eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
113 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @Gorbanzadeh_m لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤قرآن به جز از وصف علی آيه ندارد ايمان به جز ازعشق علی پايه ندارد گفتم بروم سايه لطفش بنشينم گفتا كه علی نور بود سايه ندارد شهادت مولای متقیان تسلیت باد🖤 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
📚#همسر_دوست_داشتنی ✍#مهدی_خدامیان_آرامی در کدام مکتب می‌توانی ارزش نشستن پیش همسر را این قدر بالا
📚 آیا می‌دانید چگونه می‌توانید درب طلاق را بر روی زندگی خود ببندید؟ با همین سخن گفتن با یکدیگر! اگر همه مردان و زنان جامعه ما، روزی بیست دقیقه با هم سخن می‌گفتند و به سخنان یکدیگر به دقّت گوش می‌کردند اختلافات آنها حلّ می‌شد. هدیه دادن را فراموش نکن! آیا می‌دانی که همسر شما انتظار دارد تمام عشقی را که به او دارید به وسیله ای برای او ثابت کنید؟ آری، شما باید عشق و محبّتی را که در قلب خود نسبت به همسر خود دارید هر روز به زبان آورید. خرید هدیه‌های کوچک و تقدیم کردن آن، می‌تواند همسر شما را بسیار خوشحال کند. وقتی به همسر خود هدیه می‌دهی او احساس با ارزش بودن می‌کند و همین کار باعث می‌شود که میان شما محبّت و صمیمیّت بیشتری به وجود آید. رسول خدا فرمود: «به یکدیگر هدیه بدهید که موجب محبّت می‌شود و کینه را از دل می‌برد». [۱] ص: ۲۵ تو با هدیه دادن به همسرت می‌توانی محبّت او رابه سوی خود جذب کنی و در آن موقع زندگی مشترک شما شیرین تر می‌شود. همین امروز هدیه ای برای او خریداری کن و همراه با این یادداشت تقدیم همسرت کن: «تقدیم به همسر مهربانم، تو بهترین انتخاب زندگیم هستی...... [ادامه دارد......]📝 ✍ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
《 قسمت ۱》 ملائکه کجا نازل میشوند ؟ همیشه فکر میکردم شب قدر یعنی شب نزول قرآن . ارزش شب قدر را به ن
《قسمت ۲》 در آن شب....... همه اینها متوجه زمین اند و فرود میآیند .چه واقعه ای رخ میدهد ؟ چه شده که همه دارودسته خدا در صحنه عالم متوجه زمین اند ؟ هر سال ؟ همه ؟ از تمام آسمانها؟ به سوی زمین ؟ یعنی هر خبری هست اینجاست و در عوالم بالا خبری نیست ! سوال اینجاست که اینها کجا نازل میشوند؟ منزل علیه کیست؟ به کجا میایند ؟ برای پاسخ خوب است اول بپرسیم اینها برای چه میآیند ؟ «من کل امر .» یعنی چه ؟ یعنی برای تصمیم گیری برای همه چیز . این امر امر تکوینی است یعنی هر موجودی . از این جا باید فهمید کجا میآیند . حرفها علمی بود اما برای من مثل یک داستان شیرین و دلکش بود که دوست داشتم زودتر اخرش را بفهمم . با این تفاوت که این بار قضیه فرق میکرد قرار بود تکلیف مهمترین شبهای زندگیم را تعیین کنم باید میفهمیدم کجا باید بروم و چه باید بکنم ؟ منتظر بودم و باز استاد آرام آرام پیش میرفت و در صحنه خالی و بی هویت دلم سوال میکاشت و انگار میخواست همه را در یک لحظه به ثمر بنشاند با ارامش معنی داری پیش میرفت : «من کل امر .» «امر» چیست ؟ این امر دو جای دیگر در قرآن آمده: یکی «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» و دیگری «ائمة یهدون بامرنا .» علامه طباطبایی از اولی این را استفاده میکند که معنای این «امر» هر شیئی است که وجود داشته باشد امر تکوینی . و از آن استفاده میکند که آیه «ائمة یهدون بامرنا» فصل امامت را بیان میکند یعنی وجه تمایز ائمه را نشان میدهد که آنها هدایت تکوینی میکنند همه موجودات عالم را . و در شب قدر تکلیف کل امر است که مشخص میشود . .... ادامه دارد ......✍ 💞@MF_khanevadeh
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ موضوع : بهترین روش تنبیه کودک چیست 🎙 سخنران : آیت الله حائری شیرازی همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
✨🖤✨🖤✨ #تنها_گریه_کن #قسمت_چهارده مادرم یک چشمش اشک بود و یک چشمش خون.فکر می کردم دنیا تمام شده سخ
✨🖤✨🖤✨ اصلش، هیچ کاری راحت نیست. مردها صبح به صبح می رفتند و آخر شب به سختی خودشان را تا خانه می کشاندند.یک لقمه غذا خورده و نخورده ،چشمشان گرم خواب می شد.گاهی برای کار و کاسبی بهتر می رفت یک شهر دیگر و روزها می گذشت و ازش بی خبر بودم.من می ماندم و فاطمه که برایم مثل عروسک بود .حسابی سرم را گرم کرده بود،منتها مریضی ام خوب نشده بود و بقیه خیلی مراقبم بودند .عزیز ،بیشتر از همه غصه می خورد و فکرش مانده بود پیش من،گاهی که می رفتم خانه شان ،احوالم را خبر می گرفت و مدام از دیروز و روز قبلش می پرسید ،باید خیالش را راحت می کردم که خوبم،ولی هم او و هم بقیه ،می دانستند از حال رفتن من خبر نمی کند.می گفت:اگه بی هوا وقتی بچه تو بغلته بیفتی ،من چه خاکی به سر کنم؟ همه می ترسیدند که وقتی می افتم ،سرم به جایی بخورد و دردسر شود این بود که با اوستا حبیب صحبت کردیم و قرار شد برویم طبقه بالای خانه آقاجانم زندگی کنیم .این طوری خیال آنها هم راحت بود.مادر و خواهرهایم دوروبرم بودند همان جهیزیه مختصر را بستیم و خانه جدید بازشان کردیم. هر طوری بود سرم را گرم می کردم.وقت که اضافه می آوردم و بچه خواب بود گاهی مشغول خیاطی می شدم یک بلوز ساده برای خودم یا فاطمه می دوختم و کلی ذوق می کردم. نوزده ماه بعد از اینکه دخترم را دادند بغلم،دوباره راهی بیمارستان شدم .خورشید داغ تابستان وسط آسمان بود .آن قدر حالم بد بود که برگ سبز درخت ها را سیاه می دیدم .زایمان خیلی سختی داشتم اما نوزاد را گذاشتند توی بغلم ،تمام دردهایم یادم رفت حالا یک پسر هم داشتیم،اسمش را گذاشتیم محمد ،مرداد ماه سال ۱۳۴۹ بود. به دنیا آمدن محمد خودش معجزه بود عین نه ماه بارداری هر ماه سه روز عذر ماهانه داشتم می ترسیدم. سابقه ی سقط داشتم و دکتر گفته بود اگر جان بچه عزیز است استراحت مطلق . هر ماه دلشوره مثل خوره می افتاد به جانم .بالاخره دل بسته ی بچه بودم حتی بچه ی ندیده و توی بغل نکشیده .ننه آقا دلداری ام می داد می گفت:ننه برای چی این همه دکتر میری؟بیخود نگرانی.این بچه ت می خواد مومن بشه خون نجس رو پس می زنه و نمی خوره خدا بیامرزش حرفش شاید با عقل جور نمی آمد ولی مرا آرام می کرد محمد که شهید شد این حرف ننه آقا مدام توی گوشم زنگ می خورد. فقط خدا می داند موقع زایمان چه مشقتی کشیدم همین قدر بگویم که یک ماه از به دنیا آمدن محمد گذشته بود و من هنوز برای انجام دادن معمولی ترین کارها قوت نداشتم.عفونت،تمام بدنم را گرفته بود مکافاتی بود آن سرش ناپیدا تا یک سال دوا و درمان می کردم. از آن طرف محمد،از اثر آمپول های فشاری که یک ماما به من تزریق کرده بود مریض شد ،تا نوزاد بود که نشان نمی داد یا ما نمی فهمیدیم .نه سن و سالی داشتم ،نه مریضی آن شکلی دیده بودم که بفهمم بچه یک چیزیش است. .....🖤 💫 💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش» 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_721038705925554943.mp3
4.11M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز بیست‌ودوم ✨ﺍﻟﻠّﻬﻢَّ ﺍﻓْﺘَﺢْ ﻟﯽ ﻓﯿﻪِ ﺃﺑﻮﺍﺏَ ﻓَﻀْﻠَﻚَ ﻭﺃﻧـْﺰِﻝ ﻋﻠﯽّ ﻓﯿﻪِ ﺑَﺮَﻛﺎﺗِﻚَ ﻭَﻭَﻓّﻘْﻨﯽ ﻓﯿﻪِ ﻟِﻤﻮﺟِﺒﺎﺕِ ﻣَﺮْﺿﺎﺗِﻚَ ﻭﺍﺳْﻜِﻨّﯽ ﻓﯿﻪِ ﺑُﺤْﺒﻮﺣﺎﺕِ ﺟَﻨّﺎﺗِﻚَ ﯾﺎﻣُﺠﯿﺐَ ﺩَﻋْﻮَﺓِ ﺍﻟﻤُﻀْﻄَﺮّﯾﻦ. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﮕﺸﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﺩﺭﻫﺎﻯ ﻓﻀﻠﺖ ﻭﻓﺮﻭﺩ ﺁﺭ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺮﻛﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﻭﺗﻮﻓﯿﻘﻢ ﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻮﺟﺒﺎﺕ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩﯾﺖ ﻭﻣﺴﻜﻨﻢ ﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﺳﻄﻬﺎﻯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻯ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ ﻭﺩﻋﺎﻫﺎﻯ ﺑﯿﭽﺎﺭﮔﺎﻥ.✨ 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 📖صوت تندخوانی جزء22 باصدای معتزآقایی👇 http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze22.mp3 ❤️ 👌 💚 امام ﻋَﻠــﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ فرمودند: در حضور هفت گروه، ٧ کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی: 🌸✨۱- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ... 🌸✨٢-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ... 🌸✨۳-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ... 🌸✨۴-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن... 🌸✨۵-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ، ﺁﺯﺍﺩﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩﻧﻤﺎﯾﯽ نکن... 🌸✨۶-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ... 🌸✨۷-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ 📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص ۱۶۷ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تربیت_فرزند #فرزندان_مومن مجری: ایمان چه کار می‌کند حالا؟ ایمان فهم انسان را نسبت به این حقیقت با
 را به بچه‌ها نشان بدهند. یک دفعه‌ای یک مشکل سنگین، یک لبخند بزنم، حتماً خدا یک حکمتی دارد. این بچه می‌گوید عجب بابای من ایمانی دارد. نه از سر سیری ایمان‌مان را به رخ بچه بکشیم. تو بحرا‌ن‌ها ایمان خودمان را به خدا به فرزندانمان نشان بدهیم.  یکی دیگر از موارد که خیلی مهم است دعوت به تفکر مستقل بکنیم. بچه را دعوت بکنیم دربارۀ این موضوع تفکر بکند. دربارۀ اینکه آیا ممکن است عالم بی‌دلیل آفریده شده باشد؟ بی‌صاحب باشد؟ ممکن است این صاحب حکمتی در نظر نداشته باشد؟ کمالی برای عالم در نظر نگرفته باشد؟ اگر تو خالق دنیا بودی کمالی در نظر نمی‌گرفتی؟ بگذاریم فکر کند. خورده خورده بچه را وادار بکنیم به تفکر مستقل، نه معترضانه و نه معاندانه، و اصلاً تو نتیجه‌گیری هم کمکش نکنیم. کسی مهارت داشته باشد تفکر بکند دربارۀ کلیدی‌ترین سؤال‌هایی که منجر به ایمان می‌شود، مؤمن خواهد شد. و این مهارت را پدر و مادر باید به بچه‌ها یاد بدهند. باید با صبوری و تأنّی آنها را دعوت بکنیم به ایمان. حتی اگر بچه‌های ما رفتار مؤمنانۀ زیادتر از حدّ خودشان نشان دادند کنترلشان کنیم.  مجری: که از آن‌طرفی نیفتند. آره. یک وقت می‌گویی با تشویق ما و این هیجانی که پیدا کرده، چیزهای دیگر هم قاطی ایمانش شده، از هیجانات مثبت، از نمی‌دانم عواطف مثبت، دل مامانش را می‌خواهد به‌دست بیاورد، دل بابایش را می‌خواهد به‌دست بیاورد. ولی هنوز آن ظرفیت ایمانیِ بالا را ندارد. می‌خواهد نوافل را هم بخواند. نه آقا عزیز من، من اجازه نمی‌دهم نوافل بخوانی. بازی‌ات را بکن درس‌ات را بخوان.  ✍ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
📚#همسر_دوست_داشتنی ✍#مهدی_خدامیان_آرامی آیا می‌دانید چگونه می‌توانید درب طلاق را بر روی زندگی خود
تو نمی دانی که این نوشته تو برای همسرت چقدر باارزش است و خدا می‌داند که آنرا چند بار می‌خواند. سعی کن که حتما هدیه را با کادویی زیبا، بسته بندی کنی چرا که خانم‌ها هدیه ای را که کادو شده باشد خیلی بیشتر دوست دارند. آیا می‌خواهید نزد همسرتان به عنوان یک مرد استثنایی و فوق العاده جلوه کنید؟ یک هدیه خوب مثل لباس زیبا را برای او بخرید و آن را در بسته ای کوچک بپیچید و در جایی از آشپزخانه و یا کمد لباس همسر خود مخفی کنید. البتّه یک یادداشت زیبا هم بر روی آن بگذارید. وقتی که همسرتان این هدیه را پیدا می‌کند شما برایش شوهری فوق العاده جلوه می‌کنید. دوستِ خوب من! یادت باشد اگر سفر رفتی حتماً برای همسرت هدیه خریداری کنی. این دستور پیامبر است: ص: ۲۶ «وقتی یکی از شما به مسافرت رفت موقع بازگشت برای خانواده خود، هدیه ای تهیه کند، حتی اگر آن هدیه، قطعه سنگی باشد». [۱] آری، وقتی از سفر بر می‌گردی در حالی که هدیه ای برای همسرت در دست داری، این پیام را به همسر خود می‌رسانی که من در روزهای دوری از تو، همیشه به فکر تو بودم، من هرگز تو را فراموش نکردم. و این پیام است که برای همسر تو بسیار با ارزش است و به او آرامش می‌دهد. همیشه تلاش کن تا همسرت در زندگی احساس کند که به یاد او هستی و او را دوست داری و هدیه دادن بهترین راه برای این کار می‌باشد. ادامه دارد📝 ✍ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
《قسمت ۲》 در آن شب....... همه اینها متوجه زمین اند و فرود میآیند .چه واقعه ای رخ میدهد ؟ چه شده که
《 قسمت ۳》 کم کم رنگ صورت استاد عوض میشد انگار موقع نتیجه گیری بود نتیجه ای که قبل از اینکه از زبان استاد بیان شود معلوم بود که دارد قلب خود او را میسوزاند . مگر ممکن است حرف قلب را بسوزاند نمیدانم . اما داشتم چیزهایی را نه فقط فهم بلکه احساس میکردم . استاد ادامه داد: عزیزان ! آن رئیس حقیقی و ذاتی عالم آن خدای لا یزال همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود میفرستد همه متوجه ولی عصر هستند اوست که قرار است همه تصمیمات منجز و معلق عالم یعنی قضا و قدر به دستش برسد و از مجرای او جاری شود . شب شب اوست .یعنی چی ؟ یعنی رفیق من! اگر تا به صبح مناجات کنی و قران سر بگیری اما از او غافل باشی بیراهه میروی . هیچ عملی بی رنگ فریاد درونی «یا صاحب الزمان» فایده ای ندارد بقیه همه بیراهه رفتن است . مردم !بدانید باید به چه چیز بچسبید . کدام ریسمان را چنگ بزنید . بعد با بیانی طعنه آمیز گفت : همه میایند پایین تو میخواهی تنها بروی بالا؟! این ایام همه عطش دارند اما نمی دانند کدام حلقه را باید بگیرند . آن حلقه ی گم شده ی تو امام است چه بفهمی چه نفهمی . یک عده خوابند و اصلا در حرکت نیستند یک عده اما در حرکتند ولی جهت را نمی دانند . راه اینجاست و بقیه راهها مسدود است . شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت علی مظهر خلافت خدا در این شب ها رخ میدهد . جالب بود دیگر کسی خیره خیره به استاد نگاه نمیکرد. کم کم سرها را پایین می انداختند وقت فکر کردن بود . استاد میگفت : *حقیقت دین معرفت امام است معرفت امام و حجت خدا* شب قدر شب تجلی خلافت خلیفة الله است . خلافت او در این شب تجلی میکند . تمام گردانندگان عالم هستی «من کل امر » بر او نازل میشوند . بله حالا آن گردانندگان تحفه قران را پیش پیامبر آوردند جبرئیل دست خالی نیامد آن تحفه را هم آورد و البته این اهمیت و ارزش قران را می رساند... ادامه دارد......✍ 💞@MF_khanevadeh
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙چگونه در آخرین شب قدر، امام زمانی(ع) دعا کنیم؟ 👈🏻 امشب با این نیت به استغفار و دعا بپردازیم ... 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
✨🖤✨🖤✨ #تنها_گریه_کن #قسمت_پانزده اصلش، هیچ کاری راحت نیست. مردها صبح به صبح می رفتند و آخر شب به
✨💫✨💫✨ یک سال و پنج ،شش ماهش بود که بچه ی زبان بسته حالش عوض شد دست و پایش بر می گشت به عقب .موقع شیر خوردن سینه ام را نمی توانست بگیرد شیر را با قاشق چای خوری می ریختم گوشه ی دهانش ،از گوشه ی دیگر شره می کرد بیرون و می ریخت کنار گردنش. مادر ،یک روز بچه اش را این شکلی ببیند چه بر سرش می آید؟محمد من یک هفته وضعیتش همین بود دست تنها بودم اوستا حبیب یک ماهی برای کار رفته بود خارج از تهران .بعضی وقت ها بچه آن قدر گریه می کرد که صورتش کبود می شد .پای چشم های من هم از بی خوابی و گریه ،گود شده بود .محمد را که بی حال شده بود می گذاشتم جلویم و گریه می کردم. خدا نصیب هیچ مادری نکند.یک شب گفتم دیگر تمام شده چشم های محمدم رفت.بچه بی رمق افتاد توی بغلم ،نفس نکشید تکان نخورد ،زدم توی سرم.از صدای جیغم فاطمه وحشت کرد و زد زیر گریه .تا مادرم خودش را برساند یک چادر دم دستی انداختم روی سرم و پابرهنه دویدم توی کوچه ،آقا جان هم پشت سرم .فقط توی خیابان می دویدم و گریه می کردم.سوز سرمای زمستان می خورد به صورت و دست هایم اولین ماشینی که ترمز کرد جلوی پایمان ،خودم را انداختم روی صندلی عقب و آقاجان به راننده گفت ما را برساند نزدیک ترین بیمارستان. به راننده التماس می کردم تند برود جلوی بیمارستان نفهمیدم خودم را چطور رساندم داخل و تا دکتر بیاید و بچه را معاینه کند مردم و زنده شدم. اولین بیمارستان ،محمد را پذیرش نکردند .گفتند:کار ما نیست بچه نمی ماند .حالا من زار می زدم و آقاجان ،خون خونش را می خورد و کاری از دستش بر نمی آمد .محمد را هی بغلم تکان می دادم ،ولی بچه صدایش در نمی آمد.گاهی یک نفس نصفه نیمه می کشید رفتیم جای دیگری؛همان شد .بیمارستان بعدی،همان،یادم رفته بود کفش به پایم نیست .از در بیمارستان تا تخت معاینه می دویدم،ولی بی فایده ،بی حاصل.نشان به آن نشان که بیشتر از شش ،هفت بیمارستان را سر زدیم .همه دست رد به سینه مان زدند ؛ولی مادر مگر از بچه اش قطع امید می کند؟هزاری هم دکتر بگویند کاری از دستمان بر نمی آید همین طور که مادر چشم از بچه اش بر نمی دارد خدا هم بنده اش را وا نمی گذارد .توی یک بیمارستان، پرستاری دلش به حالم سوخت و محمد را پیچید لای شال پشمی اش.شال را دور محمد محکم کردم یکهو یاد ننه آقا افتادم .از خودم پرسیدم اشرف سادات امروز چند شنبه است؟چشم هایم را روی هم فشار دادم و سعی کردم یادم بیافتد چند شنبه است ،فایده نکرد.از آقاجان پرسیدم .خیره شد به یک گوشه و بعد از چند ثانیه تامل ،جوابم را داد.سه شنبه بود.تا نفسم قطع شود ،مدام گفتم یا ارحم الراحمین.داشت صبح می شد و ما در راه بیمارستان کودکان بودیم. ....❣️ 💫 🤲🏻 💠 مرکز فرهنگی خانواده 💞@MF_khanevadeh