eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
140 دنبال‌کننده
59.6هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
. زائر چشم انتظار به دنبال تو می گردم درین صحن و سرا مولا کنار مرقد پاک علی موسی الرّضا مولا درین وادی قدم بگذاشتم ای یوسف زهرا به اشک زائران جدّ خود بازآ ، بیا مولا منم آهوی سرگردان درین صحرا ، نگاهی کن که صیّاد از پِی ام افتاده با تیر جفا مولا نباشد هیچ جا بهتر ازین وادی ، عنایت کن به دیدار تو نائل گردم اینجا از وفا مولا هوای دیدن رویت به سر دارم ، کرم فرما چه خوش باشد وصال اینجا، درین حال و هوا مولا خراسان آمدم صدها امید و آرزو دارم که باشد جمع آنها دیدن روی شما مولا منم آن زائر لب تشنه ای کز بهر دیدارت ز سقّا خانه اش نوشیده ام آب بقا مولا اگر اینجا به دیدار شما نائل نگردم من کجا باید روم آقا ، کجا مولا  کجا مولا منم سائل ترین سائل برای وصل چشمانت گدای این دَرَم آری ، گدایم من گدا مولا بگیر اینجا دو دستم را ، نجاتم ده ز عصیان ها تو کشتیّ عطا باشی منم غرقِ خطا مولا یقین دارم ز مشهد می روی کرب و بلا آقا بِبَر قلب مرا با خود به سمت کربلا مولا از آنجا که حسین بن علی را جانِ جان هستی بُوَد جان و دلت هم مشهد و هم نینوا مولا برای غربت جدّت رضا خونین جگر داری برای این شهید از کینه ی خصم دَغا مولا چو مرغی در میان حُجره می زد بال و پر امّا نشد از پیکر گلگون سرِ پاکش جدا مولا سرِ پاکی جدا شد از تن و زینب تماشا کرد چه حالی داشت آنجا خواهر خون خدا مولا تأسی می کند هر زائر اینجا با نفس هایت وَ باشد قلب «یاسر» با نوایت همصدا مولا ** «یاسر»✍ ...................................................
سلام حضرتِ سلطان! سلام اقبالم! شدم گدای حریمت، به خویش می بالم فقط غبار ترا می کشم به چشم ترم فقط مسیر ترا می روم در این عالم دوباره درد خودم را نگفته یادم رفت مرا کنار ضریحت شفا بده، لالم به مستمندی ام اینجا همیشه مفتخرم ز حاجت نگرفته همیشه خوشحالم چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم غلامی تو شده کار هر شب و روزم همیشه از کرم توست رزق هر سالم از آن زمان که شده سفره ام بنام جواد زیادتر شده والله برکت مالم مرا بخر که محرم دوباره گریه کنم دوباره فکر سیاهی و پرچم و شالم اگر که قبل عزای حسین جان دادم بیا عزیز دلم با حسین، دنبالم صدای ضجهء مادر، همیشه محزون است سرت به نیزه چرا رفته ماه گودالم؟! لباس پاره تنت بود، کوفیان بردند شهید بی کفنم از غم تو می نالم 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
. کم کم مسافران سحر را خبر کنید با ذکر یا حسین به مشهد سفر کنید خود را میان صحن رضا دربه‌در کنید شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید داریم اهل رحمت مخصوصه می‌شویم آماده‌ی زیارت مخصوصه می‌شویم باید تمام همت خود را به کار بست حالا که بار عام شده کوله‌بار بست با جبر عشق، در به‌رویِ اختیار بست دل را به حلقه‌های ضریح نگار بست در طوس برگزار شده اعتکاف ما صد حج واجب است ثوابِ طواف ما شکرخدا که از فُقراییم تا ابد از حاجیانِ کوی رضاییم تا ابد پیش رضا کنار خداییم تا ابد ما راهیانِ کرببلاییم تا ابد در صحن کهنه بود که تأييد ما رسید آقا نگاه کرد و روادید ما رسید ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن دل را بیا به جاده‌ی مشهد روانه کن یک گوشه‌ای ز صحن رضا آشیانه کن پیش کریم، نوکری عاشقانه کن آنجا برات کرببلا زود می‌رسد هی خونِ دل نخور، بخدا زود می‌رسد آقا خودش غریب و به فکر غریب‌هاست مرثیه‌خوانِ روضه‌ی یابن شبیب‌هاست هرشب دلش شکسته‌ی شیب الخضیب‌هاست آزرده از مزاحمت نانجیب‌هاست یک عمه بود و لشکر اوباشِ بی حیا عالم فدای شیرزن دشتِ کربلا ✍ ....................................................
"گرچه سنگ از همه بسیار در آنجا خورده نام مجنون به سر کوچه لیلا خورده عاشق از سرزنش مردم این کوچه مرنج قیمتی تر شده قالیچه اگر پا خورده آه بیچاره زلیخا چقدر حرف شنید چه کسی خون جگر مثل زلیخا خورده خواهشاً از در این خانه بلندم نکنید مگر این کاسه ما حق کسی را خورده؟! خواهشاً نامه ما را به خراسان بفرست خواهشاً زود برو نامه ما تا خورده مثل آهوی بیابان به بیابان زده ام چون شنیدم گذرت باز به صحرا خورده من از اینجا بروم زود زمین می افتم این گدا چیزی اگر خورده همینجا خورده پسر فاطمه مردم گره دارند همه پسر فاطمه در کار گره‌ها خورده زیر هر کاشی تو حاجت امضا شده ایست روی هر کاشی تو مهر مداوا خورده پهلویش مطمئناً پشت حرم درد گرفت هر که اینجا قسم حضرت زهرا خورده کربلا رفتن ما را که خودت میدانی اربعین رفتنم از دست تو امضا خورده؟ پسر فاطمه تشنه است ته گودال و ... مرکب شمر ولی آب گوارا خورده پیش زینب به هم اینقدر تعارف نزنید پیش زینب چقدر نیزه به آقا خورده چکمه ای که به تنش خورد همان است که بر چادر محترم زینب کبری خورده به روی خاک تنش رنگ عوض کرده حسین وای بر این بدنِ بی سرِ گرما‌خورده" 👉
رضا راضی به رضوان خدا بود ز آدم های پوشالی جدا بود ز علمش عالِم آل محمد چه غوغایی به هر مجلس به پا بود به هر کس از کتاب دینی او جوابی در خورش چون کیمیا بود چه زیبا آن حدیث نغز و نابش که حک بر روی الواح طلا بود ز اخلاق نکو و از صفایش عدو مجذوب او چون اصدقا بود کمک می کرد چون رویش ز سائل نهان می کرد از بس با حیا بود امان از آن دمی کز جور مأمون به ره بنشست و بر رأسش عبا بود الهی عسکری در روز محشر بگویی شکر او از ما رضا بود
4_5972072890315572505.mp3
2.49M
من کیستم گدایِ تو یا ثامن الحُجَج شرمندۀ عطایِ تو یا ثامن الحُجَج بلله نمیروم برِ بیگانگان به عجز تاهستم آشنایِ تو یا ثامن الحُجَج از کارِ من گره نگشاید کسی مگر دستِ گره گشایِ تو یا ثامن الحُجَج دار الشفاست کویِ توو خود تویی طبیب دردِ من و دوایِ تو یا ثامن الحُجَج رضاجان ... رضا جان ... دیوانه ام اگر که بهشت آرزو کنم ... آیم اگر به کویِ تو یا ثامن الحُجَج رضاجان ... رضا جان ... خدا لعنت کنه اونایی رو که قدرِ تو رو ندونستند آقای من ... کاری کردن میان حجره افتاده بود ... «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيم» ... مثلِ مار گزیده به خودش می پیچید ... صدا میزد جگرم .... مگه میشه تو اون حال یادِ جدِ مظلومش حسین (ع) نبوده باشه ... طرفِ راستِ صورتش روی خاک ... لباش مثلِ دو چوبِ خشک بهم میخورد ... «اِسقُوني شَربَةً مِنَ الماء» .... حسین جان .... حسین جان ... «اِسقُوني شَربَةً مِنَ الماء فَقَد نَشِفت كَبِدي» ....جگرم از تشنگی میسوزه ... یه وقت دیدن ده نفر آمدن ، ظرف هایِ آب آوردن ، تا رسیدن کنارِ گودی قتلگاه ... مقابلِ چشمِ این آقایِ لب تشنه ... غریب ... مظلوم ... آب ها رو ، رو زمین خالی کردن ... حسین ...... خدایا به لبهایِ خشکیدۀ عزیزِ فاطمه و بحقِ شش ماهه اش علی اصغرش فرج امام زمانمون برسان ... گر آب ندارد پدرِ مظلومم ور شیر ندارد مادرِ محرومم از آب گذشتم و نمی خواهم شیر بیرو ن بکشید تیر از حلقومم .... حسین .....
🍃 من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم از همه کمتر منم از هیچ کس سر نیستم زائرانت جای خود ... حتی به کفترهای تو ... غبطه خواهم خورد ، حالا که کبوتر نیستم من اگر یک لحظه هم جز خانه ات جایی روم مادرم شیرش حرامم باد ... نوکر نیستم من برای استلام کعبه ات در نوبتم یک نگاهی به تَهِ صف کن ، من آخر نیستم قایق بی بادبانم روی موج زائران هیچ جایی بهتر از اینجا شناور نیستم از ضریح تو گلاب ناب می جوشد فقط تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم میهمانت هستم آقا جان ..."بفرمایی" بگو تا ببینی "داخلم" ... دیگر دَمِ در نیستم تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد غبطه خوردم که چرا من مبتلاتر نیستم هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد فکر می کردم که دیگر گریه آور نیستم پنجره فولادی ام کن که شفا لازم شدم من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من رو سیاه کجا و آسمان صاف حرم ؟ هِی می‌چرخم تو خیابون‌های اطرافِ حرم با خجالتی که دارم نمی رم خیلی جلو می‌شینم روبرو گُنبد گوشه ی پیاده رو یکی مشگلش هنوز حل نشده میره ، میاد یه نفر برات کربلاشو میگیره میاد یه نفر عصا زنون اومد و پاشو میخاد دختر یه شیمیایی شفا باباشو میخاد پیرزن داد میزنه سه تا پسر فدا سرت یه شهید و دو تا مفقود الاثر فدا سرت .. یکی خم میشه تا پنجره تو از دور میبینه دم در یه کر داره میشنوه یه کور می بینه یکی هی میگه که پنجرت چه آغوشیه یکی داره میگه مادرم فراموشی داره هیچ کس رو نمیشناسه ولی شما رو یادشه میگه هرچی که دارم از قسم جوادشه آقا : اگه میشه منو هم ببین با اشکای چشام ...
7. صوتی دخیل.mp3
4.14M
به مادرم دکتر ها آن زمان گفتند : که بچه ی تو به قطع و یقین نمی ماند و در جواب همه مادرم فقط میگفت : مُحب فاطمه بارش زمین نمی ماند و مادر از همه جا دل برید و رفت حرم سلامتی مرا خواست از امام رضا هنوز بر سرِ ماندن نماندنم شک بود گذاشت نام مرا مادرم « غلام رضا » ... با نگاهت حتی سنگم بها میگیره لطفت آقا خشت خامو طلا میگیره تو بخندی شک ندارم دعام میگیره ساعت هشت یه مریض تو حرم شفا میگیره چقدر چادر خود را گرفته بر دندان برای لمس ضریحت بلند کرده مرا فدای دستش محکم گره زده به دخیل که سالهاست به تو پایبند کرده مرا هنوز بچه ام آقا نبین پدر شده ام دلم گرفته هوای دل مرا داری ؟ برای بچه بی مادری که من باشم برای یک دل سیر اشک و ناله ، جا داری ؟ آی امام رضا من همون بچه بازیگوش تو صحنم آقا .. زود گذشت ولی بچه ام اینجا واسه اولین دفعه بهم گفت بابا نا امیدم و تو امید خونواده منی تو این دنیا یا امام رضا دلم برای زیارت دوباره تنگ شد و نیامده به زبان حاجت مرا دادی مرا اسیر خودش کرده غصه ی دنیا یکی مرا برساند به صحن آزادی
من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم از همه کمتر منم از هیچ کس سر نیستم زائرانت جای خود ... حتی به کفترهای تو ... غبطه خواهم خورد ، حالا که کبوتر نیستم من اگر یک لحظه هم جز خانه ات جایی روم مادرم شیرش حرامم باد ... نوکر نیستم من برای استلام کعبه ات در نوبتم یک نگاهی به تَهِ صف کن ، من آخر نیستم قایق بی بادبانم روی موج زائران هیچ جایی بهتر از اینجا شناور نیستم از ضریح تو گلاب ناب می جوشد فقط تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم میهمانت هستم آقا جان ..."بفرمایی" بگو تا ببینی "داخلم" ... دیگر دَمِ در نیستم تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد غبطه خوردم که چرا من مبتلاتر نیستم هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد فکر می کردم که دیگر گریه آور نیستم پنجره فولادی ام کن که شفا لازم شدم من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم
اگرچه صحن و ‌سرای بهشت زیبا بود میان فوج کبوتر، کلاغ تنها بود سیاه بین تمام سفید و روشن ها میان چشم جماعت چقدر رسوا بود فقیر آمده بود و شکسته دل اما برای عالم و آدم در آن سرا جا بود به روی پا که نه، با دل قدم گذاشته بود درون صحن و امیدش شفا از آقا بود سرای نور بود و وقت بوسه ی خورشید به روی گنبد و گلدسته ی مطلا بود میان اشک و تبسم دخیل بست و دلش کنار پنجره فولاد غرق نجوا بود کنار آهن نازک دلی که آغوشش گره گشای غم و غصه های دنیا بود غروب آمد و او بی خیال اطرافش هنوز غرق مناجات و در تمنا بود قیام کرده و در صف تمام زائرها وَ او نشسته، نماز دلش فرادا بود درست بعد سلامش، بلند شد از جا کسی که شامل لطف دم مسیحا بود میان فوج کبوتر کلاغ تنها نه... میان بهت جهان، روی دست دریا بود چقدر صحن و سرای بهشت زیباتر صدای نغمه ی نقاره کشف معنا بود کلاغ آمده بود و کلاغ هم می رفت ولی به مرحمت شاه او سرِ پا بود
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ نـام تـو پــناه اسـت ، نگـاه تـو امــان است آغـوش تو، دلـبازتــرین جــای جــهان است با نغـمه‌ی نقـاره‌ات، ای حضـرت خورشید! نبض دل‌ ما، دم هـمه دم، در ضـربان است سرازپی سر،در دل صحن تو،به خاک است دل از پی دل، از سـر شـوق تو، روان است با فاصـله، دلچســب‌تـریــن واجـــبِ عالم، آوردن نامت، پـس از آن، گفتنِ جان است من از تو شــفـا و تو صـفا خواستی از من حاجات من،این‌ است،کـرامات تو،آن است جاروست در این صحـن،به دستان بزرگان خم، در خـم ایوان تو، سرهای سران است بی‌تاب رسـیـدیــم و در ایـوان تو دیدیـم آن ساحل امنی که خـدا گفت، همان است اینجاچه خبرهاست؟ که ازچشـمه‌ی هردل تا برکه‌ی هر چشـم، خـدا در جـریان است انکارِ تو، ای شمس جهان!کـم هنری نیست خفاش در این رشــته، هـنرمند زمان است از غــیرت عشـق است، کـه آیینه‌ی حُسنت از دیــده‌ی آلـوده‌ی بی‌عشــق، نهــان است گفتند: مگو شــاه، به این شـــاه، چه گویم؟ «آن راکه عیان است،چه حاجت به بیان‌ است؟» سلطان،تو اگر نیستی،ای قبله‌ی ما!کیسـت؟ وقتی که به دست تو، دلِ اهل جهـان است شبگـردم و این رخصـتِ از شمـس سرودن، لطف پسـر حضرت موسـی، به شـبان است دل گفت: بچسبم به ضریحت،دمِ دل، گرم! عقـلم که فقط گفــت: برو،وقت اذان است شعرقاسم صرافان ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─