Salam bar Ebrahim21.mp3
8.34M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_بیست_و_یکم
💚رفتار احترام آمیز ابراهیم با اسرا ص ۱۰۵❤️
💚برخورد ابراهیم با افسر بعثی❤️
💚پشیمانی از هدیه ص ۱۰۷❤️
💚بهترين فرمانده هان جبهه در نظر ابراهیم❤️
💚آرزوی شهادت در نبرد با اسرائیل ص ۱۰۸❤️
✏از ويژگيهاي ابراهيم،#احترام به ديگران، حتي به#اسيران_جنگي بود. هميشه اين حرف را از ابراهيم مي شنيديم كه: اكثر اين دشمنان ما انسانهاي جاهل و ناآگاه هستند. بايد#اسلام_واقعي را از ما ببيند.
✏آن وقت خواهيد ديد كه آنها هم مخالف حزب بعث خواهند شد. لذا در بسياري از عملياتها قبل از شليك به سمت دشمن در فكر به اسارت درآوردن نيروهاي آنها بود. با اسير هم رفتار بسيار صحيحي داشت.
✏همين باعث مي شد كه همه، حتي اسرا مجذوب رفتار او شوند. كمي هم عربي بلد بود. در اوقات بيكاري مي نشست و با اسرا صحبت مي كرد.
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
این تفکری است که در غرب برای حجاب رایج است و من هم مانند آنها فکر میکردم، اما روزی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم و خواستم با مانتو و روسری از خانه خارج شوم؛ همین که در را باز کردم، سرم را بلند کردم و لبخندی بر لبانم نشست و راه افتادم. حس میکردم با حجاب از زندان آزاد شدهام، احساس آزادی به من دست داده بود. خیلی احساس شادی به من دست داد. برخلاف آنچه تصور میکردم،#حجاب نه تنها مرا#محدود نکرد؛ بلکه علاوه بر آزادی،#احترام را نیز در پی داشت.
🏴 #فاطمیه۱۴۰۱
🔸️ #ایام_فاطمیه۱۴۰۱
🔸️ #السلام_علیک_یافاطمه_الزهرا
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۸۴)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و هشتاد و چهارم:یگانه نماز جمعۀ اسارت
♦️همیشه سرم درد میکرد برای کارهای جدید و ابتکاری، دوست داشتم هم برای خودم و هم بقیه دوستان یه تنوع ایجاد بشه. یکی دو هفته پایانی بود که فکر برگزاری یه#نماز_جمعه تو ذهنم جرقه زد. به نظرم رسید الآن وقتشه.با چند نفر مشورت کردم و نظر مثبتشون رو گرفتم. کاندیدم برای#امام_جمعه حاج علیرضا باطنی بود که همه قبولش داشتن. رفتم پیش ایشون و گفتم: علی آقا چیزی ازت میخوام نه نیار تو قضیه.
📌گفت: خیره انشاءالله.گفتم: میخوام یه نماز جمعه برگزار کنیم و زحمت امامت جمعه رو شما بکشید و من هم زمینه رو آماده میکنم.مقداری مردد بود. بحث جواز شرعی برگزاری نماز جمعه و مشکل احتمالی امنیتی و غیره. نهایتاً گفتم: فوقش ما اعلام میکنیم نماز جمعه ولی شما#نماز_وحدت بخون و ان شاءالله مشکلی پیش نمیاد و از عراقیها مجوز میگیریم. ایشون هم قبول کرد. به شوخی گفت: آقا رحمان اسلحه از کجا بیاریم. از نگهبان عراقی می گیری؟
🔹️گفتم: علی آقا اسلحه آهنه و اون لوله هم آهنه. یکی از اونها رو بعنوان اسلحه دستت بگیر. خندید و قبول کرد. زمینهی برگزاری نماز جمعه توسط افراد شاخص فراهم شد و از دوستان بند ۲ هم که اکثرا ارتشی بودن هماهنگی شد. مونده بود گرفتن مجوز از فرمانده اردوگاه. وقتیکه فرمانده وارد اردوگاه شد با#احترام بلند شدیم و با استفاده از یکی از دوستان عربزبان تقاضا رو البته نه به عنوان نماز جمعه، بلکه یه نماز وحدت و یادگاری اواخر اسارت مطرح کردیم.
🔸️اونها هم هنوز قضیه شورش ما و مجالس ختم شهید پیراینده که دو هفته قبلش اتفاق افتاده بود جلو نظرشون بود، مقداری گردنشو پیچ داد و گفت مشروط بر اینکه تضمین بدید با آرامش و بدون شلوغکاری و#شعار باشه، موافقت میکنم. ما هم قول دادیم که دردسری پیش نیاد. روز جمعه شد. بچهها یه جایگاه رو شبیه تربیون روبروی آسایشگاه یک و حمومها آماده کردن و یه لوله آهنی هم بجای تفنگ دادیم دست حاج آقا باطنی. ایشون دو خطبه کوتاه خوند و یگانه نماز جمعۀ کل دوران اسارت در اردوگاه ملحق ۱۸ و در یکی دو هفته مونده به آزادیمون با شکوه خاصی برگزار شد.
💥همۀ بچههای اردوگاه روی پتوهایی که تو هواخوری پهن شده بود نماز رو به آقای باطنی اقتدا کردن. نگهبانها از روی برجکها با تعجب خیرهکنندهای این منظره باشکوه رو تماشا میکردن و شاید بعضی ازشون خصوصا شیعهها دلشون میخواست تو این نماز جمعه ما شرکت کنن!نماز با آرامش کامل برگزار شد و طبق قولی که به فرمانده داده بودیم سریع پتوها رو جمع کردیم، تکوندیم و رفتیم سراغ ناهار تو آسایشگاهامون..