5)zamine-fatemie-shab2-14020905.mp3
16.25M
زمینه/دیگه مطمئن شدم...
کربلایی محسن محمدیپناه
#فاطمیه
#زمینه #حضرت_زهرا
#کربلایی_محسن_محمدی_پناه 🎤
#سبک_من_این_پایین_تو_اون_بالا
دیگه مطمئن شدم که داری میری نمیمونی
نیمه شب دیدم داری اشهدتو آروم میخونی
دلخوشی فرسنگ ها از خونه ی ما دوره زهرا
کی میگه ایوب اندازه ی من صبوره زهرا
نمیتونم
شاهد درد کشیدنت باشم
شرمندتم من تاهمینجاشم
کاشکی برا زخمات بمیرم
چه سنگینه
میدونی واسه چی پریشونم
اینکه تو رو زدن توی خونم
نشد جلوشون بگیرم
(دعا کن واسه من زهرا که راحت شم از این دنیا)
_________
گاهی وقتا حرف آدم مثل عقده تو گلوشه
وقتی میبینه عزیزش روی بستر روبروش
یع غمایی هست تو دنیا مرد از پا در میاره
مثلا اینکه عزیزش تاب ایستادن نداره
خودم دیدم
شلاق با بازوت کلنجار رفت
محسن که بین در و دیوار رفت
از فرط غم چشامو بستم
منم حیدر
که درب خیبرو در آوردم
هیچ جا به آبروم خم نیاوردم
ولی توی کوچه شکستم
(بگو هر چی میخوای اما حلالم کن نگو اما)
_________
مردمی که عمری چشم دیدن ما رو ندارن
برا خونشون میان از اینجا هیزم بر میدارن
میدونستی بی حیایی که تو رو از من گرفته
نامه داده کشتن خانومم رو گردن گرفته
توی نامه اش
نوشته بین کوچه غوغا شد
محکم زدم انقدر که در وا شد
امیر زهرا پشت در بود
توی نامه اش
نوشته زهرا رو تا شناختم
لگد زدم بچه اش رو انداختم
از کینه قلبم شعله ور بود
شاعر بند اول و دوم: #رضا_شریفی
شاعر بند سوم: #امیر_طلاجوران
۱۴۰۲/۰۹/۰۵
.
#زمینه / #زمزمه #فاطمیه
سبک(این روزا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه...)
#سبک_من_این_پایین_تو_اون_بالا
رو نگیر از من ببین حال دلم خیلی خرابه
دنیا بی تو واسه من هر لحظه شم زهرا عذابه
هی دعا کردم که خوب شه زخم بازوی تو زهرا
چند روزی میشه ندیدم من گل روی تو زهرا
عزیز من
ویرونه میشه خونمون بی تو
چیکار کنم چادر خاکی تو
چجور به تن کنم سیاتو
امون از درد
نفس نداری و دلت خونه
زندگی بی تو مگه آسونه
ببین گریه ی بچه هاتو
خون رو میخ درو دیدم دارم زهرا میمیرم
دست به پهلو داری و منم دست به کمر میگیرم
بوی نون پیچیده تو خونه گمونم بهتری تو
در زدم خواهشم اینه نبینم پشت دری تو
دیگه زهرا
طاقت ندارم که بیوفتی تو
درداتو به علی نگفتی تو
همش میگی عجل وفاتی
دم آخر
میگی حسین من میشه تنها
به زیر تیغ و دشنه ی اعدا
به فکر کشته ی فراتی
حسین جانم ، جانم حسین جانم حسین جانم
خشکی لبهاتو دید و ضربه هاشو بی هوا زد
جان پیغمبر، جلوی مادرش هی دست و پا زد
تا سرش رفت روی نیزه آه مادرو شنیدن
آخ بمیرم از گوش دخترا گوشواره کشیدن
صدا میزد
یتیم زدن نداره ای نامرد
ولی بازم چه بی هوا میزد
بدجوری با صورت زمین خورد
آتیش افتاد
به دامن یه دخترو دیدن
به حال و روز عمه خندیدن
یه بی حیا پیرهنت و برد
حسین جانم ، جانم حسین جانم حسین جانم
#عبدالحیدر✍