🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌸راهکارهایی برای داشتن ارتباط سالم میان مادر و پسر
⭐⭐اغلب والدین تمایل دارند محبتشان را نسبت به پسرها محدود کنند اما در عوض، دخترشان را با عشق و محبت در آغوش میگیرند. این والدین معتقدند ابراز محبت و مهربانی به پسران باعث میشود از ویژگیهای رفتاری مردانه دور شوند. آغوش مادر پناهگاهی امن برای پسران است و اعتماد به نفس یک پسر با گرمای وجودی مادر شکل میگیرد.
⭐⭐پسران به فضای بیشتر و منبع ثابت محبت در طول سالهای نوجوانی نیاز دارند؛ در آغوش گرفتن پسر نوجوان به او ثابت میکند یک پشتیبان همیشگی وجود دارد که از او سخت مراقبت میکند.برای داشتن ارتباط سالم میان مادر و پسر به نکات زیر توجه کنید:
🌸🌸آموزش مهربانی و احترام به او
⭐⭐به طور کلی ابراز محبت و بهکار بردن کلمات آمیخته با مهربانی، از پسر بچهها یک مرد واقعی میسازد. به او یاد دهید ادب، مهربانی و احترام به حقوق دیگران هنوز هم در جهان پرمشغله به طور فزایندهای وجود دارد.از همان کودکی به آنها نشان دهید چگونه استفاده از کلمات محبتآمیز مانند سحر و جادو عمل کرده و ذهنیت اطرافیان را نسبت به او خوشبین میکند. این مدلهای رفتاری مناسب مادر با فرزندان به او این امکان را میدهد که به هوش و شخصیت و مهارتهای دیگران و نه فقط به ظاهر آنان احترام بگذارد.
🌸🌸نشان دادن احساسات
⭐⭐بسیاری از والدین انتظار دارند همیشه نوعی ثبات در رفتار پسرها ببینند اما حقیقت این است که پسران نیز مانند دختران حق دارند احساساتی مانند عشق، غم، اندوه و ترسشان را نشان دهند. هیچ چیزی به اسم احساسهای زنانه و مردانه وجود ندارد. همچنین اغلب جوامع بر این باورند که پسرها نباید با عروسک بازی کنند، آنها معتقدند پسرها باید در فعالیتهایی خشن همراه با جست و خیز زیاد شرکت کنند. اصلاح این باورهای غلط این امکان را به پسران میدهد که انواع فعالیتها را کشف و از آنها لذت ببرند و بسیاری از مهارتها را در بازیها یاد بگیرند.
🌸🌸نظم و انضباط عاقلانه
⭐⭐قوانین محکم برای پسران مفید نیست. آنها نمیتوانند همیشه بین خطوط مشخص شده حرکت کنند.زمانی که نظم و انضباط را به پسرها یاد میدهید کلمات را با دقت برای مجازاتشان انتخاب کنید. به خاطر داشته باشید پرخاشگری در آنها نتیجه معکوسی به دنبال دارد و فریادهای بیش از حد طولانی و بلند عواطف پسران را تحت تأثیر قرار میدهد. حتی زمانی که او عصبانی میشود سعی کنید با حفظ خونسردی درباره آنچه اشتباه انجام داده است، صحبت کنید.
🌸🌸یاد دادن مهارتهای زندگی
⭐⭐هر مادری لباسهای نوزادش را تعویض میکند و در هر وعده غذایی به کودک خردسالش غذا میدهد، اما برخی از مادران این الگوها را برای همه فرزندانشان حتی در سالهای نوجوانی دنبال میکنند اما این رفتارها هیچ منفعتی برای مادر و پسر ندارد. همانطور که دخترها در برخی فعالیتها مانند پخت و پز، نظافت و انواع کارهای خانه به مادرشان کمک میکنند، لازم است پسرها نیز مهارتهای زندگی را در دوران کودکی بیاموزند و از این رو استقلال بیشتری را پس از پایان دبیرستان تجربه کنند.
🌸🌸درگیر شدن در فعالیتهای درسی
⭐⭐برخی از پسران با اختلال بیش فعالی عملکرد نامناسبی در مدرسه از خود نشان میدهند. لازم است مادر اینگونه کودکان با مربی آموزشی او در ارتباط باشد و برای انجام مشق شب به او کمک کند. رسیدگی به این نوع به هم ریختگیهای درسی باعث میشود آنها تحصیلاتشان را با رغبت بیشتری تا پایان دوره تحصیلی دنبال کنند.
🌸🌸 او را به مرد خانه تبدیل نکنید
⭐⭐بسیاری از مادران انتظار دارند پسران همه امور خانه را انجام دهند. اگر یک مادر تنها هستید یا همسرتان تمام وقت کار میکند هرگز نقش او را با مرد خانواده اشتباه نگیرید. سهم عادلانه او را از کارهای روزمره مشخص کنید و برخی مسئولیتهای مالی را برعهدهاش بگذارید سعی کنید تمرکز اصلی کودک بر مسائل تحصیلی و توسعه روابط اجتماعی باشد حتی اگر او بالغ است باز هم نقش مرد خانواده را به او ندهید اگر همه بار سنگین خانواده را بر دوش او بگذارید حتماً خشمگین شده و دنبال راه فرار خواهد گشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشالله به این آقاپسر👌👌👏👏👏
خداحفظش کنه🙏🙏🙏🙏
پیشنهاددانلود☝️☝️
مادر سادات:
#مهد_و_پیش_دبستانی_سایدا
🥀🌸🌺🥀🌸🌺🥀🌺🌸
https://eitaa.com/joinchat/251396160C6b4f90ab33
🏴بسته ویژه #رحلت_پیامبر
#ماز_کودکانه
#مسابقه
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
خَیرُکُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ .
بهترین شما کسی است که قرآن را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد .
مستدرک الوسائل 4/235
بچهها همه میدونیم قرآن خوندن چقدر ثواب داره. حتی پیامبر مهربون ما حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که روز رحلتشون هست هم این مطلب رو گفتند.
و وقتی ما بچه ها قران میخونیم فرشته ها برامون ثواب می نویسند.
حالا فرشته رو راهنمایی کن تا به آقا پسرمون که بعد از نماز داره قرآن میخونه برسه.
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴🕯
#مهد_و_پیش_دبستانی_سایدا
۶تا۷سال👇
🥀🌸🌺🥀🌸🌺🥀🌺🌸
https://eitaa.com/joinchat/251396160C6b4f90ab33
سلام سلااااااااام 🖐بچه های خوب
ونازنین اولین روز هفته تون
پر از عشق و محبت، انرژی؟ بلهههههه انرژی
حالا ببینم کدوم یک از شما اولین روز هفته
پر انرژیه دستش بالا ببینم👆
آفرین به بچه های خوب خودم 🌹👏👏👏👏
مهدوپیش دبستانی امین سایدا
سوره شماره 1#الاخلاص #توحید با صدای کودکانه #حنانه_خلفی پخش شده در #شبکه_پویا 💠آموزش قرآن به کودکان
بچه های گلم سوره توحید را خوندین؟ حفظش کردین؟
این سوره را حفظ حفظ اید آفرین به گل های خوب توی
خونه پس چرا برامون فیلم از قرآن خوندنتون نفرستادیا
منتظرم امروز هم آموزش سوره توحید را داریم
تا خوب خوب حفظش کنید🌹 مامان باباها ها
لطفاً فيلم فرزندانتون را بفرستید تا به اسم فرزند دلبندتون
وارد کانال کتم ..ممنونم💐
112.mp3
159K
سوره شماره112 #الاخلاص#توحید
با صدای استاد #خلیل_الحصری و تکرار کودک
#مهدپیش_دبستانی_سایدا
@MDKA_SAIDA
بچه های گل توی🌸 خونه می تونید از قرآن خوندنتون
فیلم یا عکس بگیرید وبه آدرس زیر ارسال کنید تا در
کانال به اسم خودتون قرار بدم. البته با کمک بزرگترا
آدرس ما👇👇👇
https://eitaa.com/MDKA_SAIDAA
ممنون 🌹
🌹 پیامبر (ص) در راه مسجد درخواست بازی کودکان را قبول میکرد
🌸 رهبرانقلاب: در زندگى خانوادگى و به عنوان یک پدر، این انسان بزرگ و مبارز و زجرکشیدهى در میدانهاى مبارزه، آن قدر مهربان و دلرحم و پُرعاطفه بود که انسان نظیر او را در انسانهاى معمولى باعاطفه هم کم مشاهده میکند.
پیغمبر اکرم در بیابان، در خیابان، در راهى میرفت به طرف مسجد، بچّهها بازى میکردند، یکى از این بچّهها به پیغمبر گفت یا رسولالله! تو حسن و حسین را روى دوش میگیرى، ما را هم روى دوش بگیر؛ پیغمبر گفت مانعى ندارد. بچّهها را برداشت، یکى روى این دوش و یکى روى آن دوش، یک مقدارى در این کوچه راه رفت، بعد آنها را گذاشت زمین، دو نفر دیگر درخواست کردند که یا رسولالله! ما را هم باید دوش بگیرى! یکىیکى بچّهها را پیغمبر بنا کرد دوش گرفتن.
وقت نماز داشت دیر میشد، حالا یا راهگذرى از آنجا عبور میکرد یا از مسجد بعضىها آمدند که مثلاً بیایند دنبال پیغمبر، دیدند پیغمبر مشغول دوش کردن بچّهها است، آن وقت بچّهها را یک خردهاى تشر زدند و از دوش پیغمبر [پایین] کشیدند و پیغمبر آمدند مسجد. [این] رفتار پیغمبر با کودکان است. ۶۵/۸/۱۰
درس بزرگ
نویسنده : مژگان قلاوند
آفتاب داشت از کوه بالا می آمد . پدر علی مسئول کاروان ، لباس مشکی به تن پوشیده بود ویک چفیه به گردن ، کنار اتوبوس ایستاده بود و گفت : « خانواده های محترم اتوبوس تهران _ مهران تا نیم ساعت دیگر حرکت می کند لطفا هر چه سریع تر سوار بشید » . مسافران یکی یکی داشتند سوار اتوبوس می شدند .راننده چمدان ها را در ماشین می چید.پدر علی پرچمی به دست داشت و جلوی اتوبوس رفت تا آن را نصب کند .آقای احمدی کنار در ورودی اتوبوس ایستاده بود پوسترها را در بین زوار تقسیم می کرد تا روی شیشه بچسبند .
علی را در حال عکس گرفتن از زوار دید . لپ هایش گرد شد وگفت : « آقای ناصری ماشاء الله پسرت لحظه به لحظه داره از زوار عکس می گیره ، چند سالشه ؟ » آقای ناصری سرش را تکان داد و گفت : « آره درسته ، علی نه سالشه ، او خیلی باهوشه و علاقه ی زیادی به عکاسی داره ، گهگاهی بعد از درسهاش از جاهای مختلف عکس می گیره و دوست داره یه عکاس حرفه ای باشه . کاراش من را یاد کودکی هام می ندازه » .
_ واقعا چطور مگه ؟ نکنه شما هم علاقه ی زیادی به عکاسی داشتی ؟
_ آره همینطوره کودکی هام تا مدتها با دوربین قدیمی پدر عکس می گرفتم اما از وقتی دانشگاه رفتم و بعد شاغل شدم و معلم شدم پاک عکاسی را کنار گذاشتم. جونی یادت بخیر »
_ عه آقای ناصری شما اول جونیه30 سال بیشتر نداری شما چرا این حرفا را می زنی ؟
آقای ناصری قهقه ای زد و وگفت : « استاد انگاری همه ی مسافران سوار شدند . ممنون میشم جلوتر بفرمایید .»
علی عقب تر از پدر و آقای احمدی از پله های اتوبوس بالا رفت و روی صندلی های جلو نشست . ستاره ها وسط آسمان بود علی دستهایش را بالا گرفت وخمیازه ای کشید .دستش را را روی شیشه سرد اتوبوس گذاشت و بیابان کویری را نگاه کرد . رو کرد به مادر کرد وگفت : «مادر پس کی می رسیم قبل از اربعین می رسیم ؟ » مادر گفت : « نگران نباش پسرم چیزی نمانده به زودی می رسیم .نور چراغ اتوبوس روی تابلوی سبز افتاد .علی چشمش یه تابلو خورد که نوشته بود به مهران خوش آمدید . دست هایش را مشت کرد و گفت : « آخ جون مرز مهران .کربلا کربلا ما داریم می آییم ». نزدیک مرز اتوبوس ایستاد و راننده در ماشین باز کرد .مرد جوانی کلاه پوش و دور دهانش را با شال بسته بودسینی به دست گرفته بود وآنها را زیر قرآن رد می کرد واسفند دود می داد و گفت : « زوار محترم به مرز مهران خوش آمدید زیارت قبول باشه التماس دعا » . در حالی که پیاده می شدند مادر لباسهای گرم علی را آورد و گفت : « پسرم هوا سرده باید لباسهای گرم بپوشی » . مرز سرد بود و دسته دسته مرد وزن پیر وجوان می آمدند و می رفتند . صدای مداحی از بلندگو در فضای مرز پیچیده بود .عده ای به صف ایستاده بودند ونذری می گرفتند .یکی چای می ریخت وتعدادی چای تعارف می کردند. تعدادی مردم را اسکان می دادند و عده ای با لباس حلال احمر بیماران را درون چادر راهنمایی می کردند. علی و و پدرش مثل بقیه به وضوخانه رفتند تا وضو بگیرند . علی دستهایش را وضو گرفت . شیر آب را بست . مسح سر کشید وخم شد و دستش را روی پایش گذاشت . نگاهش به آقای احمدی افتاد که مسح روی کفشش می کشید پدر در حالی که مسح پایش را می کشید گوشه ی پیراهنش را گرفت و یواشکی گفت :« پدر…! پدر…! نگاه کنید. آقای احمدی مسح پاهایش را روی کفشش می کشد . چند روز پیش من و دوستم توی دستشویی مسجد وضو گرفتیم، دیدیم مسح پاهایش را نگرفت». پدر علی انگشت کشیده اش را روی لب های باریکش گذاشت ونیم نگاهی به آقای احمدی کرد :« نه پسرم اینطوری ها هم نیست برای ایشان مس کشیدن لزومی ندارد».