eitaa logo
کانال خبر و تحلیل
361 دنبال‌کننده
14هزار عکس
12.5هزار ویدیو
133 فایل
شهید حاج قاسم سلیمانی: «والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی(رهبر معظم انقلاب)است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم ..... ....
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم ..... ....
صـبـح است ساقـیا، قَدَحی پر شراب کن دُورِ فـلـک درنـگ نــدارد، شـتـاب کـن مـا مـردِ زهـد وُ توبـه وُ طامات نیستیم بـا مـا بـه جـام بـاده صافی خطاب کن ..... ....
حافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۹۹ واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند گوییا باور نمی‌دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند
چو گفتمش که دلم را نگاه دار، چه گفت؟ زِ دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد... ..... .....
لافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغ عشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانند ..... ....
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟ بخواست جامِ می و گفت عیب پوشیدن
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی ..... ....
او که فکرش گره از کار جهان بگشاید گو در این کار بفرما نظری بهتر از این
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان، غم مخور حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ حالْ‌گردان غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور .... ....
آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود ..... ....