❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_نود وسط بیابان رها کند کمی جلوتر ایستاد و دنده عقب گرفت یک مرد و زن بودند وقت
#تنها_گریه_کن
#قسمت_نود_یک
مردم گریه می کردند ،خشکم زد و نتوانستم قدم از قدم بردارم .هاج و واج داشتم حلقه ی مرد و زنی که دور حاجی را گرفته بودند تماشا می کردم می زد پشت دستش و نمی خواست حتی اسم محمد را به زبان بیاورد،بس که نفسش از میانه ی گریه بالا نمی آمد خودم که ندیدم اما یکی از همسایه ها برای آن یکی تعریف می کرد که شنیدم.
ماشین هنوز کامل نایستاده بود. حاجی ،حجله و عکس محمد را که می بیند خودش را می اندازد پایین و با زانو زمین می خورد. بلندش کرده بودند،ولی پاهایش شل می شود و دوباره می افتد ،پر بازوهایش را گرفته بودند و کشیده بودندش کنار دیوار سیمانی.
دیدم همان جا بایستم ،حاجی شاید دوام نیاورد جمعیت را کنار زدم و خودم را رساندم نزدیکش ،من را دید و چنان صدای گریه اش بلند تر شد که به جانش ترسیدم ،نشستم روبه رویش ،کف دو تا دستم را دراز کردم سمتش و گفتم :حاجی منو نگاه کن.
گریه می کرد.
حاجی دستاتو بذار تو دستای من.
گریه می کرد.
حاجی یه نگاه تو صورت من بنداز.
گریه می کرد .زار می زد .انگار صورتش را شسته باشند خیس بود.
چشم هایش را بسته و لب هایش را روی هم فشار می داد .اشک همین طور از گوشه ی چشم هایش سر می خورد و راه می گرفت ،بالاخره راضی شد کف دست های لرزانش را گذاشت توی دستم انگار هیچ خونی توی رگ های آن دست جریان نداشت یخ کرده بودند کمی انگشت هایش را فشار دادم تا حواسش جمع من شود. گفتم: حاجی یادته اون شبی رو که بهت گفتم دلم گواهی میده محمد دیگه نیست؟یادته بهم گفتی خانم سادات چیزی رو که در راه خدا دادی دیگه چشمت دنبالش نباشه؟
گریه اش شدید تر شد گفتم:پاشو بریم خونه من نمیگم گریه نکن ،ولی چیزی که برای خدا دادی ،دیگه دنبالش نگرد .پاشو بریم تو خونه اونجا گریه کن بچه ها سه روزه منتظرن شما بیای .یا علی بگو بلند شو .
توانستم راضی اش کنم به زحمت و با کمک مردم بلند شد،لرزان و کم توان قدم برداشت سمت خانه ،چند قدم که رفت دستش را به دیوار گرفت و کمی صبر کرد تا آرام بگیرد .بعد چند لحظه دوباره راه افتاد.
من خبر نداشتم این را حاجی بعدها برایم تعریف کرد می گفت:همان وقتی که دست هایش را فشار دادم ،دل دار شد می گفت انگار خدا دوباره نیرویم را برگرداند.
آن شب حاج حبیب تا صبح نخوابید نه اینکه فقط نخوابد ،دور خانه می چرخید و اسم محمد از دهانش نمی افتاد .حرف هیچ کسی هم آرامش نمی کرد تا اذان صبح دور خانه راه رفت و مدام می گفت:محمد بابا.
و اشک را از صورتش پاک کرد آخر سر هم به بهانه ی وضو راضی شد آبی به سرو صورتش بزند نمازش را که خواند همان جا بی حال افتاد و رساندیمش بیمارستان.
#ادامه_دارد...
#شبتون_پر_از_یاد_خدا
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
💞@MF_khanevadeh
روزمان را با #قرآن آغاز کنیم
امید آفرینی ( ۱۱)
👇هر کسی که:
📍مردم را از آینده ناامید کند
👈 دارد به سود دشمن کار میکند؛ چه بداند، چه نداند
سوره 63. منافقون آيه 7
«هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّواْ وَ لِلَّهِ خَزَآئِنُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ»
آنان همان كسانى هستند كه مىگویند: بر كسانىكه نزد رسول خدا هستند، انفاق نكنید تا پراكنده شوند؛ در حالى كه خزانه هاى آسمانها و زمین براى خداوند است ولى منافقان نمىفهمند.
✅پيام ها
1⃣- یكى از راههاى دشمن براى شكستن مكتب و رهبر، پراكنده كردن پیروان است. «لاتنفقوا... حتى ینفضّوا»
2⃣- دشمنان مکتب اسلام فكر مىكنند مردم براى دنیا دور پیامبر جمع شدهاند، لذا مىگویند: كمك نكنید تا پراكنده شوند. «لاتنفقوا... حتى ینفضّوا...»
3⃣- مؤمنان نباید در تنگناها، چشم امیدى به كمكهاى منافقان و دشمنان اسلام داشته باشند، بلكه باید توكّل آنان به خداوند و گنجینههاى او باشد. «لاتنفقوا... للّه خزائن السّموات و الارض»
4⃣- به خودىها امید دهید و سخنان یاوه دشمن را پاسخ دهید. «لاتنفقوا... وللّه خزائن...»
5⃣ - فهم منافقان، بر اساس محاسبات ظاهرى است و عمق ندارد. «لكنّ المنافقین لایفقهون»
✍امام علی(ع)
از دو رویی بپرهیز!
و بدان آدم دو چهره،
نزد خدا هیچ منزلتی ندارد.
📚فهرست غرر، ص394
💞@MF_khanevadeh
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
عید قربان آمد و من هم شدم قربانیت
گرچه من دعـوت ندارم آمدم مهمانیت
مفلسم آهـی نـدارم در بسـاطم ناگـزیر
این دل صدپاره و چـشمان تر ارزانـیت
━━━━💠🌸💠━━━━
#عید_قربان
💞@MF_khanevadeh
#مرکز_فرهنگی_خانواده_آذربایجانشرقی
#ستاد_مردمی_اجتماع_بزرگ_عفاف_و_حجاب
🌺دهه امامت و ،ولایت
🌺گردهمایی بزرگ
🌺حافظان حریم خانواده
🌺زمان:20تیر ماه ۱۴۰۱
🕰ساعت: 18/30 لغایت20/30
🌺مکان :عمارت ائل گلی
🌿ازهمه دوستان دراین گردهمایی بزرگ دعوت می شود🌿
💞@MF_khanevadeh
ترس
تروریسم شبانه در کودکان ،ترس های شبانه کودکان بسیار رایج هستند و ممکن است شامل ترس از مزاحمان، هیولاها، صداهای غیر قابل توضیح و تاریکی باشد.
فقط سعی کنید دراولین گام ذهن کودک را مشغول به موضوع دیگری نموده و با بازی وقصه پیرامون خواب ،یا ترس با او صحبت نمائید .
💞@MF_khanevadeh
#خانمها_بخوانند
👗لباس آشپزی را براي شوهر
و لباس تميز و گرانقيمت را برای مهمانی اختصاص ندهيد
👚 تميزترين لباس را برای شوهر خود بپوشيد.
در هنگام آشپزی از پیشبند استفاده کنید👌
#همسرانه 😍
💞@MF_khanevadeh
#همسرداری
😍اگر دوست دارید شوهرتون بهتون علاقمند بمونه؛
باید ازبودن با شما لذت ببره.
✅پس برایش در چهارتا محور لذتبخش باشید:
➊ هم سخن شدن🌸
➋ هم سفره شدن🌸
➌ همسفر شدن🌸
➍ همبستر شدن🌸
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌐 shamiim.ir
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
بخش اول وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذی مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذی یَغْشَی الْأَبَدَ نُورُه
بخش اول
مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِی الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذی لایُشْکِلُ عَلَیْهِ شَیءٌ، وَ لایُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ.
اَلْعاصِمُ لِلصّالِحینَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ، وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ. الَّذِی اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلی کُلِّ حالٍ)
نه او را ناسازی باشد و نه برایش انباز و مانندی. یکتا و بی نیاز، نه زاده و نه زاییده شده، او را همتایی نبوده، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است. بخواهد و به انجام رساند. اراده کند و حکم نماید. بداند و بشمارد. بمیراند و زنده کند. نیازمند و بی نیاز گرداند. بخنداند و بگریاند. نزدیک آورد و دور برد. بازدارد و عطا کند. او راست پادشاهی و ستایش. به دست توانی اوست تمام نیکی. و هموست بر هر چیز توانا.
شب را در روز و روز را در شب فرو برد. معبودی جز او نیست؛ گران مایه و آمرزنده؛ اجابت کنندی دعا و افزایندی عطا، بر شمارندی نفَس ها؛ پروردگار پری و انسان. چیزی بر او مشکل ننماید، فریاد فریادکنندگان او را آزرده نکند و اصرارِ اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد.
نیکوکاران را نگاهدار، رستگاران را یار، مؤمنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است؛ آن که در همه احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.
#خطبه_غدیر
#مسابقه
💞@MF_khanevadeh
درسهای رهبر انقلاب درباره عید قربان
🔹عید قربان تا عید غدیر یک مقطعی متصل با مسئله امامت است. ابراهیم(ع) چون از عهده امتحانهای دشوار برآمد از طرف پروردگار به امامت منصوب شد. امتحان عبور از وادی محنت است. یک محنت و شدتی را جلوی پای یک انسان یا یک ملتی میگذارند. انسان اگر توانست عبور کند، به آن منزل مقصود میرسد.
🔹در عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی از ابراهیم(ع) بهخاطر ایثارش نهفته است. این گذشت، یک نماد برای مؤمنانی است که میخواهند راه حقیقت و راه عروج به مدارج عالیه را طی کنند. بدون گذشت، امکان ندارد. گذشت میتواند از جان، مال، یک حرفی که کسی زده و میخواهد با لجاجت پای آن حرف بایستد، از عزیزان و فرزندان باشد.
برگرفته از سخنان سالهای ۸۸ و ۸۹ رهبر انقلاب
💞@MF_khanevadeh
21.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خانواده
نام استاد: آیت الله حائری شیرازی
⭕️ موضوع : مقایسه ظواهر و فیزیک همسر با افراد دیگر چگونه است
همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید:
👉 https://shamiim.ir/Category/List
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_نود_یک مردم گریه می کردند ،خشکم زد و نتوانستم قدم از قدم بردارم .هاج و واج داش
#تنها_گریه_کن
#قسمت_نود_دو
صبح پیکر محمد را آوردند مسجد المهدی همان طور که خودش خواسته بود من همراه چند تا خانم ها زودتر رفتم بودیم داخل مسجد یک لحظه ،پرده ی میان مسجد را بالا زدم و نگاه انداختم به قسمت مردانه ،پیکر محمد داخل تابوت آن جلو روبه روی محراب بود از آن طرف هم حاج حبیب به همراه عده ای داشت داخل مسجد می شد یک آن با خودم فکر کردم حاجی از وقتی آمده محمد را ندیده اگر بخواهد پرچم روی تابوت را کنار بزند و برای دیدن یا بوسیدن این بچه دست ببرد زیر سرش و اوضاع پیکرش را ببیند حتما طاقتش طاق می شود و زبان لال همان جا سکته می کند زیر لب گفتم خدایا خودت کمک کن پرده را زدم بالا و خودم را رساندم نزدیک تابوت ،دوستانش اطراف تابوت نشسته بودند و زیارت عاشورا می خواندند تقریبا همزمان با حاجی رسیدم کنار محمد ،مسجد هنوز خلوت بود رفتم جلو و یک گوشه از صورت محمد را باز کردم دستم را گذاشتم روی پیشانی اش ،به حاجی نشانش دادم و گفتم ببین بچه چقدر آروم خوابیده حاجی ما رو سربلند کرد.
حاجی خم شد و از همان یک تکه ی صورت پسرش که پیدا بود،بوسه ای برداشت و دوباره صدای گریه اش پیچید توی مسجد،چانه اش چسبیده بود به سینه اش .اشک هایش بدون اینکه بریزد روی صورتش مستقیم می افتادند روی پیراهنش ،روی پرچمی که تابوت محمد را پوشانده بود برای محمد دعا کرد :مهمان جوان اباعبدالله باشی بابا جان.
دور و بری ها کمکش کردند و امد یک گوشه به دوستان محمد سپردم نگذارند حاجی ،پیکر محمد را ببیند و از احوالش مطلع شود خیالم را راحت کردند و برگشتم قسمت خانم ها به پیکر محمد نماز خواندیم و تشییع کردیم سمت حرم.
محمد دو بار برای خداحافظی حرم رفت و طوافش دادند مدام زیر لب می گفتم:خدایا راضی ام به رضایت خدایا شکرت بچه ام عاقبت به خیر شد .محمد خوش به احوالت مادر جان.
از حرم باید محمد را می بردیم گلزار شهدای علی بن جعفر باد سرد می خورد به صورتم .دلم می خواست آن راه طولانی را تا اخرش بروم .کفن و شال سفارشی محمد را گذاشته بودم داخل یک ساک دستی سبک و انداخته بودمش روی مچ دستم .وقتی گفتم خودم می خواهم محمد را داخل قبر بگذارم یکی دو نفر با سکوت فقط نگاهم کردند انگار آدم جن زده دیده باشند دو سه نفر مخالفت کردند ،شاید حاجی هم خوش نداشت ،اما تا شنیدند خواسته ی خود محمد بوده ،تسلیم شدند.
گلزار ،محشر کبری بود تکه زمینی که تا هفته قبل خالی بود ظرف چند روز پر می شد .همین طور جوان هایی را که هیچ نسبتی با هم نداشتند اما همه شان انگار شکل هم بودند ،کنار هم توی قبر های تنگ و تاریک می خواباندند و کمی آن طرف تر ،دوباره قبر می کندند برای جوان های توی راه.
خاک قبرهای تازه ،پخش شده بود زمین گل بود هوا گرفته
#ادامه_دارد....
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شبتون_مهدوی
💞@MF_khanevadeh