✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_هشتاد_و_چهار نگاه کن! آن پیرمرد را می گویم. آیا او را می شناسی؟ او اَنس بن
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_هشتاد_و_پنج
لحظه به لحظه بر نیروهای عمرسعد افزوده می شود. صدای شادی و قهقهه سپاه کوفه به آسمان می رسد.
همه راه ها بسته شده است. دیگر کسی نمی تواند برای یاری امام حسین 'علیه السلام' به سوی کربلا بیاید. مگر افراد انگشت شماری که بتوانند از حلقه محاصره عبور کنند.
امام حسین 'علیه السلام' باید حجّت را بر همه تمام کند.
به همین جهت، پیکی را برای عمرسعد می فرستد و از او می خواهد که باهم گفت و گویی داشته باشند.
عمرسعد به امید آنکه شاید امام حسین 'علیه السلام' با یزید بیعت کند با این پیشنهاد موافقت می کند. قرار می شود هنگامی که هوا تاریک شد، این ملاقات صورت گیرد.
حتماً می دانی که عمرسعد از روز اوّل که به کربلا آمد، جنگ را به بهانه های مختلفی عقب می انداخت. او می خواست نیروهای زیادی جمع شود و با افزایش نیروها و سخت شدن شرایط، امام حسین 'علیه السلام' را تحت فشار قرار دهد تا شاید او بیعت با یزید را قبول کند.
در این صورت، علاوه بر اینکه خون امام حسین 'علیه السلام' به گردن او نیست، به حکومت ری هم رسیده است. او می داند که کشتن امام حسین 'علیه السلام' مساوی با آتش جهنّم است، و روایت های زیادی را در مقام و عظمت امام حسین 'علیه السلام' خوانده است، امّا عشق حکومت ری او را به این بیابان کشانده است.
فرماندهان سپاه بارها از عمرسعد خواسته اند تا دستور حمله را صادر کند، امّا او به آنها گفته است:《ما باید صبر کنیم تا نیروهای کمکی و تازه نفس از راه برسند》.
به راستی آیا ممکن است که عمرسعد پس از ملاقات امام، از تصمیم خود برگردد و عشق حکومت ری را از سر خود بیرون کند؟
**
امشب، شب نهم محرّم(شب تاسوعا) است و شب از نیمه گذشته است.
امام حسین 'علیه السلام' با عبّاس و علی اکبر و هجده تن دیگر از یارانش، به محلّ ملاقات می روند. عمرسعد نیز، با پسرش حَفص و عدّه ای از فرماندهان خود می آیند. محلّ ملاقات، نقطه ای در میان اردوگاه دو سپاه است. دو طرف مذاکره کننده، به هم نزدیک می شوند.
امام حسین 'علیه السلام' دستور می دهد تا یارانش بمانند و همراه با عبّاس و علی اکبر جلو می رود. عمرسعد هم دستور می دهد که فرماندهان و نگهبانان بمانند و همراه با پسر و غلامش پیش می آید.
#ادامه_دارد
#شبتون_پراز_یاد_خدا
💞@MF_khanevadeh