🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
🌿🌹🌿
🌹🌿
🌿 نهج البلاغه
📜 #خطبه۱۳۳
#عظمت_پروردگار
دنيا و آخرت خدا را فرمانبردار است و سر رشته هر دو به دست اوست. آسمان ها و زمين ها کليدهای خويش را به او سپردند و درختان شاداب و سرسبز، صبحگاهان و شامگاهان در برابر خدا سجده می کنند و از شاخه های درختان نور سرخ رنگی شعله ور شده، به فرمان او ميوه های رسيده را به انسان ها تقديم می دارند.
#ويژگیهای_قرآن
کتاب خدا، قرآن، در ميان شما سخنگويی است که هيچ گاه زبانش از حق گويی کُند و خسته نشد و همواره گوياست؛ خانه ای است که ستون های آن هرگز فرو نمی ريزد و صاحب عزّتی است که يارانش هرگز شکست ندارند.
#ويژگیهای_پيامبراکرم
خدا پيامبر(صلی الله علیه و آله) را پس از يک دوران طولانی که ديگر پيامبران نبودند فرستاد. زمانی که ميان طرفداران مذاهب گوناگون نزاع در گرفته و راه اختلاف می پيمودند. پس او را در پی پيامبران فرستاد و وحی را با فرستادن پيامبر ختم فرمود. پس پيامبر با تمام مخالفانی که به حق پُشت کردند و از آن منحرف گشتند به مبارزه پرداخت.
#روش_برخورد_با_دنيا
و همانا دنيا نهايت ديدگاه كوردلان است، كه آن سوی دنيا را نمی نگرند، اما انسان آگاه نگاهش از دنيا عبور كرده از پس آن سرای جاويدان آخرت را می بيند، پس انسان آگاه به دنيا دل نمی بندد و انسان كوردل تمام توجهش به دنياست، بينا از دنيا زاد و توشه برگيرد و نابينا برای دنيا توشه فراهم می كند.
#اندرزهای_جاودانه
آگاه باشيد، در دنيا چيزی نيست مگر آنکه صاحبش به زودی از آن سير و از داشتن آن دلگير می شود جز ادامه زندگی، زيرا در مرگ آسايشی نمی نگرند. حيات و زندگی چونان حکمت و دانش است که حيات دلِ مرده و بينايیِ چشم های نابيناست و مايه شنوايی برای گوش های کر و آبی گوارا برای تشنگان می باشد که همه در آن سالم و بی نيازند.
#شناخت_قرآن
اين قرآن است که با آن می توانيد راه حق را بنگريد و با آن سخن بگوييد و به وسيله آن بشنويد. بعضی از قرآن از بعضی ديگر سخن می گويد و برخی بر برخی ديگر گواهی می دهد. آياتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته و کسی را که همراهش شد از خدا جدا نمی سازد.
#علل_سقوط_مردم
مردم! گويا به خيانت و کينه ورزی اتّفاق داريد و در رفتار رياکارانه، گياهان روييده از سرگين را می مانيد. در دوستی با آرزوها به وحدت رسيديد و در جمع آوری ثروت به دشمنی پرداختيد شيطان شما را در سرگردانی افکنده و غرور شما را به هلاکت می کشاند. برای خود و شما از خدا ياری می جوییم
🆔@MEJRi403
# شهیدانه
✅ عبدالحسین برونسی (۳ شهریور ۱۳۲۱ – ۲۳ اسفند ۱۳۶۳) نظامی ایرانی بود که در خلال جنگ ایران و عراق از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب میشد و فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه را برعهده داشت. او فعالیت سیاسی علیه حکومت پهلوی را پیش از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ آغاز کرد، که منجر به دستگیری وی توسط ساواک گردید. برونسی در اسفند ۱۳۶۳ در خلال اجرای عملیات بدر کشته شد.
🌷از سبک زندگی ایشان کتابها ونقل قولهای زیادی انشار یافته است
شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
🆔@MEJRi403
✍🏻 از اشعار بومی و فی البداهه ی قدیمی ها:
دوتا از اهالی گله دار سرمنزل در بیابان باروت تست می کردند
انفجار میشه و هر دو می سوزند
واین اشعار سروده میشه:
شبی که منزلم چاه زَرنِغون بود
دلم از آتش باروت غرق خون بود
سلام من به باقر میرسونت
بگت اکبر از حسین خیلی بدتر بود
ارسالی مخاطبان:
گله حاجی باقر سر چاه زرنغون بوده
اکبر حاجی باقرو حسین علی غنضا باروت تست میکردن یکدفعه زغال را باد میاره توی باروتهاشون و باروت منفجر میشه هر دوتاشون سخت میسوزن حسین علی غنضا پیغام داده برای حاجی باقر که پدر اکبر بودن وشعر بالا را سروده
#جلگه
#بهاباد
#یزد
🆔@MEJRi403
✍🏻در مورد کتیرا
ارسالی مخاطبان وهمراهان گرامی :
باسلام.
راجع به کتیرا، آنچه که ماازپدربزرگهامون و افرادی که قدیم کتیرا رفتن شنیدیم اینه که در یک فصل خاص افرادی از طرف تاجرهاودلالان خرید وفروش کتیرا میومدن توشهرو روستاهای منطقه افرادی که میخواستن برن کتیرا جمع میکردن و براکتیرا میبردن که اغلب به کوههای کردستان، خراسان یاکردستان عراق میرفتن وحدودشش هفت ماه طول میکشیده ودستمزدشون رو هم که مبلغ ناچیزی بوده پیش پرداخت میکردن ومردای خونه مقداری آرد وروغن وقند وچایی و... مورد نیاز خانواده بوده خریداری میکردند وبه مادر خانواده میسپردند وخودشان میرفتند. وخانم خانه بایدباهمین مقدار آذوقه تاچند ماه خانواده رااداره کند واکثرا قناعت کنندتا برگشت آقای خانه دچارکمبود نشوند. وعلاوه برپدرپسرهایی هم که توانایی کارکردن داشتند میرفتند تاکمک خرج خانواده باشند.
واین سفرها که چندماه طول میکشیده بامشقات زیادی مثل سختی راه، بیماری، ظلم اربابها مخصوصا به کودکان، دستمزد کم و... همراه بوده.
✅ ممنونیم از شما بابت اشتراک گذاری اطلاعاتتون با ما 🙏
🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🏴🏴🏴
✍🏻خاطره از قدیم:
آقای محترمی اینطور برامون گفتندکه:
من وپسر عمه ام باهم خونه ی بابا بزرگ درس می خوندیم.مادربزرگ مهربونی داشتیم که صداش می کردیم نَنو ،واو هم هر وقت با ما کار داشت می گفت نَنو
بابا حاجی ۲۵ روزی بود که رفته بودند بیابون سرکشی گله
اون روز مادر بزرگم یا همون نَنو چشم انتظار برگشت باباحاجی بود...
اتاق بالایی که می گفتیم بالا خونه وصُفه آب وجارو زده شده بود وگلیمی انداخته بودند
وبساط چایی روی منقل پر از زغال محیا بودو زغالها با جز جز وقرمزی خاصی چشم نوازی می کردند🤒
بالاخره انتظار ننو به سر رسید و باباجی با نرخرش که بهش می گفت نرچه وارد خونه شدو ابتدا رفت نر خرش رو بست وآب وغذا بهش داد وننو به استقبالش رفت واورا به بالا خونه هدایت کرد من هم اون بالا بودم.
باباحاجی خسته وکوفته ی راه نشست و تکیه زد به دیوار گلی بالا خونه،
کیسه ی چُپُقیش را از جیب قباش در آورد،
گُلالَکهای رنگی رنگی کیسه چپق خودنمایی می کرد بابا حاجی مشغول شد و داشت چپق دهن نقره ای را پر از توتون می کرد که صدای ننو از پایین من را به خود آورد که :
ننو منقل را بذار جلو باباحاجی
بلند شدم وتمبان خود بالا کشیدم خم شدم دوطرف منقل را گرفتم
نمی دونم چرا به فکر ومُخَیله اَم نرسید کتری وقوری را از روی منقل بردارم
همانطور که کتری پراز آب جوش وقوری چایی تازه دم کرده ی ننو برا عشقش روی منقل بود منقل را برداشتم وبردم نزدیک بابا حاجی
،،،کتری سنگین یک طرف منقل را سنگین تر کرده بود لنگر کرد به طرف باباحاجی و منقل وآب جوش کتری ولو شد رو دست وپای باباحاجی بخت برگشته .....
داد باباحاجی در اومد وجیغ ننو
من کجا بودم
الفرار رو پشت بوم ها وکُجِ او بُرها😅😅
خلاصه ۷ هشت ساعتی مخفی بودم.
تا اینکه پیدام کردند وبرم گردوندند خونه
لباسهای
باباحاجی را کنده بودندو اورا کنار ی خوابونده بودند وروپوشی رویش انداخته بودند وفرستاده بودند دنبال شفایی
شفایی پزشک اون زمان بهاباد بود
بعد از ساعتی شفایی دوچرخه سوار رسید ومشغول مداوای باباحاجی😊
#کُجِ او بُر
قدیم که پشت بوم ها گلی وسقفها زربی بود بین سقف ها باریکه ای برای عبور آب از سقف وجود داشت .
کُج یعنی کُنج
#جلگه
#بهاباد
#یزد
🆔@MEJRi403