تو ...دیگه نمی خوام دوروبرش بپلکی ..شیر فهم شدی ...
بامکث گفت :درسته که من سپیده رو دوست دارم وداشتم وبازم دارم ..اما من ندیدمش یک
مدتی هست _یعنی تو میخوای بگی اصال ندیدیش تو این چند ماه ...
بامکث گفت :نه اصال ..نه خودش ونه ارسن رو ..ارسن رو هم یک بار چند ماه پیش که ترکیه بود
فقط واسه یک قرداد کاری که کل سهام خریده اش رو از شرکت بزنه به نام من دیدمش ..جالب
بود پول رو نگرفت ازم ..سوالم که پرسدیم حرفی نزد ..خیلی کله خر بود حرف چند صد میلیون بود
...خیلی راحت زیر همه چی رو امضا کرد وچیزی نگرفت ..االن کجاست؟؟...
_چه سودی به حالت داره بدونی کجاست؟ ..پس خوش به حالته یک معامله چند صد میلیونی
بدون خرج ..خب واسه کارهای خرید سهام این حرفا میام شرکتت ...قضیه این وکیله رو هم یکم
خودم پیگیرش میشم چیزی دستگیرم نشد با پلیس در میون میذارم ...نمیشه یکی از وکیل های
پایه یک ومشهور دادگاه ها یهو غیب بشه ...
صدای کشیده شدن پایه های صندلی نشون داد که بلند شدن ..یکم گردن کج کردم ..دیدم یک
مرده نزدیک 15ساله است ومحمد حسین ..کیف چرمش رو برداشت که بره که موقع دست
دادنشون محمد گفت :یک سوال ..تو چرا برات مهمه اینده این شرکت ..درش هم بسته بشه
انقدری خانواده حسینی دارن که واسه چند پشت بعد ازاونا بس باشه ...میدونم که میخوای
کلشرکت رو به نام خودت کنی ..اما اقای زرنگ باید بهت بگم ..این همکاری رو که یخوام باهات
بکنم رو مثل ارسن نمیبخشم بهت همه چی رو باید به همون اندازه که خریدی به نام سپیده باشه
چون منم که جزخانواده اونا نیستم اما این .
یهو افشین گفت :خیلی خری پسر ...اصال میتونیم پنچاه پنچاه همه چی رو پیش ببریم ...به قول
خودت پدارم انقدر گذاشته که تا چند پشت بعد ازاون زندگی مرفه ای رو داشته باشن زن وبچه
اش ...من سپیده رو دوست دارم اما فکر نمی کنم انقدر ارزش ...
اینبار محمد توپید :این کاراش به تونیومده ...غلط زیادیته سپیده رو دوست داشته باشی ..میتونی
گم شی تا زیر هرچی قرار داد واین حرفاست نزدم ..
بلند خندید وگفت :جوش نزن ..باشه پسر ..اما خیلی داری خریت میکنی .خیلی زیاد ..پدرام ورثه
مذکر ندراه ..تو هم دامادش نیستی که مجببور بشی ازشرکت چیزی به اونا بدی میتونی کیف دنیا
روببری با سودی که بهت میرسه ...هنوزم سر حرفت هستی ؟؟...
محمد خیلی عصبی به نظر میومد ..کالفه بود سر تکون داد وگفت :برو دیگه ...
بعد خودشم راه افتاد گوشیش رو در اورد وشماره گرفت که یهو اهنگ جیغ گوشیم بلند شد
...محمد سریع برگشت ..منم فقط سریع دویدم سمت اشپزخونه ..داخل شدم که سراشپزش گفت
:خانوم شما ..هنوز داشت حرف میزد که زدمش کنار ودویدم انتهای اشپزخونه ..مطمئنا در خروج
داره ..یهو دیدم یک کار گری داره از دست راست درحالی ک کیسه برنچ روشونه اش هست داره
میاد ..سریع دویدم همون سمتی که صدای همون مرده امد که گفت :اقا برید بیرون ..
_شما ندیدی ککه یک خانوم بیاد ..
یا خدا ..یهو دیدم در خروج رو رفتم بیرون ..وای که از یک خیابون دیگه سر در اورده بودم
....گوشیم باز زنگ خورد..نمی شد جوابش رو ندم ..نفس نفس میزدم ...بایدم یک جای خلوت
میبودم .اگر نه از صدای بوق وسرصدا میفهمید ...رفتم داخل کافی شاپ...وای اینجا نه ...امدم
بیرون ...دال راه رو مطبی شدم ..خداروشکر ساکت بود تماس رو وصل کردم که تند گفت :سپیده
من یک بار دیگه ام زنگ زدم .کجابودی تو ؟
اب دهن نداشته ام رو قورت دادم وگفتم :من ..من .چیزه با گلنوش امدیم تو جنگل ..اتفاقا گوشیم
زنگ نخورد ..حما انت نمی داده ...
که یهو یک مر د که صداش رو انداخته بود روسرش گفت :من این مطب رو روی سر این دکتر
خراب می کنم ...زن من سراین زایمانش ....یعنی گند بزنند به این شانس ..سریع گفت :حالت خوب نبوده ؟؟..االن کدوم دکتری ؟؟..چه خبره
اونجا ؟؟
با کف دست کوبیدم توپیشونیم وگفتم :محمد چیزی نبود یکم دلم درد میکرد امدم دکتر ...
باز عصبی وبا داد گفت :یعنی چی ؟؟..خوبه گفته بودم زنگ بزن هرچی شد االن کجایی ؟؟چرا دلت
درد میکرده ..از حرفای این مرده متوجه شدم دکتر به درد نخوره هست که مریضاش ازش شکایت
کردن ...ادرس بده کجایی میبرمت یک دکتر زنان خوب ..
یعنی اگه من االن سرمو بکوبم به دیوار اصال پشیمون نمیشم واسه این گندم ..رفتم پایین وگفتم
:محمد چیزی نبود دارم میرم خونه شارژنداره دیگه خداحافظ ..
سریع قطع کردم وبه الو الو گفتن هاش توجه نکردم ..با پرس وجو رفتم باز طرف همون رستوران
ورفتم ماشین رو برداشتم ..گوشی رو کال خاموش کردم که محمد که منو دید گیر نده ..
سریع داخل خونه شدم وتند تند لباس های راحتیم رو پوشیدم مطمئنم االن میاد وشروع میکنه به
۵۰۷
﷽ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِينا
چهل و یک سال گذشت؛
از فتحالفتوح فرزندان روحالله
از نبرد جانانهی تاریخیِ حسن باقری
با هشام صباح الفخری بعثی؛
سلام بر اسطورههای یقین
غیوران زَهـۜـرا نسب
مردان فتحالمبین ...
عکاس: امیرعلی جوادیان
#دوم_فروردین
#سالروز_عملیات_فتحالمبین
#رمز_یازهرا_سلاماللهعلیها
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#ببینیم
🔸تیزر تلویزیونی ویژه سال نو🔸
با حضور
🎼پسران و دختران میعاد🎼
🔹پخش از شبکه های سیما🔹
#میعاد #سرود #گروه_سرود_میعاد
#سال_نو #سال_۱۴۰۲ #عید #نوروز
#عید_نوروز #تحویل_سال_نو
#دختران_میعاد #پسران_میعاد
گروه سرود میعاد
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️شیخ زکزاکی باز هم گل کاشت
▪️ببینید شیخ ابراهیم زاکزاکی در آفریقا چه غوغائی بر پا کرده.
آقا فرمود: ما تنها نیستیم.
قلبهای پاک زیادی با ماست.
تمثال شهیده شاخص کل کشور خواهر شهیده شکنجه طاغوت طیبه واعظی دهنوی
که موقع دستگیری توسط ساواک فرمودند :مرا بکشید ولی چادر از سرم برندارید
نماد حجاب و عفاف، ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی وفنا فلالله شدن قبل از انقلاب . نصب شده در مرکز محله خوب و قدرشناس مردم دهنو
ستاد پژوهش و نشر سیره و عمل شهید والامقام محله دهنو
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگان_درخشان
#اصفهان
10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿خوش آن دمی که بهاران قرارمان باشد
ظهور مهدی زهرا بهارمان باشد . . .🌿
«الوعده وفا_یا مهدی بیا »
🔺عید نوروز بر تمامی عاشقان حضرت مهدی مبارک باد🔻
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگان_درخشان
#اصفهان
📌#آیامی_دانید
#شهیدحسن_غازی #کاپیتان تیم #جوانان باشگاه #سپاهان اصفهان بود که در دوران دفاع مقدس فرماندهی گروه های توپخانه 61 محرم و 15 خرداد سپاه را به عهده داشت؟
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگان_درخشان
#اصفهان
#شهیدغازی
✅ کارگر جوان و بسیجی شهید🌷 احمد آقابابا (نقنه)
فرزند مشهدی بهزاد
🗓 ولادت 🌺
۱۵ آذر ۱۳۴۶
👈 گذراندن دوران کودکی تا نوجوانی در روستای قدیم نقنه
👈 اشتغال به کار ساختمانی برای کمک به معیشت خانواده
👈 گذراندن دوره آموزش نظامی و اعزام به جبهه های دفاع مقدس از طرف بسیج مرکزی شهرستان بروجن
👈 جمعی تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (علیه السلام)
🗓 شهادت 🌷
۲ فروردین ۱۳۶۴
🔹 اصابت ترکش به سر
👈 عملیات بدر
#بدر
📌 منطقه
هورالعظیم، جزیره مجنون
📍 مزار
شهرستان بروجن، بخش مرکزی، در جوار مرقد امامزاده میر حیدرشاه، گلزار (گلستان) شهدای 🌷 شهر نقنه
#احمد_آقابابا
🍃🌷🍃🌷🍃
#یادواره_شهدا
✅ دانش آموز بسیجی و نوجوان شهید🌷 احمد بذرافشان ابرقویی
🗓 شهادت 🌷
۲ فروردین ۱۳۶۱
👈 عملیات فتح المبین
#فتح_المبین
👈 شهیدی که دو مزار دارد.
📍1⃣ یک مزار حاوی قسمتی از پیکر مطهرش در قطعه ۲۴ گلزار شهدای 🌷 بهشت زهرای تهران
📍2⃣ یک مزار حاوی تکه های باقی مانده از بدن پاکش در گلزار شهدای 🌷 ابرقوه در استان یزد.
#احمد_بذرافشان