eitaa logo
مِهر گُلپایِگان
338 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
165 فایل
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا صاحِبَ العَصرِ و الزَّمان، ای آفتابِ جهانِ جانِ 💚 ‌ ✨️کانال مهر گلپایگان ویژه نو+جوانان و جو+انان عزیز ⚘️ با برگزاری برنامه های متنوع😉 👌ما ثامنی هستیم. اهل بصیرت...💡✌️ @Poshtiban_meher👈 پشتیبانی ‌@MEHR_golpaygan ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ڪﺒﺎﺏ... ﺣﺎﻟﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ! ﯾڪ ﺑﺎﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ڪﺮﺩﯾﻢ ڪﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﯼڪﺒﺎب ﺣﺴﺎﺳﯽ؟ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦﺑﻮﺩﯼﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ چاشنی ﻣﯿﻦ ﻓﺴﻔرﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﯿڪــــﺮﺩ.. ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ڪﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺷڪمش ﻭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭه ڪباب ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ و ﻓﻘﻂ ﺑﻮﯼ گوﺷﺖ ڪﺒﺎﺏ ﺷﺪﻩ به مشامت میرسید؛ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮ ﺣﺴﺎﺱ نمیشدی؟!!! 😭😔😭 @MEHR_golpaygan
پرنده قشنگم توی قفس نشسته دیوارهای قفس بال و پرش را بسته با چشمای قشنگش خیره شده به ابرا دوست داره پر بگیره بره توآسمون ها پرنده دوست نداره توی قفس بمونه دوست داره تو آسمون پربگیره بخونه بیایین پرنده ها رو توی قفس نگذاریم گناه دارن بچه ها ما اونهارو دوست داریم ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ @MEHR_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به افکار خوب بیندیش چیزهای خوب بگو کارهای خوب در قبال دیگران انجام بده همه چیز به سوی تو باز می گردد.... @MEHR_golpaygan
❖ داستان کوتاه🍂🍃 می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای می‌خرد شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود. کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همون کشکت را بساب.»🍃🍂 @MEHR_golpaygan
💠 آخرین پست کانال 👆🏻👆🏻