#روضه_پیامبر_ص
#حاج_منصور_ارضى
اگرچه روز و شب هستیم دائم برسَرِ خوانت
ببخش آقا که کم بودیم عُمری مرثیه خوانت
*غیر از اینِ؟ عاشورا چقدر شلوغِ،اما برا پیغمبر اکرم اینجور نیست…حالا چه کسایی غریبند؟ سه تا غریب آخرِ ماهِ صفر، هر کدومشون از یکی دیگه غریب تر،هم حضرت رضا،هم حضرت مجتبی،و چه حضرت رسول الله…امشب وقتی گریه می کنی باید چشمات مثلِ چشمایِ حضرت زهرا باشه…کسی نیست که برا باباش گریه کنه…*
پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست
بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت
فقط یا رحمه لِلعالمین یک گوشه چشمی کُن
کویرم خاکِ بی خیرم، من و اُمیدِ بارانت
مرا همسفره ی یک وعده نانِ خشک خود گردان
که طعنه میزند برهر ضیافت تکه ی نانت
برای تا خدا رفتن بدستان تو محتاجم
بِکَش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت
*اومده اجازه میگیره،دَقُ الباب میکنه،کی هستی داری در میزنی؟جوانی از راهِ دور اومدم،برا زیارت پیغمبر،گفت: بابام حالش خوب نیست برگرد…لحظاتی بعد دوباره در زدن،حضرت باز جوابش کرد..دفعه ی سوم،یه وقت پیغمبر چشماش رو باز کرد،دخترم کیه؟ بابا همین که در میزنه بدنم میلرزه…فرمود: این برادرم عزرائیلِ…دخترم فقط از خونه ی تو اجازه می گیره،از هیچ پیغمبری اجازه نگرفته…*
گدایی را ندیدم از درت نومید برگردد
به هرکس میرسد بی شک و شُبهه لطف و احسانت
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
گفت:سلمان!…جانم آقا!…گفت: این کوچه ای که رد می شدم هر روز بر سرم یه جوانی از بالا زباله می ریخت، دو سه روزِ نیستش،پیداش کن، برو ببین چی شده،اومد گفت: یارسول الله! مریض شده…گفت:سلمان! بریم عیادتش…آی رحمهالله!…به جوان خبر دادن پیغمبرِ اسلام داره میاد تو خونه ات وارد میشه…روپوشی که داشت کشید رو صورتش،گفت: من خجالت می کشم،چند وقتِ آشغال میریزم رو سرش…پیغمبر اومد گفت: چطوری،چرا مریض شدی؟ گفت: یا رسول الله باهات حرف نمیزنم،مگر اینکه شهادتینی که به همه گفتی به منم بگی،بعد روپوش از صورتم بر میدارم….
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
*گفتم یهودی مسلمان شد…یاد یه جایِ دیگه هم افتادم…یهو وسط کوچه بنی هاشم یکی داد زد: ” أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّه”و” أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّه” یکی گفت: آی یهودی! این حرفا چیه میزنی؟ گفت: من این دست بسته رو می شناسم…یه روزی این آقا دَرِ خیبر رو از جا تنهایی در آوُرد، اما امروز…*
چه اُنسی با حَسن داری که باهم سفره وا کردید
میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت
شاعر: سید پوریا هاشمی
❣﷽❣
⚫️#سینه_زنی_پیامبر_ص
⚫️#زمزمه_پیامبر_ص
امشب شب غم پروری دارد مدينه
حال و هوای ديگری دارد مدينه
امشب علی دست دعا بالا بگيرد
اشک يتيمی از رخ زهرا بگيرد
امشب فضای آسمانها اشکبار است
شهر پيمبر را غمی در انتظار است
امشب ملائک سوز خود را ساز کردند
سوز درون خويش را ابراز کردند
با ديده ی گريان و با قلبی شکسته
زهرا کنار بستر بابا نشسته
خاموش شد امشب چراغ معنويت
پيغمبر رحمت جدا گردد ز امّت
ای آسمان خون گريه کن امشب که زهرا
با چشم خود بيند غم داغ پدر را
از خانه وحی خدا امشب صفا رفت
از جمع اهل البيت ختم النبيا رفت
امشب حديث غصّه می خواند مدينه
داغ گردان را می کند پنهان به سينه
امشب پيمبر را وداع آخرين است
وقت فراق اهل بيت طاهرين است
امشب علی و فاطمه ماتم گرفتند
بر گرد پبغمبر نوای غم گرفتند
پيداست مرگ از روی چون آئينه او
سبطين بنشستند روي سينه ي او
درهای فتنه باز شد بعد از پيمبر
ظلم و ستم آغاز شد بعد از پيمبر
امشب حسن را بويد و بوسد پيمبر
با فاطمه راز نهان گويد پيمبر
ای دخترم ای سينة تو مينوی من
تو زودتر از اهل بيت آئی سوی من
اهل سقيفه عقدة دل باز کردند
و آن کينة ديرينه را آغاز کردند
اهل ستم ناحق به جاي حق نشستند
از اهل بيت مصطفي حرمت شکستند
بعد از نبي حق علي را غصب کردند
بيگانه را بر مسند حق نصب کردند
شد بعد فقدان رسول الله رحمت
سيلي زدن بر فاطمه اجر رسالت
پايان عمر رحمه للعالمين شد
آغاز غمهاي اميرالمؤمنين است
( محمّد نعيمي)
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
گرفتار رسول الله گشته جانم امشب باز
به نام رحمه للعالمین می خوانم امشب باز
ز احوال خراب فاطمه ویرانم امشب باز
و نزد گریه های مادرم گریانم امشب باز
شب تنهایی زهرای مرضیه رسیده، آه
و یا صبح پریشانی داغ و غم دمیده، آه
ز بس که آه زهرا از دل خسته کشیده، آه
برای آسمانی ها بساط گریه چیده، آه
رسولی که خودش را خرج نادانی مردم کرد
به رسم لطف با بی مهری قومش تکلم کرد
به روی مهر جای قهر با آنان تبسم
برای امتش از حق تقاضای ترحم کرد
لبی سرشار از خنده دلی خالی زنفرت داشت
همیشه بر یتیمان و اسیران لطف و رحمت داشت
اگرچه بر همه عالم نبی بود و ولایت داشت
علی دل داده بود، بر علی عشق و ارادت داشت
وجود کبرایی اش کجا و خاک این عالم
مقام عرشی او را نمی فهمد بنی آدم
اگرچه دید از امت پیاپی درد و رنج و غم
لبش با واژه نفرین نگردید آشنا یک دم
تمام عالم امکان چو جسم و مصطفی جان است
مقام او برای آیه های پاک قرآن است
یکی از معجزات مهربانی هاش سلمان است
و جانش را علی بن ابی طالب نگهبان است
محمد آنکه هستی را به زیر بال و پر دارد
محمد آنکه دستش معجز شق القمر دارد
محمد آنکه از اسرار ربانی خبر دارد
به سوی عالی اعلا کنون عزم سفر دارد
دل آرام او از ماجراهایی هراسان است
نگاه آسمان دارش اسیر باد و باران است
لبش گرم علی جان و حسین جان وحسن جان است
برای روزهای آتی زهرا پریشان است
به روی دخترش زهرا تبسم می کند با اشک
نمیدانم چرا با او تکلم میکند با اشک
در و دیوار و آتش را تجسم میکند با اشک
که یک غنچه میان شعله ها گم می کند با اشک
تجسم می کند روی ز گل نازکتر او را
طناب کینه و دست امام و رهبر او را
غلاف آهن تیز و لطیف پیکر او را
به زیر دست و پا بغض غریب و پرپر او را
تجسم می کند حیدر اسیر فتنه ها مانده
حسن در حلقه ی یاران بی مهر وفا مانده
حسین بن علی بی سر میان کربلا مانده
و زینب در میان نامحرمان تنها مانده
پس روی در بقیع زهرا خطاب کرد
پس با زبان گله آن بضعة الرسول
رو بر مدینه کرد که یا ایها الرسول
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست
این خشك لب فتادهى دور از لب فرات
كز خون او، زمین شده جیحون، حسین توست
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ادامه پذیرایی و اطعام زائرین اربعین حسینی توسط خادمین حرم بانوی کرامت
▪️◾️🔳◾️▪️
جای خدا نباشیم!
روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد...
زنگ موبایل آن مرد آهنگی بود...
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر آنجا به نماز نرفت...
همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست. مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت...
او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد
حکایت ماست:
جای خدا مجازات میکنیم،
جای خدا میبخشیم،
جای خدا...
اون خدایی که من میشناسم اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه....
شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره...!!!!
با برخورد بدمون باعث نشیم کسی از دین و خدا جدا بشه .
((قولوا للناس حسنا))
خدا می فرماید : با مردم خوب برخورد کنید.🍃
#تَـــــلَنـگــــــر
⚫️❤️⚫️