#ای_باوفا_برادر
سالار من سردار من ای باوفا برادر
فرماندة پیکار من ای باوفا برادر
سقّایِ پرچمدار من ای باوفا برادر
ای مَحرمِ اسرار من ای باوفا برادر
ای یوسف دربار من ای باوفا برادر
ای حیدر کرّار من ای باوفا برادر
ای مالک و عمار من ای باوفا برادر
سالار من سردار من سقای پرچمدار من
فرماندة پیکار من ای یاور و ای یار من
ای برادر بر تو می بالم که غیرت واره ای
در سکوت بی کسی ها بهترین غمخواره ای
رنگ حسرت بر گلستانم ببین ای باوفا
بهر امدادِ حرم کن فکر راه چاره ای
پیچش تیغ ستم را بر فرازِ سر ببین
سورة اخلاص یاران در نمازِ سر ببین
در کمان گیرانِ بی وجدانِ اردوی جفا
زوزة تیر و کمان ها در نیازِ سر ببین
سالار من سردار من ای باوفا برادر
سالار من سردار من سقای پرچمدار من
ای مَحرم اسرار من از کودکیِ همیار من
شانه هایت ای برادر باب پرچمداری است
آرزوهایت دلاور دال بر غمخواری است
العطش ها را جوابی گو که آهی کم کنی
همتی باب المراد اینک زمان یاری است
در نوایِ نینوا بشنو نوایِ تشنگان
کوشش و جهد و تلاشت کن برای تشنگان
سوژة تلخند دشمن در عذاب خیمه هاست
می سزد حتی بریزی خون به پای تشنگان
سالار من سردار من ای باوفا برادر
سالار من سردار من سقای پرچمدار من
ای یوسف دربار من در شطِّ خون معیار من
آسمان دیده در چنگال باران بلاست
تنگنای غصّه و غمبادِ سنگین عزاست
از فراتِ دل، فراتِ آب در سرچشمه گِل
هر طرف رو می کنی هنگامة جور و جفاست
یک حرم دل ناگران گریه های اصغر است
کودک ششماهه را سیمای حسرت در بَر است
روی لب های رقیه از تَرَک های عطش
هم نوایی با سکینه در نگاه خواهر است
سالار من سردار من ای باوفا برادر
سالار من سردار من سقای پرچمدار من
ای حیدر کرّار من ای مالک و عمار من
قبضة شمشیر خود را ای برادر تیز کن
نهرِ علقم پیشِ رو داری دلاور خیز کن
منصبِ سقاییِ لشکر مبارک بر تو باد
مشک آب از آب دریا باوفا سرریز کن
شوقِ حیدر واری ات بنموده احیا ذوالفقار
دشمنان از پا بیندازی فقط با ذوالفقار
با سرودِ سروری این شورِ دل تکرار کن
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
سالار من سردار من ای باوفا برادر
**