در آن هنگام كه پديده‏اى وجود نداشت، يگانه و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند. حضرت امام روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در همان سال‌های اول انقلاب در پیامی که به شركت كنندگان در كنگره هزاره نهج البلاغه دادند؛ می‌فرمایند: «هان، فيلسوفان و حكمت‏اندوزان، بيايند و در جملات خطبۀ اول اين كتاب الهى به تحقيق بنشينند و افكار بلندپايۀ خود را به كار گيرند و با كمك اصحاب معرفت و ارباب عرفان اين يك جملۀ كوتاه را به تفسير بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را براى درك واقعى آن ارضا كنند؛ به شرط آن‌كه بياناتى كه در اين ميدان تاخت و تاز شده است آنان را فريب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازى ندهند و نگويند و بگذرند، تا ميدان ديد فرزند وحى را دريافته و به قصور خود و ديگران اعتراف كنند و اين است آن جمله: «مع كل شي‏ء لا بمقارنة و غير كل شي‏ء لا بمزايلة».
بقره 24 سورۀ بقره و باز یهودی‌گری و باز تحجّر بسم الله الرّحمن الرّحیم «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ» ﴿۱۰۴﴾ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، نگوييد: «راعِنا»، و بگوييد: «اُنظُرنا»، و [اين توصيه را] بشنويد؛ و [گر نه‌] كافران را عذابى دردناك است. مسلمانان صدر اسلام وقتی رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» آیات و احکام الهی را بیان می‌فرمودند از ایشان می‌خواستند با تأنّی صحبت کنند تا مطالب بهتر درک شود و به علاوه بتوانند خواسته‌های خود را به ایشان منتقل کنند لدا می‌گفتند «راعِنا» ما را رعایت کنید، اما این کلمه معنی دیگری نزد یهود داشت و آن، حماقت و کودنی و نوعی فحش بود. لذا یهود برای استهزاء رسول«صلوات‌الله‌علیه‌وآله»، معنی دوم را قصد می‌کردند. برای جلوگیری از سوء استفادۀ یهودیان می‌فرماید: به جای «راعِنا»، «اُنظُرنا» بگویید یعنی به ما نگاه کن و مهلت‌مان بده. ملاحظه می‌کنید عمل به این دستور به قدری مهم است که سرپیچی از آن در حکم کفر خواهد بود زیرا به نوعی خود را در میدان واژه‌های اهل کفر قرار داده‌ایم. «مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» ﴿۱۰۵﴾ نه كسانى كه از اهل كتاب كافر شده‌اند، و نه مشركان [هيچ كدام‌] دوست نمى‌دارند خيرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آيد، با آنكه خدا هر كه را خواهد به رحمت خود اختصاص دهد، و خدا داراى فزون‌بخشى عظيم است. به بخل و کینه‌توزی اهل کتاب و مشرکین اشاره می کند، آن هم بخل نسبت به چیزی که خودشان مالک آن نیستند: آن‌ها دوست ندارند هیچ خیر و برکتی از جمله نبوت پیامبر«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود و همیشه از آسایش مسلمین ناراحت هستند در حالی‌که این خدا است که نعمتش را به هرکس که بخواهد مخصوص می‌کند و او بخشایشگرِ بزرگی است. در این میان یهود از همه کینه‌توزتر بودند و اصلاً میل نداشتند هیچ قومی در موضوع نبوت شریک آن‌ها باشد زیرا آن را افتخار خود و در انحصار خویش می‌دانستند لذا از روی حسادت می‌خواستند با رحمت عظیم خدا و نبوت رسول«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» مقابله کنند به امید آن‌که به بهانۀ قوم برگزیده سرنوشت بشریت را در اختیار بگیرند. غافل از آن‌که «وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ» و خدا هرکس را بخواهد به رحمت خود اختصاص می‌دهد، از آن جهت که خداوند بهتر می‌داند که رحمت خود را به چه کسی و در کجا افاضه کند زیرا «وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» و خداوند است که صاحب فضل بزرگ است. «مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ﴿۱۰۶﴾ هر حكمى را نسخ كنيم، يا آن را به [دست‌] فراموشى بسپاريم، بهتر از آن، يا مانندش را مى‌آوريم؛ مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست؟ کینۀ یهود بر علیه مسلمانان حدّ و مرزی نداشت. بعد از دستور تغییرِ قبله به سوی مکه، به فکر دستاویز جدیدی افتادند و آن این‌که اگر دستور اول صحیح بود که بیت‌المقدس قبله باشد پس دستور دوم چیست؟ و اگر دومی صحیح است، پس همۀ اعمال گذشتۀ شما باطل است. پاسخ میدهد که هیچ حکمی را نسخ نمی‌کنیم و یا اظهار آن را به تأخیر نمی‌اندازیم مگر آن‌که بهتر از آن یا همانند آن را از نظر اثر و فواید جانشین خواهیم کرد و این برای خدا که بر هر چیزی قادر است، کار دشواری نیست که به مقتضای زمان، حکم قبلی را تغییر دهد مثل آن‌که می‌فرماید: «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» یا می‌فرماید: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»(مریم/ 96) یا می‌فرماید: «وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ» که همه به اقتضای زمان حکایت از حضوری دارد بعد از حضوری، به همان معنای «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»(الرّحمن/29)
«أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ» ﴿۱۰۷﴾ مگر ندانستى كه فرمانروايى آسمان‌ها و زمين از آنِ خداست؛ و شما جز خدا سرور و ياورى نداريد؟ قبلاً پاسخ داد که نسخِ احکام، شدنی است چون خدا، توانای مطلق است و این آیه جواب دیگری می‌دهد: مگر نمی‌دانی خدا فرمانروای حقیقی آسمان‌ها و زمین است و تنها اوست که موجودات را اداره و تدبیر می‌کند؟ پس جز خدا سرپرست و یاوری نیست، لذا او بهتر از هرکس تشخیص می‌دهد که مصالح بندگانش چیست، به علاوه چون تنها مدبّر هستی است پس حقِ نسخِ احکام هم را دارد. خطاب به مؤمنین است که از آن رائحه ترساندن از انکار و خدعه یهودیان گمراه به مشام می رسدو خداوند از قبل جواب شبهاتی را که ممکن آنها در باره نسخ بکنند می دهد، پس خدا مالک تمام هستی است و می تواند در ملک خود تصرف کند، سپس آنچه خیر و صلاح بشردر آن است به او افاضه می نماید، «وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ»: و برای شما غیر از خدا هیچ سرپرست و یاوری نیست، تا امور شما را سرپرستی کند و تدبیر شئون زندگی شما را بنماید و هیچ یاری کننده ای هم نخواهید داشت تا هنگامی که با آنچه بر شما نازل شده مخالفت کردید، شما را یاری دهد. «أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ» ﴿۱۰۸﴾ آيا مى‌خواهيد از پيامبر خود همان را بخواهيد كه قبلا از موسى خواسته شد؟ و هر كس كفر را با ايمان عوض كند، مسلما از راه درست گمراه شده است. پس از تغییر قبله، عده‌ای از مسلمانان در اثر وسوسۀ یهود از رسول سؤال‌های بی‌پایه‌ای می‌کردند همانند آنچه یهود از موسی می‌خواستند. خدا ایشان را از این پرسش‌ها نهی می کند چون این پرسش‌ها با هدف کشف حقیقت صورت نمی‌گرفت بلکه به جهت بهانه‌ جویی و فرار از ایمان‌آوردن بوده. لذا فرمود: شما با این کار کفر را با ایمان مبادله می‌کنید و هرکس چنین کند محققاً راه راست را گُم کرده است. می‌فرماید: نکند می خواهید از پیامبر خود همان پرسش‌هایی را بکنید که قبلا از موسی«علیه‌السلام» کردند؟ مانند درخواست دیدن خدا و معجزات دیگر. «وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ»، و هرکس کفر را با ایمان عوض کند به راستی راه راست را گم کرده است. «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ﴿۱۰۹﴾ بسيارى از اهل كتاب - پس از اين‌كه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‌كردند كه شما را، بعد از ايمان‌تان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست. فعلاً سیاست این است که در برابر حسادت عده‌ای از اهل کتاب با سبکی خاص گذشت نمایید و با روی خوش و بزرگوارانه درگذرید و مشغول انجام تکالیف خود باشید. «حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»: آرزوی برگشت شما به کفر را از روی حسد در دل داشته‌اند و کراهت داشتند از این‌که شما دارای چیزی باشید که آنان ندارند. «مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»: بعد از آن‌که حق برای آنان روشن گشته است. «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» با توجه به چنین حضوری که در تاریخ آغاز کرده‌اید پس فعلاً آن‌ها را عفو کنید و نادیده‌شان بگیرید، و با کینۀ آن‌ها مقابله نکنید و شرّ آن‌ها را با شرّ پاسخ ندهید. «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» تازمانی که خدا امر خود رابفرستد. «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» همانا خدا بر هر چیز تواناست، و به قدرت مطلقۀ خود قضاوت و حکم می‌کند.
«وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»(110) و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد؛ و هرگونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد، آن را نزد خدا باز خواهيد يافت؛ آرى، خدا به آنچه مى‌كنيد بيناست. با نماز ارتباط خود را با خدا محکم کنید و با دادن زکات، همبستگیِ اجتماعی خود را تقویت نمایید که این دو از شرایط اصلی پیروزی بر دشمن است. اما اگر خلوص کارها به حدّ لازم نرسد، پیروزی و رستگاری به دست نمی‌آید، لذا برای محکم‌شدن ایمانِ مردم فرمود: آنچه از عمل خیر برای خود می‌فرستید از بین نمی رود بلکه آن را نزد خدا می‌یابید لذا پاداشش فراموش نمی‌شود، البته او به همۀ اعمال بصیر است بنابراین بر حسب خلوصِ نیّت‌ها پاداش می‌دهد. پس از عمل برای خودتان کوتاهی ننمائید، چون خدا نسبت به همۀ آن‌ها آگاهی و بینایی دارد.