eitaa logo
منابع ویژه
42 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر بخواهیم تک تک شهدا را بررسی کنیم به نظر من اولین مسئله ی آن ها این است که آنچه جهان مدرن پیشنهاد می کند برایشان کافی نیست. به قول بزرگان راه های هموار و آسان برای انسانهای کوچک است مادره ها و قله ها را می خواهیم جمله آوینی چیست؟ باید خانه را در دهانه آتشفشان ساخت. در رابطه با خانم مرضیه حدیده چی (خانم دباغ) خدا رحمتشان کند می خواستم عرض کنم بعدا در مورد ایشان تحقیق کنید، خواهید دید که پا به پای امام رحمت الله علیه در تمام مراحل انقلاب حضور داشتند. این زن فوق العاده بود. ببینید، عرض من این بود که زن با حضور در طوفان ها قهرمان می شود. بعد ا پیشنهاد می کنم کلیپی از ایشان را ببینید که ایشان در بسیاری از کارهای بزرگ نقش داشتند و داستان زندگی شان حیف است که مورد غفلت قرار گیرد.
155_آن‌ها انقلاب را رها کردند، یا انقلاب آن‌ها را؟ شماره پرسش: ۳۹۵۳۵ تاریخ ارسال پرسش: ۲۱:۵۱:۲۶ ۱۴۰۳/۱۱/۲۱ متن پرسش سلام استاد برام مهم نیست کسانی که بیرون از حرم جمهوری اسلامی هستن چیکار میکنند، که البته قطعا در حال برنامه ریختن یا دشمنی ورزیدن علیه این حال خوش ما هستند . امشب الله اکبرم را جوری نگفتم که انگار همه ملت از شرایط اقتصادی خسته شده اند و میانشان با الله اکبر من کاری ساخته است . الله اکبر را از روی حال خوشم در حرم گفتم، از روی این گفتم که آمریکا هیچ است . نه که تازه برای من انقلابی مسئله شود وضعیت کنونی ، باید دانست و فقط این را دانست که ما انقلابی هستیم و نیازی نیست که تعریف کنیم. اگر در مدرسه ما حرف پولدار بودن به معنای خوشبخت شدن در این حد زیاد است، یعنی غرب با رسانه اش به صورت نرم رخنه کرده است و اخلال بوجود آورده است در نظم فکری و سنتی ما برای روزی و رزق حلال . من حالا که دارم فکر میکنم کلا اگر جایی حالم خراب شد چون حرف پول آمد وسط به معنی امروزی اش که بعضی ها از نان خوردن سوء استفاده میکنند و همان را سدی بزرگ در برابر کار قرار میدهند . در این جلسۀ 9 کتاب «انسان و باز انسان» شما چه خوب فرمودید که در جهان غربی که برای ما وضع شده است دکتر و مهندس ناجیان مملکت اند . و در همین رابطه ما در اقتصاد هم مشکل می‌بینیم، که دانش بنیان توسط حضرت آقا مطرح شده است و امروزه چشم بسیاری از همه ی ما به آن دوخته شده است و باز هم این مسئله شده است که چرا جوانان و نیروی اصلی مملکت را این گونه به معنای مدرک گرفتن متوقف و یخ زده شده و می‌شوند و باید دانست که بهانه بسیار است برای جلوگیری از راه اندازی مسئلۀ تحصیل، مثلا امورات اداری و بودجه و ... . من با فکری که در طی این چند وقت داشته ام، میگویم که ما نیاز به دارالفنونِ امیر کبیر داریم، به معنای واقعی کلمه هم تئوری مزخرف است و هم هنر . ما باید چه در هنرستان و چه در دبیرستان و چه در دانشگاه توانایی حل مسئله را پیدا کنیم و آن را بیاموزیم و همین جا بگویم که نه با مسائل فانتزی . بلکه طوری که میانۀ آتشیم . به نظرم هیچ وقت نباید سخن آقا را فراموش کنیم که فرمودند : «آن چیزی که مشکلات را برطرف می کند، عامل داخلی است.» بنده از شما سوال می‌کنم که چه بلایی سر خواستن و نخواستن آمده است در مدرسه ما؟ در ادامه هم باید در پی شخصیت هایی مثل میرزا محمدتقی‌خان فراهانی باشم و باشیم متن پاسخ باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌‌فرمایید. خوشا به حال ملتی که با درک حضور تاریخی خود، مسئله‌های خود را می‌شناسد و مسئله‌های دیگر انسان‌ها بخصوص انسان‌های گرفتار توهّم را مسئلۀ خود نمی‌داند. در این رابطه و با نظر به افقی که در این تاریخ در پیشِ رو داریم؛ باید متوجه باشیم انقلاب اسلامی امری نیست که همچون حادثه‌ای که در تاریخ می‌آید و می‌رود؛ برود ولی این امکان در آن هست که عده‌ای آن را رها کنند که در واقع انقلاب آن‌ها را رها کرده تا خود را بدون مزاحمت چنین افرادی ادامه دهد از آن جهت که آن‌ها نمی‌توانستند ادامه دهندۀ انقلاب باشند و این یعنی این افراد با هر سابقه‌ای که داشته باشند دیگر ذیل ارادۀ الهی نیستند تا متوجۀ آینده‌ای باشند که با انقلاب اسلامی آغاز شده و عملاً خواسته و یا ناخواسته به استعماری تن می‌دهند که نه تنها عامل غارت منابع ما بلکه عامل تخریب فرهنگ ما و نابودی هویت ملّی خواهد شد و این یعنی گرفتار ذهنیتی شدند که بی‌خانمان است و هیچ معنایی برای خود ندارد تا بتواند با حضور در آن معنا با خود زندگی کند. در این رابطه باز باید به کسانی فکر کرد که معلوم نیست آن‌ها انقلاب را رها کرده‌اند و یا انقلاب، آن‌ها را رها کرده. موفق باشید
مطالب ویژه متن جلسه دهم باز انسان برای فهم انسان بايد چشم‌ها را دوباره باز کنيم 41- خود را در معرض الهام و خلاقیت تاریخ قراردادن، در جای خود شیوه زیستن و حضور اقوام در طول تاریخ بوده است و افرادِ هر قوم به طور قومی فکر می‌کردند. آن حضور، با تفکر مدرن نه‌تنها به حاشیه رفت حتی نادیده گرفته شد، تا آن‌جایی که ما با نوعی انحطاط در آن اقوام مواجه هستیم. زیرا چیز دیگری به عنوان ارزش مدّ نظرها آمد که انسان‌ها را از همدیگر جدا می‌نمود و مردمانِ آن قوم خود را کنار همدیگر احساس نمی‌کردند و آن به جهت حاکمیت ارزش‌های غربی بود که فرزانگی را به نوعی خاص از تفکر که تفکر غربی است، نسبت می‌داد و اخلاق قومی که همان زندگی بود و همگان را در بر گرفته بود، به حاشیه برد.  با حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی و تأکید رهبر معظم انقلاب بر هرچه مردمی‌کردن نظام اسلامی به عنوان وجدان تاریخی انقلاب اسلامی، می‌توان متوجه بود دوران ارزش‌های غربی به سر آمده است. دورانی که فرزانگی را در معنایی خاص به جوامع تحمیل کرده و دوگانگی ارزش‌های طبقاتیِ قشر تحصیل‌کرده در برابر عوام را به میان ‌آورده است. در وجدان تاریخی انقلاب اسلامی معلوم می‌شود مادران شهدا که به زعم ارزش‌های غربی عوام به حساب می‌آیند، فرهیخته‌ترین انسان‌ها می‌باشند و این نظامِ مردمی است که متوجه نگاه و حضور این انسان‌ها برای ادامه خود می‌باشد و این یعنی ما برای فهم انسان باید چشم‌ها را دوباره باز کنیم. و زندگی قانع‌کننده می‌شود 42- تا نظر به «غیب» مدّ نظرها است، زندگی در میان است ولی جهان مدرن آنچه را به حسّ می‌آید بر نظر به غیب ترجیح داد و این یعنی محروم‌شدن از زندگی و از دست‌رفتن معنای انسان و رنجورشدنِ انسان. در حالی که پیامبران به میان مردم آمدند تا انسان‌ها زندگی را در همه ابعاد آن تجربه کنند و همه در افق حضور هر روزینِ خود به واپسین انسان که انسان آخرالزمانی است فکر کنند. زندگی در محدوده حسّ و یا در محدوده مفاهیم، از آن جهت محکوم به شکست است که از درک واقعیت انسان و ابعاد گسترده‌ آن باز مانده، یعنی از زندگی بازمانده است زیرا از نظر به راز باز مانده است. در حالی‌که در دل حیرتی که با رازها پیش می‌آید زندگی قانع‌کننده می‌شود؛ غافل از آن‌که در زندگی، اموری پنهان است که انسان با آن‌ها ارتباطی خاص دارد. موقعيتی که انسان زندگی را احساس می‌کند 43- «جهانی» که با عبور از جهان مدرن، خود را به میان می‌آورد، جهانی است که در آن جهان، «راز»، به همان معنای راز باقی می‌ماند، به جای آن‌که گمان کنیم می‌توانیم به همه چیز جهان دست یابیم و محدودیت‌های خود را نادیده بگیریم. با عبور از جهان مدرن، انسان در نزد خود با حضوری روبه‌رو است که همواره به سوی فرآیندی دیگر در حرکت است، بدون آن‌که در این مسیری که به سوی ابدیت است، توقفی در میان باشد؛ و بی‌آن‌که از بیکرانگی حضور جاودانه آن فرو افتد، به ارتباط ابدی خود با خود نظر دارد، یعنی موقعیتی که انسان در آن موقعیت زندگی را احساس می‌کند. حضرت علی«عليه‌السلام»؛ چشم‌اندازی از انسانيت انسان 44- فلسفه‌ای که تفکر را تاریخی می‌داند، حکایت از آن دارد که ذات انسان، تاریخی و در حال شدن است و لذا همواره چشم‌اندازی در میان است و حرکت به سوی آنچه در پیش است مدّ نظر می‌باشد، آن هم در افق «وجود»، افقی که ماورای آن است که در محدوده حسّ درآید و یا در محدوده باور ذهنی قرار گیرد. در آن صورت حضور در موقعیت «دیدن» یعنی از چشم‌اندازِ دیدن و در موقعیت «دانستن»، یعنی از چشم‌انداز «دانستن»، مورد توجه است به همان معنایی که می‌توان اسلام را در آینه ولایت علی«علیه‌السلام» مدّ نظر داشت. انسانی که چشم‌اندازی است از انسانیتِ هر انسان که هرچه بیشتر در آن حضرت نظر کنیم دریافت ما از اسلام در نسبت با خودمان بیشتر می‌گردد. در این حالت اگر انسان به عنوان سوژه خود هم ‌باشد، در این سوژگی به وسعتی دست می‌یابد که نهایی‌ترین حضور در نزد خود، و در نسبت به نبوت نبیّ است، از آن جهت که پیامبر خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» متذکر اموری هستند که آن امور در نزد انسان‌ها به صورت فطری حاضراند و امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» نماد متعیَّن آن هستند. ظهور معنای جديد در خواندن و نوشتن 45- می‌توان گفت با حضور تاریخی که انسان در چشم‌انداز خود نظر به توحید ربوبی دارد، «معنا» در فرآیند خواندن و نوشتن ظهور می‌کند، در حالی‌که آن معنا از قبل وجود نداشت. از این جهت است که می‌توان گفت قرار نیست معنایی را که از پیش موجود است، از متن مورد مطالعه استخراج کنیم، زیرا خواندن، عملی است فعّال و نه منفعل و نوعی تفسیر به حساب می‌آید و تولید معنا می‌کند.
اگر به بودنی که در عین شدن است نظر داشته باشیم، می‌یابیم که ما همواره با تفسیرها سر و کار داریم، تفسیرهایی که تنها نمودی از حقیقت می‌توانند باشند به همان معنای رجوعی دوباره به قرآن و درکی دیگر از همان آیات. نسبتی پيچيده‌تر با خود 46- اگر چنین است که ما به جهت هویت تعلّقیِ‌مان نسبتی خاص با «وجود» داریم، نسبت ما با خودمان، نسبت ما با سنت و جهان بیرونی نیز خواهد بود. در این فضا است که می‌توانیم با گذشته‌مان مواجه شویم و گام به سوی آینده بگذاریم. مهم آن است که متوجه شویم ما باید در نسبتی پیچیده‌تر با خودمان قرار بگیریم و در این نسبت دقت داشته باشیم که نمی‌توان در درون خود حاضر بود و در عین حال به تاریخ و سنت‌مان به منزله اموری بیرون از خود پرداخت، در حالی‌که ما در عین آن‌که در نزد خود حاضریم، همواره بیرون از خودمان هستیم و غفلت از این یعنی ادامه متافیزیک.
هدایت شده از مطالب ویژه
🔖راز توجه به نیمه شعبان 🌹 ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ -------------------------<><> 🍃@Matalebevijeh🍃
سورۀ بقره؛ به سوی نهایی‌ترین ایمان پیامبر ‌اکرم صلی الله علیه و آله در وصف سوره بقره فرموده اند: «إِن لکل شیء سناماً و سنام القرآن سورة البقره»هر چیزی را امتیاز و برجستگی هست امتیاز قرآن سوره بقره می‌باشد و آن سوره را «ذُروة القرآن» یعنی سوره برجسته قرآن و «فسطاط القرآن» خیمه قرآن نیز نامیده‌اند ، به سبب اشتمال و گستردگی که دارد و «سید القرآن» نامیده‌اند از آن جهت که سید و سرور سوره های قرآن است بسم الله الرّحمن الرّحیم «الم (1) ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ (2) الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3) وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» (4) نظر به متقینی دارد که اولاً: با هدایت اولیه متقی شده‌اند و ثانیاً: خداوند به جهت تقوایشان هدایت دومین را عطا کرده. هدایت دومین مربوط به کسانی است که پنج صفتِ «ایمان به غیب» و «اقامۀ صلات» و «انفاق» و «ایمانِ به وَحی» که بر آخرین پیامبر ودیگر پیامبران نازل شده و «یقین به آخرت» را داشته باشند و یقین به قیامت، مربوط به کسانی می‌تواند باشد که خود را به دنیا نفروخته اند، از آن جهت که دنیا چیزی جز غرور نیست. دنیا از لَعب شروع می‌شود و به تکاثر ختم می‌شود و البته دنیا، غیر از طبیعت است. و اگر کسی به قیامت معتقد شد، حتماً اعتقاد به توحید دارد. قرآن در مورد انفاق در سورۀ توبه در آیات 103 و 104 فرمود شخصاً من خودم انفاق را می‌گیرم و مؤمنین با صدقه پاک می‌شوند و تا پاک نشوند از قرآن بهره‌ای ندارند زیرا «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ». و از این جهت صدقه را می‌پروراند. عدم اعتقاد به معاد یا به جهت شبهۀ علمی است یا شهوت عملی که بیشتر، دومی است. انسان می‌خواهد جلویش باز باشد، در حالی‌که تنها چیزی که جلوی گناه را می‌گیرد، اعتقاد به قیامت است. فرمود چون قیامت را فراموش کردند گرفتار عذاب الیم شدند . اعتقاد به قیامت تنها مسئله‌ای است که جلوی تباهی انسان را می‌گیرد. اعتقاد به آخرت نمی‌گذارد انسان، دنیازده باشد.( وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46مدثر) آری! اگر انسان در سلامت فطرت باشد به خوبی متوجۀ هدایت قرآنی می‌شود و در واقع گمشدۀ جان خود را هدایت قرآنی می‌یابد و از این جهت می‌فرماید متقین به قرآن ایمان می‌آورند و از طریق قرآن هدایت می‌شوند. «أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(5) چون بر پایۀ هدایت استقرار دارند، توان درک قرآن را دارا می‌باشند و لذا بر اساس پایۀ فطریِ سالم از طریق قرآن مفلح و به مقصد می‌رسند. «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ» (7) منظور سران کافر قریش است زیرا بسیاری از کافران بعداً مسلمان شدند. چون آن کافران پایگاه فکری را از دست دادند، توفیق بهره‌برداری از قرآن را از آن‌ها گرفتیم، دیگر آیات را نمی‌فهمند و در عذاب سقوط می‌کنند. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ» (8) گروهى از مردم كسانى هستند كه مى‏گويند: «به خدا و روز رستاخيز ايمان آورده‏ايم.» در حالى كه ايمان ندارند. (قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ) این افراد به کفر نزدیک‌ترند تا به ایمان، هرچند تأکید به ایمان خود دارند. «يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ» (9) گمان می‌کنند خدا و مؤمنان را فریب می‌دهند، در حالی‌که فقط خود را فریب می‌دهند. رابطۀ انسان و عمل را نشناختند، به جای خدا، مردم را اصل می‌دانند و به خود خیانت کرده‌اند و این مطلب باریکی است که نمی‌فهمند، به همان معنای «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ! تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ»، چه عقل‌هایی که اسیر هوس‌هایی شده که بر آن عقل‌ها سیطره دارند. «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ» (10) منافق، خود را باخته و دیگر خودی ندارد که بخواهد از قرآن استفاده کند، آن‌ خودی که قرآن را بفهمد دیگر در اختیارش نیست. «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (11) منافق به این دلیل از قرآن نمی‌تواند استفاده کند که هم ایمان را سفاهت می‌دانند و هم کار خود را صالح می‌پندارند و قرآن را اساطیر الاولین می‌دانند بر عکس مؤمنان(نمل/ 30). «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ» (12) بدانید که آن‌ها انسان‌های فاسدی هستند ولی نمی‌فهمند چه کار می‌کنند، عقل آن‌ها اسیر است و هوس در صحنه است و خود را حق می‌دانند.
«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ» (13) می‌گویند اعتقاد به عالم غیب سفاهت است چون حسی هستند و معیار شناخت آن‌ها حس است و نه غیب. در حالی‌که خود آن‌ها سفیه و نادانند و متوجه نیستند و از این جهت قرآن تنها «هُدىً لِلْمُتَّقينَ» است. «وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» (14) این منافقان که سفیه‌‌اند، با کفار خلوت و جلسه دارند و به ظاهر با مؤمنین می‌باشند. می‌فرماید: وقتی با یاران شیطانی خود خلوت دارند می‌گویند ما با شما هستیم و آن‌ها را استهزاء می‌کنیم. درست است ابلیس از جنس جنّ است ولی شیاطینِ اِنسی هم داریم زیرا تابع شیطان‌اند. این‌ها مأمور و جاسوس‌اند و برای مسخره‌کردن می‌آیند و حرف روی آن‌ها تأثیر نمی‌کند. «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في‏ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (15) خداست كه آنها را استهزا مى‌كند و وامى‌گذاردشان تا همچنان در طغيان خويش سرگردان بمانند. بیماری که طبیب و داروخانه را مسخره می‌کند چگونه از طبیب استفاده می‌برد. «أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ» (16) آنجا گفت: «أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» و این‌جا می‌فرماید: منافقین و کفار سرمایۀ فطرت را در بازار دنیا که بازارِ داد و ستد است، فروختند و ضلالت و نقص را گرفتند یعنی فطرت را دادند و هیچ نگرفتند – عمر یک سرمایه است برای گرفتن معارف و عمل و اگر معارف توحیدی را نگرفتند، سرمایه را باخته‌اند- کافران علاوه بر آن‌که هدایت درونی را از دست دادند، چون سرمایۀ فطری را باخته‌اند؛ از قرآن نیز بهره نمی‌گیرند. خدا اگر کسی را رها کرد چون کودک بی قیّم سقوط می‌کند. شیطان اگر خواست کسی را بگیرد از راه اندیشه می‌گیرد و قرآن هم آمده تا اندیشه‌ها را برتر کند. «اشتری» و «بیع» ناظر به یک تبادل است و قرآن روشن کرد چگونه انسان سود می‌برد. در سورۀ صف اشاره به تجارت سودآور کرد. «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في‏ ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ» (17) بعد از جریان منافقین یک مثل می‌زند که انسان نور ندارد و اگر از نور سماوات و ارض استفاده نکرد جای دیگر برای تحصیل نور نیست. از بیرون نور طلب می‌کنند و همین‌که آن نور جلوی پایشان را روشن کرد، خدا همۀ آن‌ها را می‌برد و در حیرت و سرگردانی می‌مانند. جریان نفاق می‌خواهد از نارش، نور بگیرد و خدا به او اجازه نمی‌دهد، همین‌که اطراف خودش را روشن کرد اجازۀ طی طریق به او داده نمی‌شود مثل زرق و برق دنیا که روشنی موقت است. راه را نمی‌تواند ببیند و در حال احتضار زرق و برق دنیا را رها می‌کند. به همان معنا که فرمود: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشی کرد. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ» (18) كرانند، لالانند، كورانند، و بازنمى‌گردند. «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحيطٌ بِالْكافِرينَ»(19) انامل= سرانگشت اصابع= خود انگشت یا می‌توانی حال منافق را این‌طور تبیین کنی، در راه مانده‌اند و گرفتار بارانِ همراه با ظلماتند، انگشت خود را در گوش فرو می‌کنند - نه سر انگشت را- تا آن خروش آن‌ها را مدهوش نکند و نمیرانندشان، آن کار فایده برایشان ندارد، خدا بر آن‌ها احاطه دارد. در سراسر حیات منافق باران می‌بارد ولی او در ظلمت است و هیچ استفاده نمی‌کند. نور اسلام چون بارانی برای آن‌ها عرضه شد ولی استفاده نکردند، بالاخره منافق ایستاده است و اهل حرکت نیست چون کور است و کور نمی‌تواند راه خود را بیابد. «يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ» (20) ممکن است نور چشم آن‌ها در اثر برق از بین برود، نمی‌توانند مشی خود را ادامه دهند، متوقف می‌شوند. اگر خدا می‌خواست نور آن‌ها را از اول می‌گرفت ولی به آن‌ها فرصت داد. این فرصت را به آن‌ها می‌دهد ببیند می‌توانند راهشان را بیابند وگرنه با آن رعد گوش‌شان و با صاعقه چشم‌شان را می‌برد. «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (21)
ربوبیت حق روشن است، جهان و آسمان را خلق کرد ولی نسبت به انسان ربوبیت دارد و ربوبیت به خلقت برمی‌گردد و راز ربوبیت خداوند آن است تا مگر انسان‌ها به مقام تقوا و پروایِ الهی برسند. تقوا توشۀ مسافر آخرت است فرمود: «وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَی» فقط تقوا است که انسان را به مقصد می‌رساند و مقصد هم همان نیل به حق و شهود حق است و اگر ملکۀ تقوا پیدا شد خداوند فرقان یعنی نور تشخیص حق از باطل را به انسان عطا می‌کند و فرمود: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» باید در میدان تقوا حاضر شد تا خداوند کارها را و تلاش‌ها را بپذیرد و راهی به سوی حقیقت در مقابل انسان بگشاید. «الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (22) ند= مثلی که در حال رقابت است گاهی می‌گوید خدایی را بپرستید که به شما نبوت و ولایت داد و وقتی با مردم سخن می‌گوید نعم ظاهر را می‌شمارد که نعمت مشترک بین انسان و دام است. مشرک باور ندارد که کل جهان را یک ربّ واحد تدبیر می‌کند. می‌فرماید: اگر سری به فطرت خود بزنید می‌بینید که عبادت از اوست. «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (23) مثل روز روشن است که این کلام از حق است و شناخت معجزه از چند راه ممکن است 1- انسان حقیقت کلام را درک کند بدون معجزه 2- این‌که یک فرد درس نخوانده این‌چنین سخن بگوید، معجزه است، هر چند این کتاب را هرکس بیاورد رسول الله است 3- طبع بشر این است که حرف‌هایی را که اول می‌زند و آن‌هایی را که 20 سال بعد می‌زند، درجه‌اش فرق می‌کند و تحول دارد ولی قرآن یک دست است. زیرا منشأ اختلاف جهل و نسیان است و خدا علیم است. در واقع سخن رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» این می‌باشد که اگر این کار از من است و من هم که بشرم، پس شما هم سوره‌ای مانند آن بیاورید. و در این راستا هر موجودی غیر خدا را برای کمک بخوانید. منافقین در آن‌که قرآن از طرف خدا باشد، در آن شک و ریب دارند، چون چشمِ حق‌بین آن‌ها کور است. یک سال با هم تعهد کردند یک سوره مثل قرآن بیاورند و نتوانستند و بعد مبارزه و تهمت را شروع کردند. چون قرآن برای همۀ ملت‌ها می‌باشد پس تحدّی او هم مربوط به همۀ ملت‌ها است پس تحدّی آن مربوط به فصاحت و بلاغت نیست. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ» (24) حجاره: آتش‌گیره و سوزاننده که سوخته شده خود انسان است. پس اگر نتوانستید سوره‌ای مانند قرآن بیاورید، که نمی‌توانید؛ بترسید از آتشی که سوختش خود مردمند یعنی خودتان آن آتش را افروختید با تعلّقات دنیایی خود. وقودِ نار خود انسان است و آتش از درونش شعله می‌کشد. «أُعِدَّتْ لِلْكافِرين»: و آن آتش همین حالا موجود است و بعداً ظهور می‌کند مانند جنّت.
بسمه تعالی يَا هِشَامُ لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ- فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ مِنْهُ- وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ اى هشام، از ما نيست هر كس كه هر روز به حساب خود نرسد (تا) اگر نكو كرده بر آن بيفزايد و اگر بد كرده از خدا آمرزش خواهد و به درگاهش توبه آرد. 1- اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی‌ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً؛ كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خود حسابگر خويش باشى! (14/اسرا) 2- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ﴾ [حشر:18] (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از خدا پروا داريد؛ و هر كسى بايد بنگرد كه براى فردا[ى خود] از پيش چه فرستاده است) 3- رسول خدا فرمود: حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبْلَ اَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الاَکْبَرِ. پیش از آنکه به حسابتان برسند، خود را ارزیابی کنید و در میزان قرار دهید و برای حسابرسی بزرگ‌تری آماده شوید. 4- ‌خدای متعال در قرآن میفرماید که «نَسُوا اللَهَ فَاَنساهُم اَنفُسَهُم»؛ خدا را از یاد بردند، خدا مجازاتشان کرد. 5- به گفته رهبر انقلاب: روزهای آخر شعبان و نزدیک ماه رمضان است. دلهایمان را توجّه بدهیم به رضای الهی و مسئولیّت الهی. به شما عرض میکنم: برادران و خواهران عزیز! قدر این موقعیّت را بدانید و بدانید که بسیار زودگذر است؛ یعنی تا چشم به هم بزنیم، چهار سال گذشته. مثل عمرمان دیگر؛ عمر ما هم همین‌جور است؛ انسان به پشت سرش که نگاه میکند، میبیند این دوران مثل برق گذشت و خوشی‌ها، سختی‌ها، تلخی‌ها، شیرینی‌ها، لذّتها، رنجها تمام شد. اگر در این طومار طولانی -حالا در مورد امثال حقیر هفتاد هشتاد ساله مثلاً فرض کنید- انسان توانسته باشد یک نقطه‌ای گذاشته باشد که بتواند محاسبه کند آن را پیش خدای متعال و امیدی به آن داشته باشد، خب چه بهتر؛ امّا اگر چنانچه در این طومار طولانی، کاری که بتوان از آن در مقابل خدای متعال دفاع کرد -[چون] انسان را محاسبه میکنند دیگر- نداشته باشیم، زندگی خواهد شد خسارت؛ همان «اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ» اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰت؛(۱) ایمان و عمل صالح؛ اگر این عمل صالح و این ایمان در این مجموعه‌ای که از عمر ما گذشته است وجود داشته باشد، خب بله، خسارت نیست؛ به همان اندازه سود هست؛ [امّا] اگر خدای نکرده نباشد یا انسان وقتی محاسبه میکند، ببیند میتوان در آن خدشه کرد و مناقشه کرد، آن‌وقت کار انسان خیلی مشکل است؛ خیلی. 6- مراقبه: از درون خویش این آوازها/ منع کن تا کشف گردد رازها 7- به گفته جناب حافظ پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب/تا در این پرده جز اندیشۀ او نگذارم:
حضورِ بيشتر انسان در نزد «خود» و در «جهان» 47- آیا به نیروی تاریخی انقلاب اسلامی که بتواند خود را در تاریخ و در جهان ادامه دهد، فکر کرده‌ایم تا متهم نشویم به امیدواری نسبت به ادامه انقلاب اسلامی در این تاریخ به عنوان کسی که به تجربه‌ای ناتمام دل بسته است؟ در حالی‌که جایگاه سپهر معرفتی سنت کجا و سپهر معرفتی فرهنگ مدرنیته در سوبژگی انسان کجا. آیا می‌توان سپهرِ معرفتی فرهنگ مدرنیته را بر سپهرِ معرفتی سنت مسلط گردانید؟ آیا آموزه‌هایی که ما را دعوت می‌کنند تا نسبت به آنچه از طریق رژیم صهیونیستی بر مردم غزه می‌گذرد، بی‌تفاوت نباشیم، حکایت از آن ندارد که آن رژیم در این تاریخ در جایگاه بدی ایستاده‌ است؟ آری! در جهانی که ارزش‌ها بی‌ارزش شده، اگر ما با خودآگاهی تمام در تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شد، حاضر شویم، معنای معجزه امید را -که حضور در راهی است که مقابل‌مان گشوده شده است- درک می‌کنیم و به هنگامه‌ای می‌اندیشیم که باید به انسان در ساحتی اصیل‌تر نظر کرد و از ارزش‌های تازه -که با حضور هرچه بيشتر انسان در نزد خود است- سخن گفت تا انسان بیش از پیش در جهان خود حاضر شود و حضور در تاریخی را که با انقلاب اسلامی پیش آمده است، عین حضور در نزد خود و در نزد انسانیتِ همه انسان‌ها بیابد. در این نوع حضور است که متوجه نیروی تاریخی انقلاب شده‌ایم و به جای این‌که متهم شویم به امید به تجربه‌ای ناتمام نسبت به ادامه انقلاب اسلامی، با تجربه‌ای که همچنان رو به جلو است روبه‌رو هستیم و این خاصیت هر حرکت توحیدی در تاریخ و نظر به افقی است که انسان‌ها را با رحمت الهی روبه‌رو می‌کند. سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى 48- انسان در مواجهه با تمدن مدرن و اصالت‌دادن به کثرت موجوداتِ جزئی، از توجه به حقیقتِ وجود و وحدت حقیقی و «زمان باقی»، محروم گشت و در نتیجه روحیه تصرف در عالم و آدم بر او غلبه نمود و روح خود را که حضوری است بی ‌واسطه با دیگران و با موجودات فراموش کرد. دانش او منحصر شد به آنچه در حافظه دارد، به جای حضوری شاعرانه‌ که در آخرین دین، خداوند از طریق کلام معجزه آسایش با بشر در میان گذاشت. در همان فضا مولای متقیان«علیه السلام» سخن آغاز کردند -که حقيقتاً و به حق نام آن سخنان را بايد «نهج البلاغه» ناميد- تا جان انسان در جهانِ کمّیت‌ها و جمع کُتُب مدفون نگردد. تذکر حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به خانم فاطمه طباطبایی در این‌جا معنا پیدا می‌کند که سخن ابوسعید ابوالخیر را متذکر شدند و فرمودند: «در رفع حُجب کوش نه در جمع کُتُب» تا در حضوری بی‌واسطه که پیامبر خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» با خود و با خدا داشتند حاضر شویم و امّی بودن که مربوط به همه پیامبران و پیامبر اسلام است برایمان جهانی باشد گشوده. جهانی که «وجود»، بدون هر رنگی به گفت می‌آید و انسان، خود را در آن گفتن‌ها تجربه می‌کند و برای خود می‌درخشد. گفتنی که حضرت حق برای پیامبرش خواند و فرمود«سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى» (اعلی/6) طوری برایت خواهم خواند و طوری با آنچه برایت خوانده می‌شود مواجه می‌شوی که مانند وجودت فراموش ناشدنی می‌گردد. معرفت نفس؛ مدّ نظر انبيای الهی 49- معرفت نفسی که انبیاء و اولیای الهی متذکر آن هستند همان احساس حضور بی‌واسطه‌ای است که انسان با وجودِ خود و با خداوند به عنوان بودنِ بودن‌ها دارد، با یک‌پارچگی تمام. در حالی‌که خودشناسی به عنوان شناخت خود به صورت حصولی، حجابی است که موجب خودبنیادی و اومانیسم می‌گردد و در آن دوگانگی سوبژه و ابژه و کثرت‌انگاری به میان می‌آید و انسان از وحدت حقیقی که اَحدیتِ خدا را با صمدیتش جمع می‌کند، باز می‌ماند. این‌جا است که شیطان با نظر به شجره و کثرت‌گرایی، اغواگری خود را شروع می‌کند و غیب به حاشیه می‌رود و زندگی از «راز» و «ایمانِ به غیب» -که حقيقت ايمان است- تهی می‌شود و تنها همین موجوداتِ جزئی و مفاهیم جزئی مدّ نظرها می‌ماند. حال ماییم و نظر به انسان و آن خودشناسی و معرفت نفسی که انبیای الهی متذکر آن می‌باشند و نه خودشناسی به صورت صرفاً حصولی که منجر به خودبنیادیِ بشر می‌گردد و انسان، محور هست‌ها و نیست‌ها و خوبی‌ها و بدی‌ها می‌گردد.
"رستخیز زمان در تشییع سید حسن" سلام به استاد گرامی صاعدی هستم . همان‌طور که در جلسۀ دیروز فرمودید که در رابطه با تشییع شهید سید حسن نصرالله هرکس هرطور می‌تواند آنچه بر جانش می‌گذرد، بنویسد؛ یادداشت کوتاه زیر را نوشتم. اگر نکته‌ای هست بفرمایید. گویا مخفی بودن پیکر سید حسن از شهادت تا به حال حرفی با خود دارد البته نه حرفی که بشود با آن تکلیف قصه را یکسره کرد این جنس قصه ها سراسرش رازواره است و از راز هم نمیشود انتظاری جز راز داشت به گمانم مخفی بودن پیکر سید بی ربط به مخفی بودن قبر حضرت زهرا نباشد آشکار شدن قبر حضرت به آخرالزمان سپرده شده آن موعدی که "زمان" با صاحبش ملاقات میکند و ازین گمگشتگی و سرگشتگی در می آید. که چنین نقطه ای رستاخیز آدمی ست زمان در روزگار ما سرگردان و گمگشته است. و گویا در همین گمگشتگی است که قبر بی بی زهرا گمنام و پنهان است و روزی که این قبر آشکار شود همان روزی است که زمان با صاحبش ملاقات کرده و به معنای واقعی، زمان خودش شده و رستاخیز جسم و جان ها فراهم آمده مخفی بودن پیکر سید پرتویی از همین جنس است که رازی را با خود به دوش میکشد به وقتش رستاخیزی دارد و از تاریخ و زمان چیزی را آشکار میکند شاید حال که موعد تشییع پیکر سید حسن شده است خبر از زمان دیگری ست که کسی به جز اشاراتی چیزی از آن در نمیابد و فقط باید مهیای رستخیزش باشیم. گوش و چشم و دل را زیر بار انتظار چنین وقتی بگذاریم انتظاری که آدم و عالم دیگری را با خود دارد. آدم و عالمی که شاید برای ما غریب و غریبه بنماید و این خود پذیرفتن باری به دوش را میطلبد "عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی" باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا قوت: نکتۀ بسیار خوبی را متذکر شده‌اید. حقیقتاً همان‌طور که می‌فرمایید رازِ پنهان‌بودن مزار مبارک حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» را در عدم تشییع سید حسن نصرالله در این مدت، برای‌مان روشن شد. از آن جهت که هر رخدادای را زمانی است و اگر زمان تشییع پیکر مبارک سید حسن نصرالله پس از انتظاری فرا رسید و ما در نظر به آیینۀ این تشییع از «زمان» آزاد شدیم، چه اندازه حساب‌شده است انتظاری که نسبت به تشییع مبارک پیکر قدسیِ حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» باید مدّ نظر باشد. ما در تشییع پیکر مبارک سید حسن، آری! به حضوری می‌اندیشیم که حضور آخرالزمانیِ ماست در فهم نهایی‌ترین حضور که در عین درک امروزینِ آن در انتظار شدت بیشتری هستیم. و این است معنای حضور تاریخی در دل تاریخی که با توحید آغاز شده است. موفق باشید
متقین و مقام هدایت خاص پروردگار و نظر به شهید سید حسن نصرالله بسم الله الرّحمن الرّحیم سوره بقره- 2 «الم» (1) «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» (2) 1- آن کتابی است که بسی بلندمرتبه و در دوردست‌ها مدّ نظر است. با چشم‌اندازی که مقابل متقین می‌گشاید و به جهت بلندمرتبه‌ای‌اش مکنون است به همان معنایی که فرمود: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ»(واقعه/77 و 78) و یا فرمود: «وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ»(زخرف/4). 2- کتاب است و شامل همۀ آن چیزی است که متقین برای هدایت خود به آن نیاز دارند. 3- «لا رَيْبَ فيهِ» مثل روز روشن است و بدون تردید در آن کتاب هدایت متقین نهفته است و اهل تقوا با مواجهه با آن کتاب با تمام وجود متوجه هدایت‌گریِ آن می‌شوند. 4- «هُدىً لِلْمُتَّقينَ» اهل تقوا آن‌هایی هستند که و در حفظ خود از زشتی‌ها بسیار کوشا می‌باشند و به نهایی‌ترین حضور و ایمان نظر دارند و با تقوای خود حریم بندگی را حفظ کرده‌اند و پروای الهی دارند و نسبت به امور خلافِ بندگی سپر می‌گیرند که آن خلاف‌ها به سوی آن‌ها نیاید. «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (3) 1- ایمان به غیب و به حقیقت، غیر از علم به غیب و به حقیقت است. در ایمان به غیب نوعی توجه قلبی و نظر به حقیقت در مقابل انسان گشوده و گسترده است. 2- «وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ» به پا داشتن زیباترین عبادت که نماز است طوری است که نماز با همۀ ابعادی که در آن هست به میان ‌آید، مانند اقامۀ خیمه که همۀ امکانات اقامۀ آن باید حاضر باشد تا خیمه بر پا شود و این غیر از «يَقرَئونَ ٱلصَّلَوة» یعنی خواندن نماز است. با اقامۀ صلات قلب برای پذیرش رحمت الهی نرم می‌شود و موجب نوعی حضور و انعطاف و خضوع در مقابل رحمت الهی می‌گردد. 3- «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» اهل تقوا نه تنها در عالی‌ترین صورت عبادات، خود را با اقامۀ نماز حاضر می‌کنند، نسبت به بقیۀ انسان‌ها هم بی‌تفاوت نیستند، نه از جهت اقتصادی و نه از جهات دیگر که رزق‌هایی از طرف پروردگار به آن‌ها می‌رسد، از آن جهت که رزق، منحصر به رزق مادی نیست و خداوند به شهدا هم رزق می‌دهد و آن‌ها «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» می‌باشند. پس شرط بهره‌مندی از هدایت قرآن، خرج‌کردنِ هر آن چیزی است که از طرف خدا به انسان عطا شده؛ از جمله آبرو که آن را هم انسان باید برای دیگر انسان‌ها خرج کند. 4- «وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» 1- اهل تقوا کسانی‌اند که به همۀ آنچه بر تو نازل شده ایمان دارند و ایمان به آنچه قبل از تو نازل شده، زیرا متوجه حضور ربوبیت حضرت حق در همۀ تاریخ می‌‌باشند. 2- «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» و به آخرت یقین دارند از آن جهت که یقین و اعتماد به آخرت، غیر از باور و علم به آخرت است. در ایمان به آخرت اهل تقوا نوعی احساس حضور نسبت به آخرت در خود می‌یابند. پس در واقع اهل تقوا «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»: به جدّ و با تأکید به آخرت ایمان دارند و این زمینه می‌شود تا متوجه اهمیّت هدایت‌گریِ قرآن بشوند. «أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (5) آری! آن فرهیخته‌گان با آن خصوصیات و اوصافی که در خود ایجاد کردند، بر هدایت پروردگار خود استقرار دارند و آنان‌اند آن‌هایی که رستگار و سعادتمند می‌باشند. هدایت بر پروردگار یعنی «عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» غیر از هدایت‌های عادی است که پیامبر خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به بت‌پرستان توصیه می‌فرمایند از بت‌پرستی دست بردارند، آن کار هم هدایت است ولی «عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» پس از آن پنج خصوصیات سراغ انسان می‌آید و مربوط به انسانی است که عملاً در صراط مستقیم قرار گرفته، مانند کسی که پس از عبادات طولانی به احوالی و حضوری و بصیرتی می‌رسد که به آن «یقین» گفته می‌شود، به همان معنایی که خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»(حجر/99) که انسان با «عبادت» به حضوری نایل می‌شود که نهایت حضور است و با «عبادات» به آن یقین و حضور رسیده‌ و در آن ثابت و حاضر می‌شود. در مورد این انسان که در مسیر بندگی و عبادت، ایمان‌اش افزون و افزون‌تر می‌شود تا به بصیرتی خاص و یقین برسد؛ قرآن می‌فرماید: «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُم‏»(محمد/17) كسانى كه هدايت يافته‏اند، خداوند بر هدايت‌شان مى‏افزايد و روح تقوا به آنان مى‏بخشد.