فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️کتاب فارسی حدود ۱۰۰ سال پیش رو ببینید خیلی جالبه 👌👌
ارسالی جناب محمدی نیا
❀࿐❁💙❁࿐
🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️یغما ،شاعر نیشابوری
🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️عروسی رفتن یزدیها
پخش شده در شبکه استانی...
به هیچ عنوان از دست ندید 🤣🤣
🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ لحظه ای تماشا
🆔@MEJRi403
♦️ مطالعه
✅ صفحه از ۳۹۴ تا ۴۰۶
سفر به مشهد
🕵♂دههی ۳۰ یزد
👌خاطرات دکتر محمد حسین پاپلی یزدی
🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ *آوای خوش حسینعلی(پدرشهید)
♦️حسینعلی شبانپور پیرمرد چوپان شهرضایی که فرزندش ۳۳ سال پیش در فاو به *شهادت* رسیده است ، کسی است که به خوبی به آواهای موسیقی اصیل تسلط دارد و در صحرا و زیر سقف آسمان زمزمه الهی سر میدهد. 🔹️ سوزِ صدای حسینعلی در فراق *فرزندِ شهیدش محمود*، شنیدنی و سرشار از عرفان ، صداقت و رنگ و بوی خداست.
*من چه در پای تو ریزم که پسند تو بُوَد*
*جان وسر رانتوان گفت که مقداری هست*
🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
#مراسمات وسنت رایج عزاداری محرم در منطقه:
در ماه حزن وعزای محرم وبه یاد سید شهیدان اباعبدالله مراسمات از قدیم خاص بوده که از عقیده و باورهای عمیق مردم منطقه نسبت به ابراز محبت و احترام به اهل بیت بخصوص امام حسین حکایت دارد،
مراسمات روضه خوانی امام حسین وبه دنبال آن وقفیاتی که بزرگان منطقه برای برپایی وادامه مجالسات روضه خوانی امام حسین وهمچنین ولیمه ونذورات بین مردم وجود داشته است که همچنان این وقفیات و اجرای نذورات ونیات واقف ها ادامه دارد،
واما در مورد محرم:
در دودهه مردم به بر پایی عزاداری در مساجد وحسینیه ها می پرداختند.
سبک معماری مساجد منطقه هم بر اساس فرهنگ وسنت ورسوم عزاداری مردم ساخته می شد.( تَقِه یِ گرد بزرگی وسط مسجد قدیم کریم آباد که توسط خير وکدخدای آن زمان،، حاج صادق ساخته شده بود وجود داشت)
دههی اول محرم در مساجد روضه خوانی و نوحه خوانی وسینه زنی انجام می شده همچنین نوحه خوانی پا منبری و چاووشی هم رایج منطقه بوده است.
در روز تاسوعا مراسم علم گردونی انجام
می شده ،بدین صورت که علم قبل از محرم ویا دوروز اول محرم با جمع کردن پارچه های نفیس از خانه ها یا هرکس که نذر کرده انجام میشه و علم می بستند که یک نفر که مهارت آن را داشت انجام می داد و علم وسط مسجد قرار می گرفت. یا جایگاه مخصوص علم در وسط محوطه مسجد،،،
ومردم نذورات خود و مقداری از لوازم پخت آش صبح روز عاشورا که حلیمی است با بلغور گندم وگوشت
(پخت میشد ومی شه ) از قبیل نمک فلفل لوبیا نخود، وگندم و...را دور علم می چیدند
# در ضمن در منطقه آش نذری دیگری پخت می شود که باسبزی پخت میشه وگوشت ندارد وبه آش عباسعلی معروف است .
صبح عاشورا مراسم حیدری وجوش دوره اجرا می شد وسپس آش حسین بین مردم توزیع می شد.
اکنون علم را بر می دارند ودور روستا ودرب خانه ها میچرخانند وهر خانه عزادار است به یاد در گذشته آن خانه سینه زنی ونوحه خوانی انجام می شه واگر بیماری در آن خانه است علم را به خانه می برند.
مردم هم با آمدن علم درب خانه که از قبل به احترام هئیت وعلم کوچه را آب وجارو زده اندو اسفند دود کرده اند نذورات خود ومواد آش را تقدیم هئیت می کنند. وحتی بعضی ها جلوی علم گوسفند قربانی می کنند وگوشت آن را داخل دیگ آش حسین می اندازند.
در ادامه کلیپی از مراسم حیدری وجوش دوره
سال گذشته بار گذاری خواهد شد.🙏
#جلگه
#بهاباد
#یزد
🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مراسم صبح عاشورا جوش دوره وحیدری
سلامتی نوکران امام حسین صلوات
نوحه خوان ،،تاج سر بندهی حقیر
بابام، حاج حسن صادقی ،پیر غلام امام حسین هستند.
شعر حیدری بر اساس حروف الفبا سروده شده
از الف ای رونق هفت آسمان
و.....
نمیدونم از محتشم است فکر می کنم( تحقیق می کنیم)
مرحوم حاج مهدی جنایی مهارت خاصی در خواندن حیدری داشتند خدا رحمتشون کنه
حرکت اول کلیپ جوش دوره
وآخر کلیپ حیدری نام دارد. کوتاه ضبط،شده.
وپایان کلیپ هم نوحه خوانی جوش دوره است.
متن نوحه ی ابتدای کلیپ:
از روضه بیرون آی
در کربلا فرما
شاید که بعد تیر خود
جمله سوزانی
آب صَداقِ مادرش( اشاره به مهریه ی حضرت زهرا دارد که تمام آب های زمين مهریه ی ایشون بوده)
بر رُخَش بستند
با آنکه می نوشید از آن
گَبر ونَصرانی ( اشاره به قوم هایی که خداپرست یا شیعه نبودن)
ای دُر دریای نجف
شیر یزدانی ( منظور حضرت علی )
بنگر به حال یوسفت
گشته قربانی وای گشته قربانی
اهل وعیال مصطفی بر شتر عریان
در قصرُ ها و در غرفه ها
زنهای سفیانی
#جلگه
#بهاباد
#یزد
🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
#✍🏻 بیاموزیم:
قشنگه بخونید👇👇👇
جد حضرت محمد بنام هاشم در غزه امروزی خاک هست بنظرتون چرا اونجا؟؟
غزه را چه به مکه 🤔
هاشم تاجر بود.
بین حجاز و اورشلیم آن زمان(فلسطین وغزه امروز) رفت وآمد میکرد.
در یکی از این سفرها در قبیله ای ازدواج میکند.
بنی اسراییل در اورشلیم به کینه توزی از هاشم بود .
چرا؟؟؟
چون با آمدن مسیح از نسل بنی اسراییل
در واقع نسلشان مقطوع شد چون مسیح فرزند نداشت.
واز طرف دیگر مسیح بشارت آمدن احمد از نسل بنی اسماعیل را داده بود و وظیفه ورسالت بنی اسراییل را در آماده سازی زمینه وبسترسازی برای آمدن آخرین پیامبر دانسته بود.
حسادت وکینه توزی بنی اسراییل باعث شد عده ای از آنها با اینکه اورشلیم خوش آب و هوا ترین سرزمین بود را رها کنند وبه حجاز هجرت نمایند
هجرت یهودیان به حجاز برای کنترل آن سرزمین وجلوگیری از به دنیا آمدن آخرین پیامبر بود.
خوب تا اینجا متوجه شدیم عربستان قسمتیش یهودی نشین شد.
گفتیم هاشم در قبیله ای ازدواج کرد او زمانیکه همسرش باردار بود به سفر رفت برای تجارت به غزه امروزی.
او از آنجا بر ای همسرش نامه می نویسد که
اگر من برنگشتم فرزندم را از اقوام وفامیلم مخفی کنید .
یهود برای اینکه به اهداف خود برسد یعنی نگذارد پیامبری از بنی اسماعیل بیاید پروژه هایی ازقبیل ترور و نفوذ به عربستان وبین طایفه وقبیله بنی هاشم را در دستور کار خود قرار داده بود.
آنها معتقد بودند بهشتی را که قرار است آخرین پیامبر از نسل بنی اسماعیل در آخرت به مردم وعده دهد را آنها در همین دنیا برای مردم خواهند ساخت ونامش را بهشت شداد نهادند
آری هاشم توسط یهودیان درغزه ترور شد.
همسرش طبق وصیت شوهر فرزندش که پسر بود وشیث نام داشت را از بنی هاشم وطایفه شوهر مخفی نگه داشت.
چون پسر هاشم قسمتی از موهای جلوی سرش زرد بود نامش را شیثگذاشتند.
شیث به دور از چشم قبیله پدری خود بزرگ شد.
مطلب عموی شیث نیز تاجر بود
دریکی از سفرهای تجاریش شبی مهمان قبیله ای می شود .
بیرون از چادر چند جوان پیلتن در حال کشتی گرفتنند
یکی از آنها که از همه قویتره در حال خواندن رجزه
ومیگه اَنَا ابنُ البَطحا یی
بطحی لقب طایفه قریش بوده
خلاصه مطلب با تحقیق متوجه میشه که این پسر پسره برادرش هاشم هست.
پس او را با خود به مکه می آورد برای اینکه
کسی از وجود شیث باخبر نشود اورا به عنوان عبد وبنده مطلب معرفی می کند یعنی نام شیث می شود عبد المطلب😊
القصه
عبدالله از عبدالمطلب ( شیث) بدنیا می آید
او هم توسط يهوديها ترور می شود
(شجره نامه حضرت محمد:
عبد مناف
هاشم
عبدالمطلب یا شیث
عبدالله
محمد)
اما محمد می آید
پیامبر آخرین می آید
دشمنیها ادامه دارد
محمد دور از انظاردر دل طبیعت وصحرا وتوسط حليمه پرورش می یابد.
اهل بیت محمد درخطرن
امامین یکی پس از دیگری به شهادت می رسند
پروژه قطع نسل آل هاشم در دستور کار یهود است.
تا آنکه بعد از امام حسن عسکری
بنی اسراییل به خیال موفقیت در قطع نسل آل هاشم وبنی اسمعیل پرچم پیروزی بر می افرازد و اسرائیل در فلسطین حکومت آغاز می کند.
اما نمی داند ....
سال ۱۳۴۲ نواده ای از آل هاشم قیام می کند
آی نجف آی قم به داد اسلام برسید😭
( امام خمینی)
وانقلاب اسلامی می شود دشمن اصلی اسراییل
حالا متوجه دشمنی وکینه توزی یهودیان شدید
واین تقابل ادامه دارد تا مهدی جانمان ظهور کند و دراین مسیر غربالگری وفتنه ها وآزمایش ها در راه است
🙏🙏
منبع : کلاس درس حجه الاسلام نخعی
#مشهد مقدس تابستان ۱۴۰۳
#ضمن خدمت فرهنگیان
🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
#اعتقادات مردم:
#چشمه پیروزی
🏔یکی از مکانهای زیارتی ومقدس اطراف منطقه
که مردم برای تفریح وزیارت وگرفتن شفا در قدیم
خیلی به اونجا می رفتند چشمه ی پیروزی در مسیر بهاباد بافق هست
مردم منطقه بر این باورند که حضرت امام رضا در مسیر حرکتشان از عراق به مشهد از این مکان گذشتند وبا زدن چوب دستی خود به زمین چشمه ای در این محل جوشیده است
ودرخت نخلی کنار اون وجود دارد
البته عده ای از مردم میگن امام علی این چشمه را جوشانده است.
این چشمه هنوز آب دارد.وهنوز مراجعین به این محل در ایام سال بخصوص فصل بهار وسیزده بدر از بافق واطراف مشاهده می شود.
اطراف کوههای این چشمه چشمه ها وگودالهای دیگر آب است که براهرکدام تحقیقاتی انجام خواهیم داد
#جلگه
#بهاباد
🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
#اعتقادات مردم
#فاطمه شفا
🕌 یکی دیگر از اماکن مقدس در باور مردم مرقد طفلی است که مادرش به فاطمه شفا معروف ودر روستای درب هنز جلگه است.
این زن پاکدامن وبسیار مومن در جوانی به بیماری و بی مهری از سوی مردم واطرافیان مبتلا میشه وبا عنایت ائمه شفا می یابد واز ایشون طفلی بدنیا می آید وزود ازدنیا می رود که از زمان دفنش شکافی کنار قبر او ایجاد وبوی عطر از آن به مشام می رسد
نقل هاي زيادي از حاجت روایی وگرفتن شفا از این طفل از زبان اهالی منطقه بیان می شود درب خانه ی ساده و باصفای
فاطمه شفا همیشه به روی مردم باز بود وساعتها همنشین او میشدند
چندین سال پیش فاطمه شفا به رحمت خدا رفتند
شادی روحشون صلوات وحمدی مرحمت کنید🖤🥀
#جلگه
#بهاباد
🆔@MEJRi403
سلام سرکار خانم صادقی
ضمن عرض ارادت و تشکر از مساعی حضرتعالی در پر بار نمودن کانال فرهنگی و اجتماعی مجری مربوط به منطقه جلگه زیبا و پر از خیر و برکت با مردمانی سخت کوش و صادق و تشکر از گذاشتن مطالب پر بار و متنوع باستحضار شما و سایر اعضای این کانال می رسانم که اشعار زیبا و پر محتوایی که اهالی کل منطقه بهاباد در مراسمات مذهبی بویژه عزاداری های سنتی مورد استفاده می شود همه و تماما از شاعران محلی و معاصر یعنی در ۱۰۰ الی ۱۵۰ سال گذشته سروده شده است و بسیار سوزناک و پر محتوا و شایسته مناسب با مضامینی عالی می باشد
که اسامی تعدادی از این بزرگان بشرح ذیل می باشد
مرحومین آشنا سها عاصم امیرسعید با تلخص سعید و ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
خوشبختانه این اشعار با همت و تلاش و کوشش استاد گرامی جناب محمدرضا خادمی گرد آوری و تحت عنوان راویان مشق عشق منتشر گردیده و مورد استقبال اهالی منطقه قرار گرفته در حال حاضر کمیاب شده
امیدواریم انشاالله با همت ایشان این کتاب ارزشمند پس کمی ویرایش تجدید چاپ گردد
تصویر کتاب را ملاحظه می کنید
✅ مجری : ممنونم از شما جناب استاد محمدی نیا🙏
🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️خدمت به پدر ومادر نعمتی است که خدا براتون خواسته
غر نزنید☺️👌
🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فرآوری شیر
گرفتن کره
🆔@MEJRi403
#داستان_طنز
🔸 ماش پلو
✍ به قلم حسین عبداللهیان بهابادی
🌱 ببخشید شاید طولانی باشه ولی به خوندنش می ارزه . فقط لطفا اگر حس میکنید طولانیه پیام بدید تا داستانهای بعدی رو کوتاه تر بنویسم .
💐 شاید برای شما هم زیاد پیش اومده باشه که مهمونی رفته باشید و توی رودروایسی قرار گرفته باشید . و یا کیک و چای و میوه و شیرینی به بقیه داده باشند و یادشون رفته باشه به شما تعارف کنند . برای من که بارها و بارها و به انحاء مختلف پیش اومده و هر کدوم برای خودش حکایتی داره و داستانی جداگونه 😂😜😭.
تابستون گذشته اهل بیت مکرمه به اتفاق کودکان مشهد بودند و بنده به تنهایی روزگار میگذروندم تا اینکه جناب باباقلی همکار محترم بنده در ظهر یکی از همان روزها اصرار فرمودند که الّا و للّه امروز ظهر باید بیایی خونه ما . من هم که اصرار جناب قاسم خان رو دیدم دعوتش رو پذیرفتم مشروط به اینکه هر چه برای ظهر خودشون تدارک دیده اند کفایت کرده و غذای علاوه تردرست نکنند.آقا قاسم با همسر محترمه اش تماس گرفته و دعوت از بنده را اطلاع داد و شرط مرا گفت و مشخص شد خانمشان برای ناهار ماش پلو پخته اند😊.
بعد از ساعت اداری به اتفاق به منزل ایشون که در خیابان مهدی بود رفتیم . به وقت ناهار خانم آقا قاسم از اینکه ماش پلو دارند کلی عذر خواهی نمود و من که شرمندگی رو در چهره اش میدیدم برای اینکه کمتر معذّب باشه شروع کردم به خوردن قسم و آیه و اینکه من عاشق ماش پلو هستم 😜 و جون من هست و ماش پلو، ضمن اینکه من اصلا علاقه ای به کباب و مرغ ندارم😲 و همیشه حتی اگر خانمم کباب و مرغ هم بپزد من فقط ماش پلو میخورم و اینچنین بود که ناهار را به هر زور و بدبختی و فشار آب هم که بود در هیکل زدم و آقای باباقلی قول گرفت در بازگشت اهل بیتم از مشهد ، برای جبران ، دوباره دعوتش را بپذیرم و من هم با قبول دعوتش صحنه را ترک کردم .
🔸تا اینکه هفته بعد جناب قاسم خان قول مرا یادآوری نمود و وعده کردیم شب به اتفاق سر و همسر برای شام مهمانش شویم .
ساعت ۸ شب زنگ خانه همکارمان را زدیم و با استقبال گرم قاسم خان بر روی مبل نشستیم .
جناب باباقلی سنگ تمام گذاشته و میوه خوری را که سرشار بود از سیب و موز و خیارسبز و پرتقال پیش رویمان گذاشته بود . بعد از کمی صحبت در مورد امور سیاسی مملکت و گلایه از وضعیت گرانی ، محمدطاها پسرم دستش را دراز کرد برای برداشتن موز، که بلافاصله قاسم خان گفت : حسین جان میبینی همین موزی را که پسرت برداشت کیلویین ۱۰۰ هزارتومان شده و فقط باید برای تماشا خریدش😳. با این حرفش من اشاره ای مخفیانه به محمدطاها کردم و پسر که متوجه منظورم شد بلافاصله موز را به میوه خوری برگرداند . باز مشغول صحبت شدیم و اینبار همین که بنده ی مادر مرده خواستم سیبی را بردارم آقا قاسم یاد گرونی افتاد و گفت : حسین جان همین سیبی که تو الان میخوای نوش جون کنی میدونی چند شده ؟ بالای ۵۰ تومن قیمتشه . من که از این حرفش دلگیر شده بودم به آرامی سیب رو به جای خودش دیپورت کردم 😂 . چند دقیقه بعد خانمش برای کاری جناب باباقلی را به آشپزخانه فرا خواند و من از این فرصت نهایت سوء استفاده را نمودم و برای اینکه قاسم جان متوجه نشود که من میوه های گرانبها را خورده ام با عجله و تندی خیارسبزی را با پوست و درسته قورت دادم به نحوی که دُم خیار سبز در حلقم گیر کرد و کلی سُرفه کردم 😂😜 تا اینکه جناب باباقلی از همگی دعوت کرد برای شام به اتاق پذیرایی برویم
واقعا زحمت کشیده بود دو طرف سفره دو دیس برنج و چند دیس کباب و مرغ بود.برای اینکه غذا را راحت تر میل کنم کُتم را در آوردم و با حرکتی آرام و با دستم به پشت کله پسرکم زدم و در گوشش گفتم :کُتت رو در بیار، کمربندت رو هم شُل کن😋 واقعا گُشنم بود و کباب و مرغ ها بدجور چشمک میزدند و با خودم نقشه میکشیدم که اگر جناب مرغ را با سُس بخورم بهتره یا بدون سُس. در همین افکار بودم که قاسم خان گفت : بسم الله ، چرا معطلت؟ بفرما.
کفگیر را برداشته و به سمت دیس برنج که در وسط سفره بود خیزی رفتم و تا جائیکه راه داشت بارِش کردم . هنوز کفگیر را به مقصد نرسانده بودم که خانم باباقلی با لهجه غلیظ یزدی آسیمه سر فریاد زد : خاک تو سرُم کنم ، آقای عبداللهیان ، شما چرا ، خدا وکیلی دست نزنت. من میدونستم شما مرغ و کباب نمیخورت ، براتون ماش پلو پختم😂😭😭😭 . فقط خدا میدونه و خودم که تو اون لحظه چه حالی داشتم . کفگیر برنج بین زمین و آسمون مونده بود و من مونده بودم چه کنم . توی دل به غلط کردن افتاده بودم و سخت خودم را لعنت میکردم و این من بودم که ناچار شدم از کباب و مرغ بگذرم و دوباره ماش پلو رو با بدبختی بخورم در حالیکه مرغ بیچاره روبرویم بال بال میزد و زیر چشمی به خانم بچه ها که در حین خوردن مرغ و کباب با پوزخند به من طعنه میزدند ، نگاه میکردم، با خودم میگفتم : مرد حسابی ؛ تا تو باشی دیگه زِرِ مفت نزنی.🤣🤣🤣🤣
🆔@chantehh