eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
140 دنبال‌کننده
59.6هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
از قدیمی ترین عکس‌های مربوط به کربلا
عزاداری مردم روز تاسوعا 🔹حیاط مسجد سپهسالار، سال ۱۳۵۶
وقتی برق میرفت با این خونه رو ، روشن میکردیم
رزمندگان اسلام خرمشهر سال سصت وشش ارسالی اعضای محترم کانال 🙏🌹
تیپ ها و مغازه های خاطره انگیز
🍃🍃دلتنگ اون روزایی هستم که آخر هفته جمع می‌شدیم خونه مادربزرگ بعد از ناهار همه با رو اندازی که چادر رنگی بود کنار پنکه دراز می‌کشیدیم
💠 نبض زندگی در 🌼 فعالیت بانوان و مادران در پشت جبهه 📷 کودک در گهواره و مادر در حال دوخت و دوز پارچه لباس برای رزمنده ها 🌴 دوران 🗓 ۱۴ مهرماه ۱۳۵۹ - سالروز تاسیس ستاد پشتیبانی و امداد جنگ به فرمان حضرت امام خمینی (ره) ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🔴تصویری زیبا از انار خوری سردار بی ادعا و مخلص و فرماندهان جنگ در شب یلدا
روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند... *"فرهنگی که باید با آب طلا نوشت"*
رفسنجانی در روز خاکسپاری امام خمینی، خرداد ۱۳۶۸
یادش بخیر لذتے ڪه توے خوابیدن با لباس مدرسه توے رختخواب بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توے هیچ چیزے دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت یادش بخیر؛ در به در دنبال یڪے میگشتیم ڪتابامونو جلد ڪنه ! همیشه تو مدرسه عادت داشتم همڪلاسے هامو بشمرم تا ببینم ڪدوم پاراگراف براے خوندن به من مے فته یادش بخیر یڪے از استرس هاے زمان مدرسه این بود ڪه زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتے ؟!! افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر ڪل شرڪت مایڪروسافت هم بالاتر بود من مدرسه ڪه میرفتم همیشه سر ڪلاس به این فک میڪردم ڪه اگه پنڪه سقفے بیفته ڪله ڪیا قطع میشه وقتے سر ڪلاس حوصله درس رو نداشتیم الڪے مداد رو بهانه میڪردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه ڪلاس دم سطل آشغال بتراشیم تو مدرسه آرزومون این بود ڪه وقتے از دوستمون مے پرسیم درستون ڪجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن یادتون میاد اوج احتراممون به یه درس این بود ڪه دفتر صد برگ واسش انتخاب مے ڪردیم !!!!!!!!!! يادش به خير... چه زود بزرگ شدیم و آرزوها و خاطرات زیباے ڪودڪیمون رو فراموش ڪردیم . تقدیم به همه دوستان یادش بخیر، ﺑﭽﻪ ڪه ﺑﻮﺩﯾﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎﺩرو میگرفتیم تا ﮔﻢ ﻧﺸﯿﻢ یادتون نیست عڪس برگردون میخریدیم و با آب دهن میچسبوندیم تو دفترمون یا عڪس آدامس خرسے رو با آب دهن میچسبوندیم ساق دستمون ڪلے هم ڪیف میڪردیم یادت میاد؟؟؟؟ وقتے ڪوچیک بودیم تلویزیون با شام سبڪ با پنڪه شماره 5 مشقاتو مینوشتے خط خط از بالا به پایین//////// اون وقتا زندگے شیرین بود و طعم دیگه اے داشت یادت میاد؟؟؟ وقتے ک صداے هواپیما رو میشندیم مے پریدیم تو حیات براش دست تڪون میدادیم مے نشستیم به انتظارڪلاس چهارم تا با خودڪار بنویسیم یادت میاد؟؟؟ وقتے مامان مے پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو6 و ڪوچڪه رو4 یادت میاد؟؟؟ وقتے نقاشے میڪردے خورشیدو رو زاویه برگه میڪشیدی یادت میاد؟؟؟ فڪرمیڪردے قلب انسان این شڪلیه♡ یادت میاد؟؟؟ در یخچالو ڪم ڪم میبستے تا ببینے لامپش چه جور خاموش میشه یادت میاد؟؟؟ اگه ڪسے بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی و دهنتو با دستت پاک میڪردی ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴے رﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو مے شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود ... اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتارے هامونو مے شمريم ... قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنياے رنگے ... اين روزا تلويزيوناے رنگے و سه بعدے و يه دنياے خاكسترے ... قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت مے پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتے از شبانه روز مے زديم و كلے باهاش مے خنديديم ... اين روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم ... قديما از هر فرصتے استفاده مے كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضورے ... اين روزها با "بهترین دستگاه هاے رسانه ای" هم ، ارتباط با هم نداريم ... قديما تو يه محله جديد هم كه مے رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه مے كرديم ... اين روزها دنيا را از پشت دوربيناے عكاسے و فيلمبردارے مے بينيم ... قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و فامیل... این روزا پر از تعطیلے، ولے ڪو پدربزرگه؟ ڪو اون فامیل؟ ڪو اون خونه؟ قديما توے قديما موند..