eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
141 دنبال‌کننده
59.7هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه_کربلایی روح الله رحیمیان.mp3
5.5M
شعر مرثیه حضرت رقیه(س) اجرا شده: شعر: تمام درس و مشقم آب بابا.. شاعر: ملتمس مداح: روح الله رحیمیان
مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها باید این شهر بفهمد که تو بابای منی با همین روی پر از خون همه دنیای منی گرچه خونیست لب و موی و دهان و رگ تو تو شبیه منی و تو گل زیبای منی... آنقدر گریه کنم تا که بمیرد دشمن چون بفهمد تو همه هست و تمنای منی تو نیایی هم اگر من زِ عطش میمیرم، تو بیا جان که ببینند تو رویای منی می کُشد دخترکت را به خدا این خِجلَت من پریشانم و تو محو تماشای منی همه شب ناله زدم از غم دوریِ پدر جان فدای تو که لالایی شبهای منی عاقبت با سر خود آمدی و خوشحالم که شب تار گذشته است و..تو فردای منی
گفت بابا... می کُشد دخترکت را به خدا این خِجلَت من پریشانم و تو محو تماشای منی
31.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من از طناب بدم میاد از اضطراب بدم میاد از اونی که نداد بهم یه ذره آب بدم میاد از آبله بدم میاد از حرمله بدم میاد از قاتل بابام حسین، که سنگ دله بدم میاد - شاعر: ملتمس - مداح: حاج مهدی سلحشور
roze.mp3
6.41M
زمزمه حضرت رقیه(س) اجرا شده: شعر: من از لگد بدم میاد.. مداح: حسین عینی فرد شاعر: ملتمس
زمزمه، زمینه شب سوم (حضرت رقیه (س)) کمک کن از، خاکا بلند شم به خاطرِ، بابا بلند شم عمه بگیر، دو دستامو که نمی تونم، از جا بلند شم بابام اومد، ولی ببین یه غم دارم.. چه وضعیه؟!، نه مویی رو سرم دارم! بابا ببین، چقد آخه وَرَم دارم.. وای حسین بابا حسین، من الذی ایتمنی... تو دَندونات، شکسته من هم.. خاک روی موت، نشسته من هم.. تو پُرِ زخم، من پُرِ زخمم دو چشمای، تو بسته من هم.. بابا بگو، کی بُریده سرِ تو رو.. به خاک و خون، کشیده پیکر تو رو.. ولی نَگو، کی بُرده معجر تو رو!!.. وای حسین بابا حسین، من الذی ایتمنی... من و ببر، از این خرابه که بی تو این، روزا عذابه ببین بابا، که روی دستم جای غلاف، رَدِ طنابه ببین شدم، شبیه مادرت بابا سیلی بِهِم، میزنه زجرِ بی حیا خیر ندیدم، از کوفه تا شامِ بلا وای حسین بابا حسین، من الذی ایتمنی...
4_290769337478807758.mp3
783.3K
زمينه نوحه شب سوم حضرت رقيه (س) ياابتا خودم سنگ تو به سينه ميزنم يا ابتا ببين پاره پاره شد پيراهنم يا ابتا نمونده يک جاى سالم رو تنم دختراى شام خيلى نامردن هر کجا ديدن مسخرم کردن مسخرم کردن ميرو علمدار سپاهت کجاست ياابتا گوشه ويرونه مگه جاى ماس ياابتا کاش ميومد باهات داداش اکبرم ياابتا پس ميگرفت زشاميا معجرم ياابتا يا ابتا ز دنيا سيرم يا ابتا زبون ميگيرم يا ابتا نياى ميميرم واى حسين عزيز زهرا يا ابتا شبى که جاموندم از قافله يا ابتا من و پيدا کرد ضجر بى حوصله يا ابتا شده بعد اون پاهام پر ابله قابل بافتن نيست ديگه موهام ديگه خوشگل نيست طاق ابروهام من تو رو ميخوام دست و پا گير اينا بودن بده ياابتا هر کى رسيده منو سيلى زده يا ابتا به چشم يک کنيز نگام ميکنن ياابتا دختر خارجى صدام ميکنن ياابتا يا ابتا سرم ميسوزه ياابتا پرم ميسوزه ياابتا حرم ميسوزه واى حسين عزيز زهرا
من اَختر پنج آفتابم در بحر کمال درّ نابم کودک نه که مرد اِنقلابم کرده است حسین، اِنتخابم در شام، اُمید کربلایم قرآن شَهید کربلایم از خون خدا پیام دارم یک کرب‌ و بلا قیام دارم بین همه اِحترام دارم حکم از طرف اِمام دارم ویرانه حراست، من رَسولش شام است مَدینه، من بَتولش ویرانه بِهشت و من فرشته با طینت فاطمه سِرشته هر چند که دختر حُسینم یک زینب دیگر حُسینم عالم شده یادوارۀ من هر روز بود هزارۀ من هر لحظه غم دوبارۀ من تابد همه‌ جا ستارۀ من از خَصم اگر جَسارتم شد قبرم سَند اِسارتم شد من باب مراد عالمستم در قدر و جلال، مریمستم یک فاطمۀ مُجسمَستم در ماه صفر مُحرمَستم خیزَد به دیار غُربت من بوی شُهدا زِ تربت من یک بلبل دور از آشیانه خون دل و اَشک و آب و دانه چون فاطمه بر تَنش نِشانه از بوسهء گرم تازیانه بر شانه نشسته ضَربت مُشت بر چهره نشان پنج اَنگشت شَب بود که آفتابم آمد آن شَب که پِدر به خوابم آمد از دیده گُلاب نابم آمد لبخند زَدم که بابَم آمد سر بر روی سینه‌ اش نهادم دوران فراق رفت یادم من بودم و لالۀ اُمیدم گل گفتم و باز گل شنیدم ناگاه زِ خواب خوش پَریدم دیدم همه را به خواب دیدم نالیدم و سر به جیب بردم اِنگار هزار بار مُردم من بودم و چشم اَشکبارم من بودم و قلب داغدارم من بودم و هِجر روی یارم نه صَبر، نه تاب نه قَرارم من ماندم و نالۀ جدایی صَد پرده نوای نینوایی بُغضم ز گلو دوباره وا شد اِنگار که شام، نینوا شد یک لحظه خرابه کربلا شد مرگ آمد و حاجتم روا شد نومید شدم، زِ پا نِشستم دادند سَر پِدر به دَستم من بودم و اَشک در دو دیده من بودم و قامت خَمیده من بودم و حَنجَر بُریده روح از قفس تَنم پَریده از خون جگر وضو گرفتم گل‌ بوسه از آن گلو گرفتم گفتم پدر، ای اُمید جانم با سَر زده سَر به آشیانم؛ تقدیم تو اشک دیدگانم دنبال تو پر زَند رَوانم بگذار که اصغر تو گردم قربانی دیگر تو گردم بر رأس پدر سلام دادم غم داد چو بَرگ گل به بادَم تا بوسه بر آن گلو نهادم یک ناله زدم، زِ پا فتادم باشد که به ناله‌های (میثم) آهم برسد به گوش عالم
|⇦•بین بازار راه میرفتند... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۱۴۰۲ به نفس حاج‌ محمود کریمی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بین بازار راه میرفتند دست در دست ، دخترو پدری دخترک گفت میشود بابا گوشواره برای من بخری پدر از شوق شادی دختر رفت تا حجره ی طلا سازی گوشواره خرید دخترگفت گوشوار مرا می اندازی؟ پدرش گفت دخترم اینجا پره نامحرم است عزیز دلم صبر کن تا به سمت خانه رویم عمه هم خانه هست عزیز دلم وقت برگشت سمت خانه ی شان حجره ی روسری فروشی دید چندتا روسری گلدارو گُلِ سرهای دخترانه خرید حس پرواز،داشت برروی ابر دخترک روی شانه های پدر بین پرواز گاه خم میشد برسد تا به او صدای پدر در همین حین، یک نفر ناگاه لگدی زد به پلوی دختر خواب بود همش بد زد بی هوا کشیده ای و ترکی خورد ابروی دختر دخترک مثل بید میلرزید *الان بازار بودم...من کجام؟ خوابم رو خراب کرد...* دخترک مثل بید میلرزید بین زنجیر بود دستانش خواب شیرین او خراب شدو لرزه افتاد در تن و جانش مردک مست داد میزد هی دخترک گریه میکرد و میترسید گِله ها ماند تا زمانی که سرباباش در طبق میدید دست خود میکشید بر سر او بوسه میداد روی بابا را بود راس پدر در آغوشش ناز میکرد بوی بابا را یادان روزهای رؤیایی بازهم دختر پدر شده بود هی زبان میگرفت با گریه روضه خوان سر پدر شده بود دست خود را گذاشت بر رگها حنجری ریش ریش را حس کرد تا که با اشک گفت یاابتا گلوی پاره پاره خس خس کرد * رقیه شروع کرد آروم آروم روضه خوندن:* باپای پُر وَرَمم، دردسر حرمم همه میگن خیلی، شبیه مادرمم یادم میاد وداع کردی چقدر حرم پریشونه تو خیمه ها که خوابم برد بابام هنوز تو مِیدونه از انتظار و از درد توخیمه رفتم از حال میگن که آخر‌کار کشوندنش تو گودال می‌بینم اشکامو بابا به خنده ها بدل کرده به هوش میام و میبینم عمه منو بغل کرده دیگه شفای دردمو مگه توخواب ببینم نه میتونم بخوانم نه میتونم بشینم شکایتِ همه بابا از دست نیزه دارانه من اما بیشترین ترسم از ناقه های عریانه بیا منو بغل کن بیا منو سوار کن خدا میدونه دیگه نه میتونم سوار شم نه میتونم ببینم نه میتونم بیدار شم *عمه جانش از رقیه سئوال کرد: عزیزم! رقیه جانم! همه خوابن تو چرا نمیخوابی؟ گفت: عمه جان از گرسنگی خوابم نمیبره...* زخانه ها همه بوی طعام بشنیدم ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم *همه صدا بزنید: یا حسین...*