eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
140 دنبال‌کننده
59.6هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
متن روضه مجمع الذاکرین(ع): مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا حال و هوای گریه داری یابن الزهرا این روزها خیلی دلت را غم گرفته دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا با واژه ی «مادر» شود آهت کشیده در لا به لای اشک و زاری یابن الزهرا ای وای مادر های تو می گوید آقا خیلی برایش بی قراری یابن الزهرا آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر سر را به زانو می گذاری یابن الزهرا  آقا! تنم، جانم، همه چیزم فدایت آماده ام بر جان نثاری یابن الزهرا گریه مکن که طفل اشک بی قرارم با گریه ات گردیده جاری یابن الزهرا جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم با عرض پوزش از «نداری» یابن الزهرا از این که هستم دوستدار مادر تو حتماً مرا تو دوست داری یابن الزهرا تا این که باشم زائر قامت خمیده دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا «زهرا» به «زهراها» شده تبدیل... یعنی : در کوچه شد آیینه کاری یابن الزهرا محمد فردوسی به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده برای آمدنت مادرت دعا کرده برای اینکه بگیری تو انتقامش را میان نافله هایش چه ناله ها کرده اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده  تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده هزار سال گذشته هنوز عزاداری تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده شنیده ام که بدست شماست پیرهنش نگه به پیرهنش بادلت چها کرده  برای زخم کبودش بیار دارویی همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده ای صاحب جان و دل ما ! کی میائی؟ چشم و چراغ منزل ما! کی میائی؟ " ما از دعای بی اجابت، شرمساریم" خالیست دستِ سائِلِ ما، کی میائی؟ حَلّ معمّای ظهورت ، کار ما نیست ای راه حَلّ مشکل ما ! کی میائی؟ تا کمتر و کمتر شود، پایان بیابد: درهای حَدّ فاصِلِ ما، کی میائی؟ شیطان، حجاب آورده بین عبد و مولا تا رفع گردد حائل ما، کی میائی؟ فریاد چشمم گشته : شورِ " اَینَ هادِم؟..." یاغیست! خَصمِ باطِلِ ما ، کی میائی؟ بردی دل از خوبان خود، ما بی نصیبیم پوسید مولا جان ! دل ما، کی میائی؟ قابل شدن بر یک نگاهت، کار سختی است بر دیده ی ناقابل ما کی میائی؟ " در انتظارت، جمله در کِشتی نِشستیم..." تارُخ نماید: ساحِلِ ما، کی میائی؟ یکبار دیگر سینه ام شد کربلائی ای آرزوی مَحفِلِ ما! کی میائی؟...
. خواهم‌ امشب باز شیدایی کنم از در رحمت تمنّایی کنم تا شوم دور از تمام هرچه زشت سیر، در گلزار زیبایی کنم گرچه خوارم، دم ز گلها میزنم یاد گل، یاد گل آراییکنم مدت کوتاه عمر خویش را صرف خدمت نزد مولایی کنم از همین کوتاه خدمت، تاابد زندگی در لطف و آقایی کنم آمدم نوشم میاز شیر و رُطب بر در میخانه ماه رجب ای رجب میخانه حیدر تویی مِی تویی، باده تویی، ساغر تویی طعم تو گردیده احلی من عسل گوشهای از وسعت کوثر تویی راه درک لیلةالقدر علی بهر شیعه تا صف محشر تویی ماه شعبان بر تو کرده اقتدا باعث توفیق پیغمبر تویی مطلعت زیباترین روز خداست میزبان حجت داور تویی حسن مطلع در تو باشد لطف یار شد رخ زیبای باقر آشکار او شعیب عترت پیغمبر است باقر دریای علم داور است مفتخر بر نام او هستیم ما این کلام یک امام و رهبر است اول خیر آخر خیر اصل خیر این محمد، سفره دار کوثر است بی روایاتی که از او آمده دین ما تا روز محشر ابتر است سائل علمش مراجع گشته اند وسعت علمش ز هرکس برتر است او که باشد بهترین مولای من مادرش شد فاطمه بنت الحسن مادرش از فاطمه تصویر داشت دربرش آئینه تقدیر داشت پاکتر از آب زمزم خُلق او رزق و سهم از آیه تطهیر داشت او که باشد دختر بیت کریم حُسن بابایش در او تأثیر داشت نِی به دامانش گرفته کودکی او به دامان خضر راهی پیر داشت تا کند مارا غلام درگهش در نگاه چشم خود زنجیر داشت ما غلام حضرت باقر شدیم بر مَرام غیر او کافر شدیم
. ✍ ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ دورت بگردد مادرت زهرا  بُنَیَّ من که وصیت کرده بودم با تو باشد هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ باور نمی‌کردم تو را اینجا ببینم کنج تنور خانهٔ اینها  بُنَیَّ هر قدر هم خاکستری باشد دوباره من می‌شناسم گیسوانت را  بُنَیَّ با گوشهٔ این چادر خاکی بشویم خون لبت را با نوای یا  بُنَیّ آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند ای کشتهٔ افتاده در صحرا  بُنَیَّ شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ آبت ندادند و به حرفت خنده کردند گفتی که باشد مادرت زهرا  بُنَیَّ؟ گفتی زن خولی برایت گریه کرده حتی به او هم می کنم اعطا  بُنَیَّ .
دیدن روی تو آسوده مُیسر نشود این عطا بر منِ آلوده مُقدَّر نشود ... ادبم رنگ ریا دارد و « بی اخلاصم ... » عمَلم همقدمِ امرِ تو دلبر نشود ! هرکسی ، سمتِ ظهورِ تو قدم بردارد دلش از ظلمت ایام مُکدَّر نشود ...
غم دورانِ من گردد یتیمی که هم پیمان من گردد یتیمی من از قد کمانت حتم دارم بلای جان من گردد یتیمی