eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
141 دنبال‌کننده
59.7هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ از درخت بیاموزیم 👌برای بعضی ها باید ریشه بود تا امید به زندگی را به آنها بدهیم.. 👌برای بعضی ها باید تنه بود تا تکیه گاه آنها باشیم.. 👌برای بعضی ها باید شاخ و برگ بود تا عیب های آنها را بپوشانیم... 👌برای بعضی ها باید میوه بود تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم نه زنده ماندن را...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️گوش کنیدماجرای جالب وزیبای امام زمان عج واکبر دلاک سخنران :استاددانشمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «فقط تو بخواه» 🔺 اگه ما امامون رو یک امام حی و حاضر میدونستیم اصلا جرأت گناه کردن داشتیم؟!... 👤 استاد 🤲 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌸 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها🌸
🌮🌯 ✅مواد لازم: بادمجان متوسط 3 عدد🍆 قارچ 6 عدد سیر 3 بوته🧄 کنجد 2 قاشق غذاخوری آرد برنج یا نخود 4 قاشق غذاخوری تخم کتان 2 قاشق غذاخوری شوید خرد شده 2 قاشق غذاخوری آویشن 1 قاشق چایخوری سماق 1 قاشق چایخوری زیره سبز 1/2 قاشق چایخوری نمک دریا و فلفل به میزان لازم روغن برای سرخ کردن کوکو 🥢طرز تهیه:🥢 1- برای شروع باید بادمجان ها را خرد کنید. سپس قارچ ها را خرد کرده و سیر را پوره کنید. 2- ماهیتابه را روی حرارت بگذارید و دو قاشق چایخوری روغن در آن بریزید تا گرم شود. حالا بادمجان خرد شده، قارچ، سیر پوره شده، ادویه ها و سبزیجات را اضافه کنید. 3- درب ماهیتابه را بگذارید و 7 دقیقه صبر کنید تا مواد به خوبی پخته شود. 4- مواد را کمی بهم بزنید. اجازه دهید 5 دقیقه ی دیگر با هم بپزند. سپس ماهیتابه را از روی حرارت بردارید. مخلوط پخته شده را به یک کاسه منتقل کنید. 5- حالا آرد برنج یا نخود، کنجد و تخم کتان را اضافه کنید. مواد کوکو را خوب بهم بزنید و به آرامی خرد و له کنید. 6- هر طرف کوکو بادمجان را به مدت دو الی سه دقیقه سرخ کنید. 👨‍🍳
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله فاطمی نیا ره ▫️اگر شب بلند شدید ولی رمق برای خواندن نمازشب نداشتید این عمل را انجام دهید... 🔷یا اکرم الاکرمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِيجَةَ 📸 مطهره ناصری 🔷🔸💠🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰محمد, او و چندتن از فــرماندهان تیپ در حال حمام ڪردن بوده‌اند و همه از زیر دوش بیرون آمدند ولے محمد همچنان زیر دوش حمام بود... بهش گفتیم: محمــد زودباش چقدر طول می‌دهی‼️ محمدگفت: دارم می‌كنم ڪه خدا دلش نیـاید مرا نكند ....😳😇 🔰زیارتنانه حضرت زهرا (س) خواند و تو جیبش گذاشت .... چند ساعت بعد تیــر خورد به آن جیبش که زیارتــنامه بود .... قــلبش همـراه با زیارتــنامه ســوراخ شدند .... روز شهــادت سال ۶۵ در عملیاتے با رمــز حــضرت زهرا(س) شــهید شد 😭 محمد غیبی :کربلای ۵ 🍃🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣2⃣ 📖خانه پدری ایوب بودیم که برای از حال رفتنش را دیدم. ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود نگاهش میکردم. منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود. تکان نمیخورد، ترسیدم صورتم را جلوی دهانش گرفتم. گرمایی احساس نکردم. 📖کیفم را تکان دادم، ایینه کوچکی بیرون افتاد، جلوی دهانش آیینه بخار نکرد برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا شده است از دستش دادم. بعد ها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض موج گرفتگی است. 📖دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن ایوب شروع شد حس میکردم حتی در دیوار هم مرا تشویق میکنند و میگویند "عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، است. یکبار مصرف غذا میخوردیم. صدای خوردن قاشق و بشقاب🍽 به هم باعث میشد حمله عصبی سراغش بیاید. 📖 که میگرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر میکردم. انها می امدند و دست و پای ایوب را میگرفتند، رعشه می افتاد به بدنش بلند میکرد و محکم میکوبیدش به زمین. دستم را میکردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد. 📖عضلاتش طوری سفت میشد که حتی مرد ها هم نمیتوانستند انگشت هایش را از هم باز کنند. لرزشش که تمام می شد، شل و بیحال روی زمین می افتاد. انگشت های را از بین دندانهایش بیرون می اوردم. نگاه میکردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها ارام میگرفت. 📖مامان جهیزیه ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد، دیگر چادر از سر زهرا و شهیده نیوفتاد. خیلی مراعات میکرد. وقتی میفهمید از این اتاق میخواهند بروند ان اتاق، چشم هایش را می بست و میگفت: بیایید رد شوید نگاهتان نمیکنم حالا غیر از اقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر داشتند. صدایش میکردند "داداش ایوب" 📖خواستم ساکتشان کنم ک دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند. ایوب میخواند "یک حاجی بود، یک گربه داشت......" بچه ها دست میزدند و از خنده ریسه میرفتند 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣2⃣ 📖کار مامان شده بود گوش تیز کردن، صدای بق بق یاکریم را که میشنید، بلند میشد و بی سر و صدا از روی پنجره پرشان میداد🕊 وانتی ها که میرسیدند سر کوچه، قبل از اینکه توی بلندگو هایشان داد بکشند "اهن پاره، لوازم برقی...." مامان خودش را به انها میرساند میگفت مریض داریم و انها را چند کوچه بالاتر میفرستاد. 📖برای بچه های محله هم علامت گذاشته بود. همیشه توی کوچه شلوغ بود. توی همین چندماه تمام های ایوب خودش را نشان داده بود. حالا میشد واقعیت پشت این ظاهر نسبتا سالم❤️ را فهمید. 📖جایی از بدنش نبود که سالم باشد، حتی هایش قفل میکرد؛ همان وقتی که موج گرفتش. وقتی که بیمارستان بود با نی به او اب و غذا میدادند. بعد از مدتی از خدمه بیمارستان خواسته بودند ک با زور فک ها را باز کنند؛ فک از جایش در میرود حالا بی دلیل و ناگهان فکش میشد. 📖حتی وسط مهمانی، وقتی قاشق توی دهانش بود دو طرف صورتش را میگرفتم، دستم را میگذاشتم روی برامدگی روی استخوان فک و میدادم. فک ها ارام ارام از هم باز میشدند و توی دهانش معلوم میشد. بعضی مهمانها نچ نچ می کردند و بعضی نیشخند میزدند و سرشان را تکان میدادند. 📖میتوانستم صدای اخی گفتن بعضی ها را به راحتی بشنوم. باید جراحی میشد. دندان های عقب ایوب را کشیدند؛ همه سالم بودند. سر یکی از استخوان های فک را هم تراشیدند. دکتر قبل از عمل گفته بود که این جراحی حتما هم دارد و همینطور بود. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃