eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
141 دنبال‌کننده
59.7هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹‌شهـــید حاج حسین خرازی دور تا دور نشسته بوديم. نقشه آن وسط پهن بود. حسين گفت «تا يادم نرفته اينو بگم، اونجا كه رفته بوديم براى مانور; يه تيكه زمين بود. گندم كاشته بودن. يه مقدار از گندمها از بين رفته. بگيد بچّه‌ها ببينن چقدر از بين رفته، پولشو به صاحبش بدين».
🔰 | 🔻شهیدمحسن‌حججی: ام البنین علیهاالسلام چهارجوان خود را فدای حسین و زینب کرد و خم به ابرو نیاورد. حتی زمانی که خبر شهادت پسرانش را به آن دادند باز از حسین سراغ گرفت؛ پس اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی، همچون ام البنین صبورانه و با افتخار فریاد بزن که مرا فدای حسین و حضرت زینب کرده ای و مبادا با بی تابی خود دل دشمن را شاد کنید...
💌 🌹‌شهـــید حاج عباس کریمی: فرمانده‌ای که ابتکار عمل نداشته باشد، تسلیم است. ابتکار عمل، سلاح برنده مومن است. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥‏مثل‌چمران‌بمیرید...🌱 🌹 سی ام خرداد؛ سالروز شهادت عالِمِ عامل و عارف مخلص؛ «دکتر مصطفی چمران» گرامی باد. شادی روحش: «فاتحه با صلوات» 🌹🍃🌹🍃
🔰 | 📍به کوچه‌های مدینه نمی‌روم جز با لباس جهاد 🌟حسین میگفت: فرمانده باید خونسرد باشد تا بتواند خوب فکر کند و نیروهایش را در بدترین شرایط جمع و جور کند. فرمانده که در میدان آرام باشد، نیروهاش هم راحت‌تــر می‌جنگند. مرتضی می گفت: «به کوچه‌های مدینه نمی‌روم جز با لباس جهاد. من آنجایی که پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها را شکستند وارد نمی‌شوم به جز با لباس جهاد و انتقام.» گفتم: «چطور می‌خواهی با لباس جهاد بروی؟» گفت: «وقتی آقا امام زمان(عج الله) آمد و رفتم می‌بینی.» 🌷شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور(حسین قمی)🌷
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی چمران.. 🌱' 🌹🍃🌹🍃
📰پوستری زیبا به مناسبت سالروز شهادت چمران : 🔺مى گويند تقوا از تخصص لازم تر است! آن را مى پذيرم، اما مى گويم؛ آنكس كه تخصص ندارد و كارى را مى‌پذيرد، بى تقواست...! 🌹🍃🌹🍃
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 🌴قسمت شانزدهم: اگر تیر عالم بجنبد ز جای، نبرد رگی تا نخواهد خدای ♻️بعد از ساعاتی استراحت تصمیم گرفتم سرکی به بقیه اتاقای روبرو بکِشم، شاید آبی یا کنسروی پیدا بشه. میترسیدم از اتاق خارج بشم و ترکش بخورم  چون مرتب توپ و خمپاره میخورد تو پایگاه و ترکشا همه جا پخش بودند یا اینکه گشتیای دشمن منو ببینن. با خودم می گفتم نکنه گشتی های دشمن در این اطراف پرسه بزنن، یا با دوربین منو ببینن و افرادی رو بفرستن اسیرم کنن ، بالاخره یخورده که با خودم کلنجال رفتم آخرش تو یه لحظه تصمیم گرفتم اتاقو ترک کنم و با سینه خیز بروم سمت اون طرف. ♻️فکر می کردم داخل اتاق برام امن تره ، ولی خدا به گونه ای دیگه مقرر کرده بود که در مخیله من نمی گنجید. هنوز چند متری از داخل اتاق فاصله نگرفته بودم که صدای انفجاری مهیب تمام وجودم را لرزوند و گرد و خاک زیادی در اطرافم بلند شد و  مقداری خاک و پاره های سنگ و سیمان و آجر در اطرافم فرود اومد. خودم را به زمین چسبوندم که ترکش  نخورم. بعد از چند لحظه که به زمین میخکوب شده بودم سرمو برگردوندم ببینم چه اتفاقی افتاده. متعجب و حیران از و در کمال ناباوری دیدم همون اتاقی که چند لحظه قبل از اون اومدم بیرون، کاملا تخریب شده و سقفش ریخته بود. قسمتی از سقف خورده بود روی همون تختی که روش استراحت می کردم. اینجا بود فهمیدم  شهید شدنی نیستم و ظاهرا تقدیرم جوری دیگه رقم خورده. اینکه دقیقاً همان لحظاتی قبل از اصابت گلوله تو اتاقی که توش بودم این فکر به ذهنم خطور کنه و برای پیدا کردنِ آب و مواد غذایی بروم بیرون ، جز امداد الهی و تقدیرم که زنده موندن بود چیز دیگه ای نمی تونه باشه. گر چه هیچ آب و کنسروی پیدا نکردم ولی حداقل جانم محفوظ موند. ♻️به هر حال روز دوم رو تا شب در اون پایگاه سپری کردم و صبر کردم تا هوا کاملا تاریک بشه. نمازو که خوندم با توکل بر خدا حرکتو شروع کردم. خیلی امید داشتم تاریکی شب و پنهان بودن از دید دشمن کمکم کنه و بتونم بعد از دو شبانه روز خودمو به خط خودی برسونم. گاهی با سینه خیز ، گاهی با نیم خیز و گاهی نیز با دویدن بر روی پای راستم تمام تلاش و توانمو بکار گرفتم. شب تاریک بود و منطقه پر از موانع گوناگون و سیم خارادارای حلقوی. جبهه  هم مقداری آروم شده بود. هیچ نشونه ای که بتونم راهمو پیدا کنم وجود نداشت. نه ستاره ای بود و نه در آن منطقه کوهستانی قرار داشت که راهنمام باشه و نه قطب نمایی داشتم که بتونم مسیر رو تشخیص بِدم. راههای مختلف رو می رفتم و امتحان می کردم و مرتب دور خودم می چرخیدم...
🔴امام خامنه ای: ،هم علم است، هم ایمان؛هم سنت هست،هم تجدد؛هم نظر هست، هم عمل؛هم عشق هست،هم عقل. 🌹گرامیباد ۳۱ خرداد سالروزشهادت عارف زاهد دکتر چمران
به سختی صورت را به صورتش رساند و بوسیدش و زیر گوشش آرام گفت: پسرم زود برگرد... بیچاره نمی‌دانست پسرش فقط یک بلیط رفت رزرو کرده است و قصد برگشت ندارد. ▫️پدر پسری ▫️قطار آخر ▫️مقصد به بهشت 🌹🍃🌹🍃
🍃از ۹ سالگی، هر سال در مراسم اعتکاف شرکت می‌کرد تا ۱۳ رجب امسال که همان روز به سوریه پرواز داشت. همسرم همیشه به پسرها می‌گفت: «شما باید با اسرائیل بجنگید و شهید شوید.» 🍃 عباس آقا در سال‌های تحصیل خوب درس می‌خواند. بچه زرنگ و باهوشی بود. به ریاضی علاقه داشت و رشته‌اش هم همین بود. همان سال اولی که امتحان کنکور داد، مهندسی کامپیوتر دانشگاه سراسری سمنان قبول شد. همزمان در آزمون دانشگاه امام حسین(ع) هم شرکت کرد و پذیرفته شد. با اینکه بیشتر فامیل و اطرافیان توصیه می‌کردند که مهندسی کامپیوتر را ادامه دهد، اما او دانشگاه امام حسین(ع) را انتخاب کرد. 🍃 مهرماه ۹۰ وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد و بعد از پایان تحصیلات به‌طور رسمی کارش را در سپاه شروع کرد. یکبار که به محل کارش رفته بودیم، مسئولش خیلی از اخلاق، صبر و ادب عباس تعریف می‌کرد. 🍃 می‌گفت: «با اینکه کار عباس مرتب در ارتباط با ارباب رجوع بوده است، اما عباس برای هر مراجعی که وارد اتاق می‌شد، تمام قد می‌ایستاد و با روی خوش کار آنها را انجام می‌داد.» 🍃یک سال قبل از شهادت عباس خواب دیدم که با پسرم  وارد باغ سرسبز و بزرگی شدم که رهبر معظم انقلاب بر سکویی در باغ نشسته بودند. با عباس خدمت آقا رفتیم و سلام کردم و احوال آقا را جویا شدم. آقا به عباس اشاره کردند که: پیش من بیا. عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند که بعد از خواب دیگر یادم نیامد آن جملات چه بودند.   🌷 🌹🍃🌹