#امام_رضا_ع_شهادت
بازهم شکر پیرهن دارد
چندتا چندتا کفن دارد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
🏴شهادت جانسوز امام رضا (ع) تسلیت باد.
تاجر ورشکسته در زندان
حکم اعدام خوردههای جوان
سرطانیِ خسته از سرطان
تازه سرباز بی کسِ نگران
کودک قهر کرده با دگران
همه گفتند: یا امام رضا...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
از ابتدا قیامت او آشکار بود
آن بانویی که ممتحن کردگار بود
در بندگی خویش خدای بقیه بود
سرتا به پاش مظهر پروردگار بود
در خانه با کنیز خودش همکلام بود
در سجده با خدای خودش همجوار بود
مردان جنگی از پس او برنیامدند
با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود
کاری به این نداشت که تنها و بیکس است
وقت گذر ز کوچه، چه با اقتدار بود
زهرا عجیب غیرتیِ عشق حیدرست
پای علی برای بلا بیقرار بود
از گرگهای شهر، فدک را گرفته بود
کرار بود، گرچه خودش خانهدار بود
بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟!
غافل ازآنکه چادر او ذولفقار بود
سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی!
یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود
رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد
با قامت شکسته عجب پای کار بود
تا حشر، خاک بر سر اهل مدینه کرد
آن معجری که روی سرش پرغبار بود
اصلاً نخورد غصهی آن گوشِ.....
اما حَسَن نِشَست و پی گوشوار بود
واضحتر از همیشه علی را نظاره کرد
هرچند چشمهاش از آن ضربه تار بود
* *
ارثیه داد حضرت مادر به دخترش
ارثیهای که درد و غم بیشمار بود
وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی
زینب اسیر هلهلهی سی هزار بود...
از یک کفن مضایقه کردند کوفیان
بر روی بوریا، بدنی آشکار بود
درراه، زینب از همه بدتر عذاب دید
دُخت علی به ناقهی عریان سوار بود
دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست
با دست بسته فاتح این کارزار بود...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#سه_شنبه_های_مهدوی
#امام_زمان_عج_مناجات
#امام_حسین_ع_شهادت
چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟!
دوباره یارِ سفر کرده از سفر برسد
چقدر دغدغه داری که روسفید شوی؟!
به حد وسع، برای فرج مفید شوی
چقدر بهر دفاعش قلم به دست شدی؟!
چه روزها که فقط منفعتپرست شدی
چقدر از غمش افتادهای به کم خوابی؟!
زمان پیریات آمد! هنوز هم خوابی!
چقدر محضر او دیدهی تر آوردی؟!
ادای منتظران را فقط دراوردی
بیا به کار بیاییم، انحطاط بس است
عمل کنیم، که بازی با لغات بس است
بیا که مونس شبهای خلوتش باشیم
به جای ننگ شدن، باز زینتش باشیم
بیا که تا نفسی هست، دم ز او بزنیم
به جای مردم دنیا به یار رو بزنیم
بیا که جز درش از هر دری جدا باشیم
کنار او همه راهی کربلا باشیم
* *
خدا کند که بسوزیم و آه.. گریه کنیم
بخواند او، همه تا قتلگاه گریه کنیم
بخواند از بدنی که به بوریا مانده
که داغ او به دل اهل روستا مانده
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
کسی که بهر تو دست دعا بلند کند...
به عرش، طالع او را خدا بلند کند
ترحّمی به زمین خوردهی مسیرت کن
مرا مگر که دعای شما بلند کند
ز مکر شعبده بازانِ دهر ترسی نیست
نشستهایم که موسی عصا بلند کند!
اگر صدا زدمت، تو اجازهام دادی
که دیده است گداهم صدا بلند کند؟!
غبارِ روی عبای توأم! غمم این است
مباد! باد مرا از عبا بلند کند...
بگیر دست مرا که ثوابها دارد
کسی ز خاک گرفتار را بلند کند
پس از ظهور، سرِ خاک من بیا یک دم
دمت مرا ز دل قبرها بلند کند
گرفته است دل ما؛ خدا کند که حسین..
نسیمی از طرف کربلا بلند کند
* *
چه حکمتیست؟! بسوزد در و حرامیِ شهر
بیاید و به درِ خانه پا بلند کند...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
مناجات امام حسین_گودال قتلگاه
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت...
نام من را بین مهمانهای تو آخر نوشت
دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت
دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت
جای نان میخواستم قدری تماشایش کنم
حیف باشد محضر صاحب کرم از زر نوشت
هرقدَر من معصیت کردم به روی من نزد
قصهام را تا ابد در خانهی دلبر نوشت
به من بی آبرو چه آبرویی داده است
من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت
دست من را داد در دست علی مرتضی
بعد ازآن نام مرا در دفترش قنبر نوشت
یک علی گفتم تمام سیئاتم پاک شد
سرنوشتم را خداوندِ علی، از سر نوشت
آخر خط بودم و زهرا به فریادم رسید
بعد ازآن بخت مرا از هرکسی بهتر نوشت
کل دارایی من این است... عشقم به حسین!
بین ثروتمندها اسم مرا مادر نوشت
چشم وا کردم که دیدم ناگهان در هیأتم...
دست زهرا در حسینیه مرا نوکر نوشت
از همانموقع چه کیفی میکنم من با حسین!
شرح آن را باید از امروز تا محشر نوشت
چند وقتی میشود دور از تو ماندم، وای من
فطرست را دست تقدیر عاقبت بی پر نوشت
**
ای فدای اسم شیرینت «حسین جان» کز ازل
حق به تقدیر گلویت کندی خنجر نوشت
نیزهها روی تنت یکجور رفته کج شده
مزد "هَل مِن ناصرت" را با سنان لشکر نوشت
شمر روی سینهات مشغول ذبحت بود آه...
قاتلت را مقتل اما، غُصهی معجر نوشت
✍ #سیدپوریا_هاشمی
╚═══💫💎═╝
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
شروع میشود این شعرِ تازه با زینب
مگر که گوشهی چشمی کند به ما زینب
هزار فاطمه گفتم هزار تا زینب
سلام حضرت بانو! سلام یا زینب!
بغیر تو ز تمامی خلق دل کندیم
به چادر تو همیشه دخیل میبندیم
حیا به پاکی تو اقتدا مکرر داشت
علی به یُمن تو در خانهاش دو کوثر داشت
خوشا بهحال حسینی که چون تو خواهر داشت
و با تو فاطمه آیینه در برابر داشت
میآید از گل سجادهی تو عطر خدا
فدای نافلههایت عقیلهی طه
اراده کرد خدا تا به عشق جان بدهد
به خاکِ سردِ زمین، نور آسمان بدهد
تورا نشان تمام پیمبران بدهد
که پیش صبر شما، صبر، امتحان بدهد
به آستان شما، کوه، سجده خواهد کرد
و هر مجاهدِ نستوه، سجده خواهد کرد
تو آمدی و کس و کار من شدی بی بی
میان حادثهها شیر زن شدی بی بی
شبیه مادر خود ممتحن شدی بی بی
کِسای روی سر پنج تن شدی بی بی
همیشه ذکر لب اهل بیت نام شماست
منم غلام کسیکه خودش غلام شماست
ظهور عزت پروردگار، خطبهی تو
کلاس صبر، کلاس وقار خطبهی تو
قرار داده به هربی قرار، خطبهی تو
دمی شد از دودم ذوالفقار، خطبهی تو
کشاندهای تو به حیرت همه نظرها را
زبان سرخ تو بر باد داده سرها را
پناه امت پیغمبر است چادرتان
زمان وحشت ما سنگر است چادرتان
یقین که فاتح صد خیبر است چادرتان
و سایبان، وسط محشر است چادرتان
ندیده «مردی» دوران به مردیِ این زن
که رفته است به جنگِ عقیده با دشمن
اگرچه رنج و بلا دید جا نزد اصلاً
به راه عاشقیاش پشت پا نزد اصلاً
به جز حسین کسی را صدا نزد اصلاً
و دست رد به غم کربلا نزد اصلاً
درست مثل علی در نبردها غوغاست
شجاعتش بهخدا چون شجاعتِ زهراست
عقیله بود ولی در حصار غربت بود
هجوم درد به قلبش ورای طاقت بود
همیشه سهمیهاش از جهان مصیبت بود
دلش شکستهی گودال بود و غارت بود
نرفته است ز یادش هجوم سر نیزه
سری که ذبح شد از پشت و رفت بر نیزه...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دری که بوسهگهِ انبیایِ عُظمی شد
چگونه بود که با ضربهی لگد وا شد؟!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
.
#امام_حسین علیه_السلام
شادی جهان هیچ است عشق است همین غم را
هرثانیه میخواهیم این عالم ماتم را
همدست ملائک شد شد آبرویش تضمین
دستی که در این شبها برداشته پرچم را
کشتی حسین افتاد یکبار دگر بر آب
از دست نباید داد هر فیض فراهم را
هرجا که حسین آمد احسان خدا آمد
از برکت آقا بود بخشید اگر آدم را
در ماه خدا حتی ما با دهن روزه
هرروز طلب کردیم شبهای محرم را
هر وقت دو دم دادیم هر مردهای احیا شد
آقا تو نگیر از ما دمهای دمادم را
نذری حسینیه از بس به همه چسبید
انداخته از رونق آوازهی حاتم را
اسلام حسینی شد اسلام حسینی ماند
مدیون خودت کردی پیغمبر اکرم را
ای وای از آن دم که با قامت خم زینب
دارد به روی دستش یک پیکر درهم را
چه با سر و چه بیسر احیاگر زینب شد
دیدند همه بر نی عیسای معظم را
#سیدپوریا_هاشمی ✍
.👇
#حضرت_ام_کلثوم_س_مدح_و_مصائب
مور را رخصت تمجید سلیمانها نیست
پیشگاه کرمت عرصهی جولانها نیست
از کرامات فراوان تو خوبان ماتند
اینهمه حُسن در اندیشهی انسانها نیست
باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند
گفتن از شخصیتت وُسع مسلمانها نیست
عصمت از فاطمه داری که مطهر شدهای
احتیاجی پی این امر به برهانها نیست
شام زیر لگد خطبهی تو جان میداد
مثل تو هیچکسی فاتح میدانها نیست
خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد
مدح و مرثیه اگر از تو به دیوانها نیست
ام کلثوم شدن، زینب و زهرا شدن است
حرف عشق است، در آن صحبت عنوانها نیست
ازدواج تو و نمرودِ مدینه؟ هیهات
نخی از چادر تو قسمت شیطانها نیست
نمک سفرهی افطار پدر هستی تو
لذتی بی تو در این شیر و در این نانها نیست
میشود گفت ز تو، از غم و درد تو نگفت؟
مدح خوب است؛ ولی مُکفی گریانها نیست
یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد
چون تو دلسوخته در یثرب و کنعانها نیست
نازپروردهی دستان پُر از مهر علی!
شأن تو ناقهی عریان و بیابانها نیست
هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد
مور را رخصت تمجید سلیمانها نیست
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
بهترین خواهر دنیا زینب
زهرهی حضرت زهرا زینب
همه پستاند و معلا زینب
همه خاکند و مطلا زینب
قبلهی قبلهنماها زینب!
عشق تا روز ابد حیرانش
عقل آشفته و سرگردانش
صبر زانو زده بر عنوانش
کشتی کرببلا سُکانش...
نیست دست کسی الا زینب!
مانده در حسرت رویش خورشید
سخنش آیهی قرآن مجید
پدری زینت اینگونه ندید
آنکه زد بر دهن شوم یزید...
ماندهام بود علی یا زینب!
دامنی قرصِ قمرپرور داشت
از رقیه چه کسی بهتر داشت؟!
این سه ساله شرفی دیگر داشت!
پرچم آل علی را برداشت!
پس رقیه شده حالا زینب
گرچه او صابرهی عالم بود...
تکیهی محکم آقا هم بود..
قدش از داغ برادر خم بود
مَحرم شاه چه بی مَحرم بود
بی برادر شد و تنها زینب...
روز و شب یاد بیابان میکرد
گریه بر آن تن عریان میکرد
گله از خار مغیلان میکرد
یاد ویرانه فراوان میکرد
ای فلک! قهر شدی با زینب...
ای فلک داغ برادر دیدم
شمر را دست به خنجر دیدم
کوچهبازار مکرر دیدم
من از اینها غم بدتر دیدم
شد تماشا به گذرها زینب...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
.
#شام_غریبان_حضرت_رقیه
عجز اگر آید به دیدارم جوابش میکنم
کاخ اگر کوه احد باشد خرابش میکنم
پرده های قصر افتاد از طنین ناله ام
کفر اگر در پرده باشد بینقابش میکنم
مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیست
در میان شامیان امروز بابش میکنم
یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست
می نویسم بعدها صدها کتابش میکنم
دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی
در شعاعم ذره باشد آفتابش میکنم
از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدم
هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم
آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته
با خدا در روز محشر بیحسابش میکنم
سفره دار روضهی بابا منم، با دست خویش
گندمی گر نذر گردد آسیابش میکنم
زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهوارهای
عاقبت میسازم و نذر ربابش میکنم
آستین پاره ای دارم خدا را شاکرم
بر سرم در پیش نامحرم حجابش میکنم
شاعر: میلاد حسنی✍
#شب_سوم_محرم
...........
دلم می خواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی
نرو دیگر ! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی
تو را با زخم صورت می شناسم
مرا بشناس با قد کمانی
نمی دانم چرا این زجر نامرد
بدش می آید از شیرین زبانی
عبایت روی دوش نیزه داری
عقیق تو به دست ساربانی
چه مویی داشتی بابا زمانی
چه مویی داشتم بابا زمانی
اگر مال منی پس پیش من باش
چرا دائم به دست این و آنی ؟!
نشد غارت پدر جان !چادرم را
خودم دادم به آن دختر امانی !
نفهمد هیچ کس بازار رفتم!
بماند بین ما راز نهانی
رخت را سیر دیدم سیر گشتم
تو بودی آن غذای آسمانی
سرت خاکی شده در این خرابه
شدم شرمنده از این میزبانی
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی✍
.............
کربلای همه دسته خانوم سه ساله
دل دیوونه پابسته خانوم سه ساله
هستیِ عالم از هست ته خانوم سه ساله
گنبدت عین ماه روشنه خانوم سه ساله
حرمت آرزوی منه خانوم سه ساله
نبضم از عشقه تو میزنه خانوم سه ساله
پای عشقِ تو من سر میدم خانم سه ساله
به باباییت بگو کارمو خانم سه ساله
بگو خیلی دوسِت دارمو خانوم سه ساله
تو می دونی فقط چارمو خانوم سه ساله
ایمانم رقیه ... جانانم رقیه
ای عشقِ علمدار .. عمه جانم رقیه
.........
غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکس
غیر از تو نیستیم پریشان هیچکس
ما غیر دامن تو که حبل المتین ماست
دستی نمیبریم به دامان هیچکس
قربانی توایم لک الحمد یا حسین
یعنی نمیرویم به قربان هیچکس
کشتی تویی نجات تویی رهنما تویی
دل خوش نمیکنیم به سُکّان هیچکس
من آفتاب کرببلای تورا حسین
هرگز نمیدهم به گلستان هیچکس
جز گریه ای که بهر تن بی سر شماست
خیری نداشت دیده گریان هیچکس
روزی رسان زندگی ما رقیه است
ننشسته ایم ما به سر خوان هیچکس
بعد از لب مبارکت ای قاری غریب
چوبی نخورد بر لب و دندان هیچکس
آنگونه ک سرت به روی نیزه آیه خواند
منبر نرفته قاری قرآن هیچ کس
خاتم اگرچه داشت به انگشت خود ولی
انگشت را نداد سلیمان هیچکس
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه