#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
ای چشم حسین بر جمالت
وی مظهـر فاطمـه، جلالت
تعظیم کمـال بــر کمـالت
تحسین رسول بر خصالت
بر قلب پدر سکینهای تو
در بیـت ولا امینـهای تو
تـو سـوره نـور اهلبیتی
تو شادی و شور اهلبیتی
در سینه سـرور اهلبیتی
تو نخلـه طور اهلبیتی
تو دختر مــاه و آفتابی
آیینــه زینـب و ربابی
گل بر تو، گلاب بر تو نازد
عطشانـی آب بـر تـو نازد
آیـات حجـاب بر تو نازد
تنهـا نـه رباب بر تو نازد
حقـا کـه تو فخر عالمینی
ممدوحـه زینب و حسینی
ای چشم حسین را نظاره!
بـر فاطمـه، زینب دوباره
فریـاد گلـوی پـاره پاره
وصف تو فراتر از شماره
تا حشر، سکینه ولایت
آرامـش سینـه ولایت
تو وجه خدای را گواهی
در قـلب پدر، شرار آهی
بیـن اسـرا چـراغ راهی
پیغــام رسان قتلگاهــی
پیغامت از آن رگ بریده
تا حشـر قیامت آفریده
در فُلک ولا، سکینـهای تو
راضیــهای و امینــهای تو
یک کرب و بلا مدینهای تو
چون فاطمه بیقرینـهای تو
تـو آیه حُسن ابتلایـی
قرآنِ شهیـدِ کربلایی
در مقتل خون چو پا نهادی
لب بــر گلـوی پدر نهادی
روی تـن پاکـش اوفتـادی
این گونه بــه مـا پیام دادی
ما عترت عصمت و حجابیم
در مـلک عفــاف آفتابیم
بــا آن همــه داغ بـینهایت
مــیبود بـه محضـر ولایت
از بــردن چــادرت شکایت
ای شعلـه مشعــل هــدایت
توحید و کتاب زنده از توست
آیات حجـاب زنده از توست
در بحر عفاف، گوهری تو
بر فُلک کمـال، لنگری تو
هنگام خطابـه، حیدری تو
زیرا به حسین، دختری تو
تو سینهْ سپـر به هر بلایی
تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی
ای در نفست صدای زینب
در هر سخنت ندای زینب
همسنگر و پا به پای زینب
مـرآت خـدا نمــای زینب
«میثـم» به ثنای تو چه خواند
هــر چنـد ز لب گهر فشاند
#غلامرضا_سازگار
✳️ امام صادق (علیه السلام) :
🖌 هر کس به شایستگی در حق خانوادهاش نیکی کند ، خداوند بر عمرش میافزاید.
📚 کافی ، ج۸ ، ص۲۱۹
🪧تقویم امروز:
📌 دوشنبه
☀️ ۱۹ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۵ ربیعالاول ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 9 سپتامبر 2024 میلادی
🔖مناسبت امروز:
🥀وفات آیت الله طالقانی؛ اولین امام جمعه تهران
رهروان شهدا 🌹
❤️هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم❤️
🌺السلام علی یا اهل بیت النبوه🌺
🔷چله صلوات
🔶روز ششم ✅
🔷هدیه نثارحضرات چهارده معصوم علیهم السلام 🖤و به نیابت ازبی بی سکینه خاتون سلام الله علیها به مناسبت سالروز رحلتشان🖤 و به نیابت از امام وشهدا علی الخصوص
#شهیـــــــــــــــــــــــــــــــــــد_والامقــــــــام
🌷 بسیجی شهید فرشاد شاملو
🌷 تولد ۲۵ آذر ۱۳۴۹ ملایر استان همدان
🌷 شهادت ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ جزیره مجنون
🌷 سن موقع شهادت ۱۶ سال
‼️ امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد‼️
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ من خود را آنقدر نمیدانم که بخواهم حرفى بزنم، اما این را وظیفه خود میدانم ما باید با خون خود درخت انقلاب را آبیارى کنیم
✅ برادران برخیزید که جنگ با کفر و کفار است و نگذارید به ناموس وطن تجاوز کنند
✅ اى پدر و مادر عزیزم اگر شهید شدم برایم گریه و زارى نکنید که باعث خوشحالى دشمنان اسلام میشود، افتخار کنید که فرزندتان را براى اسلام دادهاید و تا میتوانید از انقلاب حمایت کنید
✅ توصیه من به شما این است، امام عزیزمان را رها نکنید و اگر توانستید به جبههها بیایید که ما مثل امام حسین (ع) وارد جنگ شدیم و باید مثل او به شهادت برسیم، شهادت یک تصادف نیست بلکه یک سعادت است.
🤲 هدیه نثار بی بی سکینه خاتون سلام الله علیها وهدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد ولادت ویا شهادتشان میباشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات🌹
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله🌹
رهروان شهدا 🌹
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🍃دانه دانه می روند و کم می شوند مثل تسبیح مادربزرگ. آرام آرام ذکر می گفت و دلش آرام می شد اما من نگران دانه های تسبیح بودم که کم می شدند و چیزی از آنها باقی نمی ماند. روزگار هم شبیه همان تسبیح مادربزرگ است. فرق ندارد دهه شصتی باشند یا هفتادی یا حتی هشتادی...
🍃در آزمون دنیا روسفید می شوند و می روند و دل های شکسته بسیاری بدرقه راهشان می شود. اینکه باز هم قصه شهادت دیگری در راه است عجیب نیست اما تاریخ تولدِ جوان ۲۵ ساله لبنانی، داغ جاماندن را بر دلم تازه کرد. تنها چیزی که می توانست آقا علاء حسن خوشتیپ و خوش سیما را از دنیا و تعلقاتش جدا کند #عشق بود. عاشق #امام_حسین بود و حسرت زیارت کربلا بر سر در قلبش جاخوش کرده بود. اما در عاشورای دفاع از حرم خواهر ارباب حاضر شد، شهید شد و به قافله ارباب پیوست...
🍃هنوز هم در باغ شهادت باز است. می توان مثل شهید علاء حسن نجمه، عاشق بود و خود را جایی در میان عکس های شهدا یا زندگی نامه هایشان پیدا کرد. دل کند از دنیا و اهلش و رفت. در تشییع پیکرش، دل شکسته مادرش بود و لباس سفیدی که وصیت کرده بود مادر بپوشد. مگر نهایت آرزوی یک مادر برای فرزندش، چیزی جز #عاقبت_بخیری است و چه خوب عاقبت بخیر شد🕊
🍃حرفهای به جامانده از او برای خواهرش دنیای درس است و غیرت، کاش کمی بیدار شوند به خواب رفتگان این دنیای پر از رنگ های فانتزی. هرروز قصه یک شهید، دلم را می لرزاند و من تا نهایت آرزوی" يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة ً" پیش می روم اما به خود که می آیم پاهایم در غل و زنجیر گناه گرفتار است و دلم به تعلقات شیرین و کوچک دنیایی وابسته....
🍃 #تراب_الحسین نگاهی کن به ما که جاماندیم واسیر شدیم و بلاتکلیفیم. دردنیای گناه پیر شدیم دعایمان کن🤲
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید #علاء_حسن_نجمه (نام جهادی تراب الحسین)
🔷تاریخ تولد : ۱٧ شهریور ۱٣٧۱
🔷تاریخ شهادت : ٢٧ مهر ۱٣٩۵
🔷محل شهادت : حلب_سوریه
🔷مزار شهید : لبنان_عدلون
#سالروزولادت...🌿🌺🌸🌺🌿
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
متولد میشوند، پر نور چون ستاره
هر چه بیشتر میگذرد، شعاعِ نورشان وسیع تر میشود
و با آنهاست که میتوان راه را پیدا کرد
روز به روز قامتِ منیَّت در آنها خمیده تر میشود و #اخلاص است که در لحظه هایشان ریشه میدواند
هر چه میکنند تنها برای #خداست.
میشوند چشم و چراغ #کشور.دلسوز ملت و تمام فکر و ذکرشان معطوف به قدرتمندیِ #وطن است.
میشوند #مصطفی مخلص و کارآمد.
برای کشور میجنگند، تلاش میکنند، آنچه در دانشگاه آموخته اند را برای پیشرفت خرج میکنند و #جان را با دل تقدیم میکنند.
مصطفی ها، خارِ چشم میشوند
برای آنهایی که تابِ دیدن سربلندی و توانایی #ایران را ندارند.و قدرتمند ایستادند.تا ثابت کنند هیچ دستِ #بیگانه ای اجازه نفوذ به قلمرو این #خاک را ندارد.
مصطفی، پروازش هم تولد دیگری بود.
#تولد_آسمانی اش، مصطفی های دیگری را متولد کرد
#قلب_آسمان، طاقت دوری نداشت
در واپسین دقایقِ #صبحگاه، بالهایش را به سوی آسمان گشود
چشم کورِ عدو طاقت یک مصطفی را نداشت اما نمیدانست از خونِ یک مصطفی، مصطفی های دیگری بال میگشایند
#احمدی_روشن متولد شد تا چراغ #هدایت باشد
مردِ قدرتمندِ #هسته_ای باشد
امید دل #رهبر و ملت باشد
انگیزه #جوانان باشد.
میلادت مبارک، ستاره آسمانِ هسته ای.
#امام_خامنه_ای : "با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد"
به مناسبت سالروز #تولد شهید #مصطفی_احمدی_روشن❤
🔷تاریخ تولد : ۱۷ شهریور ۱۳۵۸
🔷تاریخ شهادت: ۲۱ دی ۱۳۹۰
🔷مزار شهید : امامزاده علی اکبر چیذر
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷
با صدای بابام که داشت میگفت
_ماهان خوابیده
چشم هام رو باز کردم دور وبرم رو نگاه کردم عه من که الان تو کانال کمیل داشتم قدم میزدم اینجا کجاست یه مرتبه حواسم جمع شد که داشتم خواب میدیدم از اینکه بیدار شدم خیلی ناراحتم چه حال خوبی بود چه حس خوشی داشتم چشم هام رو بستم که خوابم بره و دوباره اون صحنهها رو ببینم اما صدای بابام که داره با مامانم بلند بلند صحبت میکنه خواب رو از سرم پَروند دلخور از تخت اومدم پایین در اتاق رو باز کردم نگاهم رو دادم به بابام
_سلام بابا
_بابا رو کرد سمت من
سلام بابا خوبی سفر بهت خوش گذشت
_آره الحمدلله
از اینکه با یک ذکر الهی جوابش را دادم خوشش نیومد ولی تلاش میکنه که به رو نیاره دستش رو به نشونه آغوش باز کرد رفتم جلو همدیگر رو بغل کردیم و بوسیدیم
بابام زمزمه کرد
_خوبی بابا چه خبر؟
خواستم بگم خبر زیاد دارم اونم یه خبر ناب که یادم افتاد با همین حرف ساسان رو ناراحت کردم برای همین دهنم رو بستم و گفتم
_خبر خاصی ندارم فقط اردو خیلی بهم خوش گذشت
_حالا تابستون همه با هم میریم اونجاها رو میگردیم.
بابا نگاهش رو داد به مامانم
_ساسان کجاست؟
مامانم جواب داد
_نمی دونم همون صبح که من رو دید صبحونه نخورده رفت بیرون
بابا گوشیش رو از جیب کاپشنش در آورد و شماره ساسان رو گرفت. چند لحظه بعد با هاش سلام و احوالپرسی کرد و گفت
_پاشو بیا خونه دور هم باشیم.
_باشه بابا فقط زود باش
بعداز خداحافظی تماس رو قطع کرد. بابا نشست روی مبل رو کرد به من
بیا بشین بابا
نشستم کنارش نگاهش رو داد به من
_فردین گفت بچه هات رو تو خرمشهر دیدم!
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
.
#مهمـانامروز😊✋
#شهیدمدافعحرمـ
|💔| #فرماندهشهیـدعادلسـعد🍃
تاریخ تولد: ۱۳۵۲
محل تولد: دزفول
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۶/۱۵
محل شهادت: حلب_سوریه
وضعیت تأهل: متأهل_دارای۳فرزند
محل مزارشهید: دزفول
#دربارهیشهیـد👇🌹🍃
✍...شهید عادل سعد از رزمندگان دفاع مقدس بود که به جنگ تکفیریها و داعشیان رفت..در عراق به عنوان فرمانده تیپ امام علی(ع) در آزادسازی فلوجه حماسه سازی کرد..در آزادسازی نبل و الزهرا نیز به عنوان فرمانده محور بود..
#سالروزشهادت.......🕊🕊🌹🌹
🦋شادیارواحطیبهشهداصلوات🦋
••┈🌷پنج شنبه است
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
قسمت دوم
ایشان متاهل بود، سال ۱۳۸۷ ازدواج کرد و ۲ پسر به یادگار دارد .، که زمان #شهادتش علیرضا 7 ساله و احمد رضا 3 ساله بودند.
🍃🌷🍃
به روایت از مادر#شهید:
#بهزاد دوران ابتدایی و راهنمایی رو در روستا گذراند و درسن #۱۵ سالگی بود که وارد #سپاه شد
همیشه معلم های #بهزاد به من شکایتش را می کردند ، خیلی وقتها از تنبیه #بهزاد صرف نظر
می کردند و می گفتند آخه با وجود همه شلوغی هایش خیلی دوستش داریم.
🍃🌷🍃
#بهزاد فرزند دوم ما بود،
پدر#بهزاد بازنشسته آموزش و پرورش است و حقیقتأ یک زندگی ساده و معمولی داشتیم و تاکنون هم به همین شیوه بوده.
در زندگی ما چه حال و چه گذشته حتی از زمان پدربزرگانمان #حلال و #حرام برایمان خیلی #اهمیت داشت و همیشه معتقد بودیم که #خداوند #ناظر بر #اعمالمان بوده ، ازیاد #خدا هیچ وقت غافل نبودیم و مطمئنا #لقمه #حلال خیلی تأثیر گذار است.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
کامل چرخیدم سمتش
_آره بابا م هم اوسها اونو دیدیم
_حالا چرا رفته بودید مناطق جنگی؟
_دیگه ما رو برده بودن بگردونند و همه جا رو بهمون نشون بدن
آخه حیف اون سر زمینِ سرسبز نیست که بردنتون تو بیابونی میگن اینجا داشتن میجنگیدن
نمیدونم چی جواب بدم به بابام یه مرتبه این حرف سر زبونم گل کرد
بابا اونجا سرسبز نبود ولی یه جایی بود که بوی غیرت و شجاعت میداد بوی آزادی خواهی میداد حسش خیلی خوب بود بابا ای کاش اومده بودی
هینی کرد و جواب داد
_مسئولیت این اردو با کی بوده به جای اینکه شمارو ببره یه جای سرسبز بردتون توی بیابونی بعد تو مخت کردن که اینجا بوی غیرت میاد بوی شجاعت میاد این حرفها رو تو از کی یاد گرفتی پسر؟تخ
بحث کردن با بابام فایدهای نداره فقط یه معجزه الهی میتونه چشم هاش رو به واقعیت باز کنه
برای همین گفتم
_حالا تابستون که با هم رفتیم شما ما رو ببر جاهای سرسبز رو بهمون نشون بده
همینطور که سرگرم صحبت با بابا مم صدای زنگ خونه اومد سریع از جا بلند شدم آیفون رو برداشتم
_کیه؟
صدای ساسان اومد
_باز کن منم
دکمه آیفون رو زدم در باز شد ساسان وارد خونه شد
بعد از یه سلام و احوالپرسی و روبوسی گرم با بابا نشست روی مبل
بابا ازش پرسید
_نیومده کجا رفتی؟
ساسان نفس بلندی کشید
_میخوام یه واقعیتی رو بهتون بگم
نگاهش رو داد به مامان
_همون رازی رو که ماهان صبح بهت گفت
مامان مشتاق نشست رو مبل روبروی ساسان
_جانم بگو ببینم
همه حواسم رو دادم به ساسان واقعاً میخواد بگه
ساسان نفس عمیقی کشید..
ادامه دارد