✋
چگونه مارپیچ سکوت را بشکنیم؟
🔹چند شب قبل در منزل داشتم شام می خوردم، یکباره صدای مبهم ولی ممتدی را شنیدم. دو سه دقیقه ای گذشت ولی صدا ادامه دار بود.
🔹 رفتم پنجره را باز کردم. صدا واضح تر شد. یک نفر از وسط کوچه فریاد می زد: «مرگ بر دیکتاتور»
کم کم یکی دو نفر دیگر هم با او همراهی کردند و شعار دادند: «زن، زندگی، آزادی» و «مرگ بر دیکتاتور»
🔹با صدای بلند فریاد زدم: «مرگ بر منافق!»
چند ثانیه همه شان سکوت کردند.طبیعتا انتظار شنیدن این شعار را نداشتند و تصور می کردند هرچقدر شعار خودشان را تکرار کنند، افراد بیشتری با آنها همراهی خواهند کرد. لذا به محض اینکه دوباره شعارشان را تکرار کردند با صدای رسا تر فریاد زدم: «مرگ بر منافق»
چند ثانیه بعد این بار صداهای دیگری به گوش رسید: «مرگ بر ضدولایت فقیه»، «مرگ بر منافق» و...
چه اتفاقی افتاده بود؟
🔹 خیلی از ساکنین همان کوچه که مخالف شعارهای آنها بودند، احتمالا تا قبل از اینکه شعار «مرگ بر منافق» را بشنوند انگیزه ای برای شعار دادن در برابر آنها نداشتند. چرا؟ چون به اشتباه فکر می کردند اگر حرف خودشان را بزنند کسی همراهی نمی کند و در انزوا هستند. اما وقتی می بینند افراد دیگری هم هستند که با آنها همراهی کنند، ترس از انزوا از بین می رود و با خیال راحت حرف شان را می زنند.
🔹لذا آن کسی که اولین بار شروع کرد «مرگ بر دیکتاتور» گفتن، احتمالا فهمید در کوچه خودش هم در اکثریت نیست، چه برسد به اینکه بخواهد نظام را عوض کند و جالب اینکه از فردایش دیگر هیچ شعاری ندادند.
نظریه «مارپیچ سکوت» همین است
🔹یعنی در برابر «جو به ظاهر غالب» تسلیم نشوید و حرف خود را بزنید. اتفاقا در این ایام این کار ضرورت بیشتری دارد، چون جماعت برانداز که سواد و منطق درست و حسابی ندارد، فقط توهم اش زیاد است و اتفاقا باید همین توهم اش را شکست. شعار در برابر شعار، تجمع در برابر تجمع.
🔹این جماعت نه تشکیلاتی تر از منافقین و حزب توده هستند و نه بدنه اجتماعی بیشتری از سال 88 دارند، چندی بعد نیز افسرده تر و منزوی تر خواهند شد. فقط چند روزی عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند...
✍ #امیر_حسین_ثابتی
....
....
لینک کانال خبر و تحلیل👇👇👇
@MASHOUF401
✳️در دفاع از اقدام شجاعانه سخنگوی دولت
این یادداشت را امروز سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱ در روزنامه ایران منتشر کرده ام:حضور دکتر بهادری جهرمی سخنگوی دولت در دو دانشگاه علامه طباطبایی و خواجه نصیر اقدامی رو به جلو و بسیار شجاعانه بود. در شرایطی که برخی از مسئولین تصور می کنند به خاطر شعارهای رادیکال اقلیت خشونت طلب در دانشگاه ها نباید در جمع دانشجویان حاضر شوند، این اقدام سخنگوی دولت نشان داد که حضور در جمع دانشجویان می تواند چند فایده مهم داشته باشد: 1. شنیدن سخنان دانشجویان معترضی که بدون هتاکی، تنها می خواهند صدایشان را کسی بشنود و با حضور مسئولین، گوش شنوایی برای مطالبات خود پیدا می کنند و در خلال پرسش و پاسخ ها، نسبت به بسیاری از سوالات و ابهامات قانع می شوند. 2. رسوایی اقلیت خشونت طلب، هتاک و بی منطق که با شعارهای رادیکال و رکیک، بی منطق بودن خود را افشا می کنند و روز به روز در میان سایر دانشجویان منزوی تر می شوند. 3. با حضور مستمر مسئولین مختلف در دانشگاه ها، نقشه ضدانقلاب برای به تعطیلی کشاندن دانشگاه ها و ارائه تصویر غیر عادی از فضای دانشگاهی کشور با شکست مواجه می شود زیرا دشمن نمی تواند از یک سو مدعی غیر عادی بودن اوضاع و وخیم بودن وضعیت دانشگاه ها شود اما از سوی دیگر هر روز یکی از مسئولین در دانشگاه های مختلف حاضر شوند. آنچه که هدف اصلی دشمن از ناآرامی ها در دانشگاه هاست تعطیلی کامل مراکز آموزشی است نه صرفا برگزاری چند تجمع. با این اوصاف باید به سخنگوی دولت خدا قوت گفت که بدون توجه به برخی تحلیل های محافظه کارانه، در دانشگاه های مختلف حاضر شده و حرفهای دانشجویان را می شنود و به آنها پاسخ می دهد. خاطرم هست که در سال 88 نیز که فضای دانشگاه ها شبیه این ایام بود، چهره های مختلفی از جبهه انقلاب در بسیاری از دانشگاه های کشور حاضر شدند و با صبر مثال زدنی خود در برابر اقدامات اقلیت هتاک، ضمن تبیین منطق جبهه انقلاب اسلامی ماهیت واقعی دانشجونمایان را افشا می کردند که این اقدام نقش مهمی در اقناع عموم دانشجویان و پایان فتنه 88 داشت. امید که این رفتار امسال هم توسط عموم مسئولان و نخبگان در دانشگاه های مختلف کشور تکرار شود تا ضمن اقناع عموم دانشجویان، منطق پوچ و هتاکانه اقلیت خشونت طلب افشا بیش از گذشته افشا شود. ✍ #امیر_حسین_ثابتی .....
روایتی از حضور در یک هنرستان پسرانه دولتی
چندی قبل دوستی زنگ زد و گفت برای سخنرانی در جمع تعدادی از دانش آموزان دبیرستانی حاضر می شوی؟ پرسیدم چه تیپی هستند؟ گفت یک دبیرستان دولتی که دانش آموزانش همه مدل هستند. از مذهبی تا غیر مذهبی. پذیرفتم چون دقیقا دوست داشتم در چنین جمعی حاضر شوم و با فضای ذهنی این تیپ بچه ها بیشتر آشنا شوم.
روز مقرر در جمع شان حاضر شدم. حدود سی نفر دانش آموز متولد نیمه دهه 80 بودند که همه تیپی در بین شان بود. از موافق تا مخالف.
بحث را شروع کردم و مقدمه ای گفتم که چرا ایران کشور مهمی است و اگر به جای جمهوری اسلامی هر نظام سیاسی دیگری هم وجود داشت بازهم ایران یک کشور مهم بود و دشمنان زیادی داشت. چون به لحاظ نفت و گاز و انرژی و ژئوپلتیک و ... خاص هستیم، چون با 15 کشور دنیا همسایه هستیم، چون به لحاظ جغرافیایی جای مهمی از دنیا قرار گرفته ایم، چون به لحاظ تاریخی و تمدنی کشور مهمی هستیم و حتی 70 سال قبل در زمانی که شاه سلطنت می کرد و نخست وزیرش یک پیرمرد کراواتی ِسکولارِ تحصیل کرده سوییس بود که نه آخوند بود و نه بسیجی، همان را هم امریکایی ها و انگلیسی ها تحمل نکردند و علیه او کودتا کردند. همانجا پرسیدم از محمد مصدق حرف می زنم، می شناسید؟ پاسخ ناامید کننده ای گرفتم! جز چهار پنج نفر، هیچ کس او را نمی شناخت...
جلوتر رفتم و درباره چند مساله دیگر که فکر می کردم جزو شبهات بچه ها باشد حرف زدم. از اینکه در دنیای امروز هیچ چیز جدای از سیاست وجود ندارد، حتی ورزش. و این فقط به ایران ربطی ندارد و در تمام جهان همینطور است. برای مثال به «مسعود اوزیل» ستاره ترک تبار فوتبال آلمان اشاره کردم که علیرغم درخشش در فوتبال آلمان، چه طور به خاطر برخوردهای نژاد پرستانه آلمانی ها و حتی اهانت های مکرر ژرمن ها به او به خاطر مسلمان بودنش، نهایتا قید آلمان را زد و به ترکیه برگشت. اما برایم جالب بود، تعدادی از بچه ها حتی مسعود اوزیل را هم نمی شناختند...
بحث جلوتر رفت و کمی چالشی شد. بچه ها سوالاتشان را پرسیدند. یکی بپرسید: چرا در اوین 350 نفر کشته شدند؟ تعجبی همراه با خنده وجودم را فرا گرفت. گفتم چرا می گویی 350 تا؟ گفت پس چندتا؟ گفتم 3500 تا! تعجب کرد، توضیح دادم اگر قرار بر گفتن یک عدد و رقم روی هوا باشد، هر چیزی را می شود گفت و بعد ماجرای اوین را کامل توضیح دادم که اصلا چه اتفاقی افتاده بود.
یکی دیگر از بچه ها گفت چرا نیکا شاکرمی را کشتند؟ گفتم فیلمش هست که وارد یک خانه می شود و کسی هم همراهش نیست. بر چه اساسی می گویی کسی او را کشته؟ چطور اینقدر با اطمینان می گویی؟ گفت 90 درصد مطمئنم. گفتم چرا 95 درصد مطمئن نیستی؟ چرا 80 درصد مطمئن نیستی؟ این اطمینان از کجا آمده؟ چطور قبل از اطمینان از یک اتفاق، اینقدر راحت درباره اش حکم صادر می کنید؟
جالب اینکه دو سه نفرشان خیلی جدی (تاکید می کنم جدی) می گفتند این اتفاقات یک انقلاب است که بعد از پیروزی نهایی، علی کریمی و علی دایی کشور را اداره خواهند کرد. وقتی دیدم واقعا جدی چنین حرفی می زنند پرسیدم: «صدف بیوتی» چی؟ به نظرتان او هم می تواند کشور را اداره کند؟ شوک همراه با خنده شان، مطمئنم کرد کمی به حرفی که زده اند فکر خواهند کرد.
البته برخی شان هم حرفهای حسابی و انتقادات درستی داشتند. تناقضات آشکار برخی مسئولان و سیاست های کشور را خوب می فهمیدند و به درستی انتقاد می کردند. در خیلی از انتقادات همراهی شان کردم چون حرف شان منطقی بود و این مسئولین هستند که باید حرف و عمل شان را یکی کنند.
در پایان هم با برخی شان بیشتر حرف زدم و کمی رفیق شدیم اما متاسفانه فرصت کم بود و طبیعتا می شد ساعتها با این بچه ها حرف زد و سخن شان را شنید.
جمع بندی ام این است که چقدر این نسل لازم دارد که با افراد مختلف «حرف» بزنند. مظلومیت این نسل در این است که به معنی واقعی کلمه رها شده اند و نه تنها کتاب نمی خوانند، بلکه در بمباران هر روز اخبار فیک و زرد، اطلاعاتشان از همه چیز «اینستاگرامی» است. احساسی و زودباور هستند و از هر چیزی در حد یک استوری اینستاگرام یا یک توییت اطلاعات دارند و متاسفانه بر اساس همان اطلاعات هم تحلیل می کنند.
در مقابل باید چه کرد؟ تداوم همین کارهای ساده و همین حرف زدن ها، سوالات و ابهامات زیادی از آنها را جواب می دهد و چقدر مسئولان و نخبگان ما از چنین فضاهایی دور هستند.
کاش هر دانشجوی انقلابی که اهمیت صحبت کردن با این بچه ها را درک می کند، هر هفته یکبار در یکی از مدارس نزدیک محل سکونتش حاضر شود و با آنها حرف بزند، نمی گویم این کار معجزه می کند و همه مشکلات را حل خواهد کرد اما حتما از جایی که امروز هستیم، چند قدم جلوتر خواهیم رفت.
#امیر_حسین_ثابتی
☑️با یکی از اقوام که در بازار مغازه دارد صحبت کردم. می گفت ما بازاری ها هیچ وقت هیزم بقیه نمی شویم و برای ما مهم کسب و کار خودمان است. امروز هم بی توجه به فراخوان ضدانقلاب مشغول کار روزمره بودیم که اوباش با شلوغ کردن در ورودی پاساژ باعث شدند مغازه داران از ترس غارت مغازه و اجناس شان تعطیل کنند.
🔻با اینکه طرفدار جمهوری اسلامی نیست اما حسابی از ضدانقلاب شاکی بود که مانع کسب و کارشان هستند. حرفش این بود که چرا محکمتر با اینها برخورد نمی شود؟
🔹خلاصه اینکه این مدل کارها اسمش انقلاب نیست. انقلاب یعنی همراهی توده های مردم برای انجام یک کار. نه اینکه با وحشی بازی و ایجاد ترس و اجبار، بقیه را مجبور به تعطیلی مغازه کنید تا از نان خوردن بیفتند. وگرنه اگر اسم این کار شما انقلاب بود، امروز باید همه مغازه های تهران تعطیل می شد اما غیر از بازار و چند جای دیگر که از ترس غارت گری اوباش تعطیل شده اند، مردم دارند کار خودشان را انجام می دهند.
👤#امیر_حسین_ثابتی
....
....