فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی ترکی شب تاسوعا سال ۱۴۰۱ شمسی
روستای یاتان
با نوای آقای اسدالله شناور ( #آذرخش)
شهید والامقام علیرضا ملازم معصومی فرزند کربلایی موسی.
که در اصل امیرآباد زرندی میباشد و خانواده ایشان در شهرستان قم ساکن میباشند این شهید والامقام جزو شهدای ۱۷شهریور(میدان ژاله) تهران میباشد شادی روح پاک همه شهدا بخصوص شهدای انقلاب واین شهید عزیز صلواتی هدیه میکنیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است.تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام میرسد.
شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامیکه او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
بعد از بمب باران، هنگامیکه امداد گران در حال جمع آوری زخمیها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه میشوند که بوی گلاب از زیر آوار میآید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.
هنگامیکه پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه 26 به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید پلارك رو خشك كنید، از طرف دیگر سنگ نمناك میشود.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
مىخواستم به دنيا بيايم، در يك زايشگاه عمومى؛ پدرم به مادرم گفت: فقط بيمارستان خصوصى!
مادرم گفت: چرا؟
پدربزرگم گفت: مرد م چه مىگويند؟!
مىخواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه سر كوچهمان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه غيرانتفاعى!
پدرم گفت: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
به رشته انسانى علاقه داشتم؛ پدرم گفت: فقط رياضى!
گفتم: چرا؟
پدرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم با دخترى ساده كه دوستش داشتم ازدواج كنم؛ خواهرم گفت: مگر من بميرم.
گفتم: چرا؟
خواهرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم پول مراسم عروسى را سرمايه زندگىام كنم؛ پدر و مادرم گفتند: مگر از روى نعش ما رد شوى.
گفتم: چرا؟
آنها گفتند: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم به اندازه جيبم خانهاى در پايين شهر اجاره كنم؛ مادرم گفت: واى بر من.
گفتم: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
اوّلين مهمانى بعد از عروسىمان بود. مىخواستم ساده باشد و صميمى؛ همسرم گفت: شكست به همين زودى؟!
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم يك ماشين مدل پايين بخرم، در حد وسعم تا عصاى دستم باشد؛ همسرم گفت: خدا مرگم دهد.
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم بميرم. بر سر قبرم بحث شد؛ پسرم گفت: پايين قبرستان.
زنم جيغ كشيد!
دخترم گفت: چه شده؟
زنم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مُردم... برادرم براى مراسم ترحيمم مسجد سادهاى در نظر گرفت.
خواهرم اشك ريخت و گفت: مردم چه مىگويند؟!
از طرف قبرستان سنگ قبر سادهاى بر سر مزارم گذاشتند؛ اما برادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
خودش سنگ قبرى برايم سفارش داد كه عكسم را رويش حك كرده بودند.
و حالا من در اينجا در حفرهاى تنگ و تاريك، خانهاى دارم و تمام سرمايهام براى ادامه زندگى، جملهاى بيش نبود؛ مردم چه مىگويند؟!
مردمى كه عمرى نگران حرفهايشان بودم، حالا حتى لحظهاى هم نگران من نيستند!
كسانى كه براى خودشان زندگى مىكنند، از فرصت يك باره زندگىشان نهايت بهره و لذت را بردهاند
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
🧕نعمت حجاب
شگفتيهاي قرآن و سنت
بررسي ها نشان داده است كه برهنه گذاشتن بخش زيادي از بدن، فرد را در خطر ابتلا به سرطان پوست قرار مي دهد كه هر سال مليونها نفر را مي كشد. بيشتر موارد ابتلا بين زناني است كه در ساحل درياها، بدن خود را در معرض آفتاب قرار مي دهند. چه بسا اكنون دريابيم كه چرا خداوند، زن را امر به حفظ حجاب كرده است! خداوند را به خاطر نعمت اسلام سپاس مي گوييم. خداوند مي فرمايد: (وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا) [النور: 31].
(و به زنان با ايمان بگو: چشمان خود را از آنچه حرام است فرو بندند و شرمگاه خود را حفظ نمايند و زينت خود را مگر مقداري كه پيداست (در برابر كسي) آشكار نكنند.)
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
#سلام_بر_شهدا🌷
عشق به #شهدا
مثل هوای دم #صبح است
تازهام میکند
کافےست کمی شما را #نفس بکشمـ
کافےست ریهام را
از #دوست داشتنتان پرکنم❤️
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹
✨به یاد شهید منوچهر (سید احمد)پلارک🌷
محل مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها)_ تهران
قطعه : ۲۶ ردیف : ۳۲ شماره : ۲۲
تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۲/۰۷
روز شهادت: ۱۳۶۶/۰۱/۲۲
سن در زمان شهادت : ۲۲ سال
محل شهادت: شلمچه
عملیات : کربلای ۸ به شهادت رسید
بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند.معتقدند که مزار ایشان بوی عطر خوش گلاب میدهد 🍃
خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند.
🌹
🔴در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد
او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلهای مذهبی زندگی میکرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی "علی بن موسی الرضا علیه السلام" مأمن همیشگیاش بود.
در ادامه جهت آشنایی بیشتر با این شهید عزیز دفاع مقدس همراه میشویم با چند خاطره از شهید پلارک
🔺ارادت به حضرت زهرا سلام الله علیها
سیداحمد همیشه در همه عملیات ها، یک شال مشکی به سر و گردنش می بست.
هیأت گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول صلی الله علیه و آله، هیأت متوسلین به حضرت زهرا علیه السلام نام داشت.
هر روز بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد.
شهید پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت. هیچ وقت یادم نمی رود، به محض این که نام خانم فاطمه زهرا سلام الله می آمد، خیلی شدید گریه می کرد و حال عجیبی می گرفت.
ارادت خاصی به حضرت زهرا علیه السلام داشت...
🎙(همرزم شهید)
#شهیدسیداحمدپلارک🌷
🌹
شبِ عاشورا🖤
شب عاشورا بود. احمد تعدادی از بچه ها را جمع کرد و گفت: «حُر در شب عاشورا توبه کرد و امام حسین هم او را بخشید و به جمع خودشان راه داد. بیایید ما هم امشب همین کار را بکنیم.»
نیمه شب وقتی بچه ها از خواب بیدار شدند، سید احمد گفت: «پوتین هایتان را دربیاورید.»
سپس همه بند پوتین ها را به هم گره زد و داخل آن را پر از خاک کرد و روی دوش ها انداخت. بعد، چند ساعتی را در بیابان های «کوزران» در حین پیاده روی، گریه و عزاداری کردیم. هر کس زیر لب چیزی زمزمه می کرد، ولی احمد چیزهایی بر زبان جاری می ساخت که تا به حال نشنیده بودم...
🎙(همرزم شهید)
#شهیدسیداحمدپلارک🌷
🌹