#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#دوبیتی
سرت را دخترت تا دید در طشت
نگاه زخمی ات لرزید در طشت
به جای دختر دلتنگ بابا
لبت را خیزران بوسید در طشت
هلال نیزه ها ماه منیرم
بخوان قاری من تا جان بگیرم
بخوان از آیه های سوره ی کهف
بخوان تا مزد قرآنت بمیرم
به نی حال و هوایت فرق کرده
سرِ در خون حنایت فرق کرده
بخوان هر چند زیر بارش سنگ
کمی لحن صدایت فرق کرده
چهل منزل سرت را نیزه می برد
رقیه دم به دم از غصه می مرد
به خنده حرمله منزل به منزل
کنار نیزه ات هی آب می خورد
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
گریه کردم که به من سر بزنی باباجان
آمدی با سر... عجب آمدنی باباجان
گفتم از راه برایم کفنی آوردی
یادم آمد تو خودت بی کفنی باباجان
کم شده موی سرم چونکه میان بازار
مانده در پنجه ی یک پیرزنی باباجان
کاش دندان مرا آنکه شکسته گیرد
از عمو پاسخ دندان شکنی باباجان
من کتک خوردم و بر خار دویدم اما
بیشتر خسته ام از بد دهنی باباجان
فاطمه زاده نمانده که نخورده سیلی
لاله شد صورت هر یاسمنی باباجان
زده با چوب عدو روی لبت طوری که
با من اصلا تو نگویی سخنی باباجان
خواستم سر بگذارم به روی زانوی تو
من بمیرم که نداری بدنی باباجان
مانده دیگر به خدا فاصله ی من بامرگ
قدر یک چشم که بر هم بزنی باباجان
#محمد_داوری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی