۱۸ فروردین
در مراسمهای عروسی و عزای ما
رسم هست تیراندازی کنن؛
چند روز پیش که در یکی از این
مراسمها حضور داشتیم،
بارانی شدید میبارید
یک نفر تفنگ به دست تیر هوایی مینداخت
بعضی از زن و بچهها جیغ میزدن
و برخی هم از ترس گریه میکردن
جو واقعا متشنج بود،
ما فقط برای چند دقیقه
در اون فضا حضور داشتیم،
چند دقیقه صدای تیراندازی شنیدیم،
چند دقیقه رعب و وحشت رو در نگاه هم دیدیم،
چند دقیقه تحمل اون محیط رو داشتیم،
ما عزیزمون جلوی چشممون پر پر نشد،
کسی از اون جمع کم نشد،
طفل شیرخواری بیجان روی دست مادری نماند،
زنی بیوه و فرزندی بیسرپرست نشد،
حادثه ناگواری برای کسی رخ نداد!
خدا به داد دل «غزه» برسه :)
۱۸ فروردین
۱۸ فروردین
دلم یه اتفاق میخواد که از شدت خوب بودنش به خدا بگم پس دلیل این همه سختیام این بوده؛
۱۸ فروردین
۱۸ فروردین
۱۸ فروردین
۱۸ فروردین
۱۸ فروردین
هدایت شده از 04:04
از تلاش تنهایی و یک طرفه برای حفظ روابط و دوستام خستم.
۱۸ فروردین
۱۹ فروردین
۱۹ فروردین
دیشب پسورد اینستامو عوض کردم یه چیزی گذاشتم که فقط خودم بدونم و خدا، الآن دیگه فقط خدا میدونه..
۱۹ فروردین