eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
140 دنبال‌کننده
59.6هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 _ اخــوے اگــہ شــهید بشیـــــــم تَهــِــش گلــــــزارِ... اگــہ نشیــــم گوشــۂ قبرستــــۅنــہ... 🌿 💕💙💕
☆∞🦋∞☆ آن ڪسے استـــــ ڪه از عهدهٔ نفس خویش برآید. خاصیتـــــ نفس اماره این استـــــ ڪه اگر تو او را وادار و مطیع خود نڪنے او تو را مشغول خود خواهد ساختـــــ ..🥀 ..🌱 💕💙💕
گل نرگس: ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت پنجاه و دوم :موذی تر از بعثی ها ♻️رزمنده هایی که مدتها بدون استحمام تو خط مقدم و عملیات بودن و با لباسای تکه پاره و گل آلود و پر از لجن و آغشته به خون اسیر شده بودن. حالا هم یه ماه و نیم بود که رنگ حموم رو بچشم ندیده بودن و میان جراحات و عفونت دست و پا می زدن و از ظرفایی غذا می خوردن که شب قبلش بعنوان توالت سیار از اونا استفاده کرده بودن و بعلاوه همه اینا فضای شرجی و دم کرده که یه روزش برای بو گرفتن بدن کفایت می کرد. ببینید چه وضعی رو برای انسان پیش میاره. با دستای آلوده باند رو از روی زخمای عفونی باز می کردیم و دوباره می بستیم و غذا رو داخل همون دستای آلوده میریختیم و می خوردیم. تو این وضعیت دیگه نام و نشونی از بهداشت پیدا میشه؟ ♻️تو قرن بیستم که بشر موجودات زمینی رو به فضا می فرستاد ما درگیر موجودات و حشراتی بودیم که بمراتب از بعثی ها موذی تر بودن. بدن و تموم درز لباسا و موی سرمون شده بود جولانگاه شپش و مثلِ انسانای غارنشینِ نخستین و حتی بدتر، شب و روز بدنمونو می خواروندیم و با شپشایی که مثل قوم مغول هیچوقت مغلوب ما نمی شدن مبارزه می کردیم. این تنها نیم رخی از هزار چهره مخوف و غیر انسانی صدام و حزب بعث بود که در جسم رنجور ما متجلی شده بود. ♻️بازگویی این صحنه ها هر چند بسیار چندش آور و تهوع آوره، اما یکی از صدها حقیقتِ تلخی است که ما با اون مواجه بودیم و گریزی ازش نداشتیم. بچه های پاک و پاکیزه ایرانی مجبور بودن با این شرایط بسازن و شب و روز و طلایی ترین دوران عمر و جوانیشون رو با اون سپری کنن. و از همه جالبتر این بود که هر از چند گاهی با دماغ پیچیده شده می اومدن داخل غرفه ها و ما را متهم به کثیف بودن می کردن و زبان بشماتت باز می کردن که چرا شما ایرانیا اینقدر کثیف هستین و بو میدین؟ ♻️حق داشتن، جواب نداشت با اون سرویسای بهداشتی منظم و مرتب و آب تصفیه شده و شیر آبایی که بجای آب از اون شیر خالص در میومد و وفور لوازم بهداشتی چرا باید بچه ها تنبلی می کردن و حمام نمی رفتن تا شپش بگیرن و بدنشون متعفن بشه! این دیگه اوج وقاحت و بیشرمی بعثیا بود...                  
. ••❈۩( )۩❈•• 1⃣ ✍ شاید چون ما یاد نگرفتیم، حرفهایمان را درست بزنیم، نیازهایمان را درست بگوییم، وظیفه‌ شنیده شدنِ حرفهایمان هم، از یاد آنان که باید سراپا گوش می‌شدند و درد مردم را می‌شنیدند، رخت بربست... و میان ما، آرام آرام فاصله افتاد! تا اینکه روزی چشم باز کردیم و دیدیم خیلی چیزها سر جای خودشان نیستند! 2⃣ راه و رسم خودش را دارد! حوصله می‌خواهد، غیرت، لازم دارد، و مهمترین ابزارش، صبر است! که شاید ما به مقدار کافی نداشتیم، و راه درستش را نیز نیاموخته بودیم. مطالبه‌گری برای ※ تمام قولهایی که فراموش شد... ※ تمام وظایفی که بی‌اهمیت انگاشته شد... ※ تمام بحرانهایی که دیده نشد... ※ تمام باید و نبایدهای دینی، که در ساختار یک دولت اسلامی، کمرنگ و کمرنگ شد... تا قبح بسیاری از فسادها شکست... و ما دیدیم آنچه را که «امامین انقلاب» نگرانش بودند. و باز هیچ نگفتیم... 3⃣ «امـام» بود! او که مسیر بارش اهلبیت علیهم السلام را در کشوری که مستعمره‌ ابرقدرتهای پوشالی بود، باز کرد، و آن را صاف برد نشاند روی پای خدا... این بود که در اوج جنگ تحمیلی، تحریم تحمیلی، نفوذ فرهنگ تحمیلی، و نیز نفاق و خیانت داخلی... هنوز مردم پای این توحید ایستاده‌اند و انقلاب توحیدی‌شان را به سمت هدف نهایی‌اش که ایجاد حکومت جهانی الهی به پرچمداری حضرت حجت ارواحنا فداه است، به پیش می‌برند! ※ اما ما با چه کردیم؟ ◀️ اما این خاک، کم نداشت مسئولانی که مسئول نبودند! بلکه پدر بودند برای ملّت... مثل: ! ! و این تنها رمز مدیریت موفق در یک سیستم الهی است! مدیریت رحمانی، مدیریت پدرانه، مدیریت مادرانه... چرا؟ چون تنها نوع مدیریت از جنس مدیریت اهلبیت علیهم السلام است. و این نوع مدیریت است که حصار تمام محدودیت‌های اقتصادی، ساختاری، ایده و برنامه‌ریزی و... را می‌شکند و مدیر و زیر مجموعه و تمام روزی‌خوران و اهالیِ آن تشکیلات را آرام و شاد و راضی نگه میدارد. 🤲 اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج 🤲
🍃حرف حساب👌👌 🍃. اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش می‌رفت و با اینکه مدام بوق می‌زدم، به من راه نمی‌داد. داشتم خونسردی‌ام را از دست می‌دادم که ناگهان چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد: "راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!" مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تاخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود. ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود، من باز هم صبوری به خرج می‌دادم؟ راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم؟! اگر مردم نوشته‌هایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشته‌هایی همچون: - کارم را از دست داده‌ام - درحال مبارزه با سرطان هستم - در مراحل طلاق، گیر افتاده‌ام - عزیزی را از دست داده‌ام - در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم - بعداز سال‌ها درس خواندن، هنوز بیکارم - مریضی در خانه دارم و صدها نوشته دیگر شبیه اینها... همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمی‌دانیم. بیائیم نوشته‌های نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمی‌شود فریاد زد.. ❄️❄️❄️❄️