eitaa logo
یا مهدی ادرکنی
54 دنبال‌کننده
3هزار عکس
954 ویدیو
7 فایل
💢هشـدار اگر العجل بگوییم‌وآماده‌ےظهورنشویم ڪوفیاݩ‌آخروزمانیم...‼️ ناشناس کانال👇🏻🖤 https://harfeto.timefriend.net/16725787768239 ایدی ادمین: @fatemeh_v313 کپی با ذکر صلوات هر چقدر دوست داری🌷✋🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹 زُل زدم توی چشماشــــــ گفتم: آقا معلم!🤔 برا همسرتون درسے ، پیشنهادے ، بحثے نداری؟🙅🏻 گفتــ: حالا دیگه خونه هم شده مدرسه!😣 گفتم : استاد استاده ، چه توی خانه و چه توی مدرسه!😉 گفتــ: هر وقت خواستی توے زندگیتــ نذر کنے ، نذر کن ده شب نماز شبـــ بخونی!😇 یکی دیگه هم اینڪه سحرخیز باش... بچه ها رو هم از همین الان عادت بده به سحرخیزی و نماز شبـــ... . ‼️
🍁 🍁 در عملیات‌ خیبر، در حالی‌ که‌ جانشینی‌ تیپ‌ امام‌ صادق‌ ۷ از لشکر پنج‌ نصر را بر عهده‌ داشت‌، به‌ همراه‌ بچه‌های‌ مخلص‌ بسیج‌ و سپاه‌ بر قلب‌ دشمن‌ زد؛ در این‌ عملیات‌، از ناحیه‌ی‌ دست‌ چپ‌ مجروح‌ گردید و سه‌ انگشت‌ خود را تقدیم‌ حضرت‌ دوست‌ نمود. هنوز جراحت‌ دستش‌ چندان‌ بهبود نیافته‌ بود که‌ دوباره‌ راهی‌ دیار عاشقان‌ گردید و در عملیات‌ میمک‌ نیز در سمت‌ جانشینی‌ تیپ‌، وظیفه‌ی‌ هدایت‌ نیروها را عهده‌دار گردید. با پیروزی‌ در عملیات‌ میمک‌، به‌ کاشمر برگشت‌ و به‌ معالجه‌ی‌ دستش‌ پرداخت‌؛ اما هنوز مشغول‌ جراحی‌ و مداوای‌ آن‌ بود که‌ بانگ‌ رحیل‌ آمد و منادی‌ فریاد زد چه‌ نشسته‌ای‌ که‌: «ان‌الله شاء ان‌ یراک‌ قتیلا»: خداوند دوست‌دارد تو را کشته‌ ببیند. خانه‌ و خانواده‌ را مجدداً ترک‌ گفت‌ و خود را به‌منطقه‌ی‌ عملیاتی‌ بدر رساند. در این‌ عملیات‌، با آن‌ که‌ معاونت‌ تیپ‌ را عهده‌داربود، اما به‌ همراه‌ نیروهای‌ خط‌شکن‌ به‌ قلب‌ صفوف‌ سپاه‌ دشمن‌ زد تا این‌ که‌سرانجام‌ در چهارراه‌ خندق‌، در میان‌ دود و آتش‌ و خون‌ و باروت‌، آخرین‌مرحله‌ی‌ عشق‌بازی‌ خویش‌ را با معبود به‌ پایان‌ رساند و در سحرگاه‌ روز۲۲/ ۱۲/ ۱۳۶۳به‌ آرزوی‌ دیرینه‌اش‌ دست‌ یافت‌ و در جوار رحمت‌ ربّش‌ قرارگرفت‌. پیکر مطهرش‌ در تاریخ‌ ۸/ ۱/ ۱۳۶۴ به‌ کاشمر منتقل‌ گردید و پس‌ از تشییع‌بر دوش‌ انبوه‌ یاران‌ و همرزمانش‌، بر طبق‌ وصیت‌ خودش‌ به‌ روستای‌ زادگاهش‌ انتقال‌ یافت‌ و در جوار مزار پیر روستای‌ مهدی‌آباد به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. ‼️
📸مسئول‌بود،‌استعفا‌ءداد‌و‌رفت‌برای‌دفاع از‌حرم‌اهل‌بیت،‌داعشیان‌سرش‌را‌مثل‌ اربابش‌از‌تنش‌جدا‌کردن.!!💔 √پیکر‌سردار‌شهید‌عبدالله‌اسکندری‌بعد سال‌ها‌شناسایی‌شدشادی‌روحش‌صلوات... ‼️
✨❤️ : سفارش میڪنم بہ زیـارت عــاشورا و مـداومت بر روضہ امـام حسیـن (علیه السلام) ڪہ در آن برڪـات فــراوانـے است... و بنـده حقیــر هر چہ دارم از آن دارم و بـس ... ‼️
سوریه که بود، خیلی دلتنگش بودم... بهش گفتم: کاش کاری کنی که فقط یکی دو روز برگردی... با خنده گفت: دارم میام پیشت خانم. گفتم: ولی من دارم جدی میگم. گفت: منم جدی گفتم دارم میام پیشت خانم. حالا یا با پای خودم یا روی دست مردم! حرفش درست بود... روی دست مردم اومد... 🕊🌱 ‼️
📨 🌕شهید مدافع‌حرم رضا دامرودی 🎙راوے: همسر شهید 🦋رضا روی انتخاب اسم دخترش حساس بود؛ چون معنی و مفهوم اسم برایش مهم بود. بین اسامی، سه‌تا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم و بگذاریم بین صفحات قرآن و یکی رو انتخاب کنیم. 🌻روز اول ماه رمضان، رضا یک‌دفعه گفت «دخترمون قراره تو ماه رمضان، ماه نیایش و بندگی به دنیا بیاد؛ «نیایش» هم اسم قشنگی هست.» برای اسم‌های دیگه چند وقت فکر کرده بودیم؛ اما این اسم ناخودآگاه به ذهن رضا آمد. نوشت و وسط قرآن گذاشت. 🦋یکی از کاغذها را برداشتم و آن را باز کردم؛ رویش نوشته بود «نیایش». هنوز هم آن چندتا اسم را که با دستخطّ رضا نوشته شده و وسط قرآن هست، دارم. نیایش، تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط ۱۵ماهش بود. ‼️
🥀✨ براے سربلندے ما پشت سنگرهاے خاکے خون دل خوردند خاک برسرمانـ اگر براے سرمستے چند روزه دُنیآ خونشان راسنگر کُنیم ‼️
وصیت تکان دهنده ‼️
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هر گاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم... ‼️
🔸صبح امروز حین آماده سازی مواکب مرز شلمچه پیکر شهیدی از دل خاک کشف شد. 🔹دستان بسته شهید،قمقمه پر از آب و سربند سالم سبز رنگ مزین به نام ائمه اطهار (علیهم السلام) 🔹 این شهید را با سیم بسته و زنده به گور کرده بودند.. ‼️
پیکر مطهرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت: منو فعلا تحویل خانواده ام ندید... از خواب بیدار شدم... هرچه فکر کردم کدامیک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن، خواب بوده دیگه... فردا قرار بود بدن ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. این بار فورا اسمشو پرسیدم،گفت امیر ناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ شهدا... روی سینه یکی شان نوشته بود شهید امیر ناصر سلیمانی 🥀 بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ خانواده در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند... شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره 😢😓😭 ‼️
برادر گرامی با حفظ نگاهت و خواهر گرامی با حجابت حافظ خون شهدا باش ...🌷💔 ‼️