eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
141 دنبال‌کننده
59.7هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🌷نحوه شهادت شهید علم الهدی نبرد تن با تانک 🌴صدای آن طرف جاده به گوش می رسید. لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. 🔹در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت. 🔹 به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد. 🔸روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت پیدا شد و یک تانک دیگر با حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با شروع به پیشروی کرد. 🔹علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت افتاده بود و صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند. ╔═.🥀🍃.📿════╗ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🌹بخشی از وصیت نامه شهیدمظلوم سید حسین علم الهدی ✍️🌷من در . دراین خانه محقّر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه ساکن و پرجوش و خروش. سکون در کنار و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین، کوچکی قبر و عظمت آسمان. امشب پاس دارم. ساعت 1:39 چه شب ! چه شب با شکوهی است! من به یاد انس علی ابن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او می افتم. او با این آسمان پرستاره سخن می گفت. سر در چاه می کرد و می گریست. در همین تاریکی شب علی برمی خاست و به نخلستان می رفت. فاطمه وضو میگرفت، پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت میپرداختند. این خانه کوچک است،این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست. .. پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه تان باد. تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است. 🕌🌷 این خانه کوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک انس گرفتهام، بوی خاک گرفته ام. حال می فهمم که علی ابن ابیطالب چگونه میفرماید: سجده های نماز، حرکت اوّل خم شدن روی مهر، این معنا را میدهد که خاک بودهایم، حرکت دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته ایم، شدیم. حرکت سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمیگردیم مرگ. و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده می شویم. حیات قیامت 🔹امّا در این در کنار این خاکیم و خاک است. درون سنگر با خود سخن می گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. ایات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم. باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. و بعد با این برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم. 🔹آیات جهاد را، ، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح. ..همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و ملاقتم با خدا شود. سنگرم محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند. 🔹در این خانه کوچک که انتخاب کردم، روزها لحظات به گونه ای می گذرد و شب ها به گونه ای دیگر، روزها در تنهایی با خود سخن می گویم و با دوستانم، در جمع در لحظاتی که را بر دوش دارم به فکر می افتم؛ به فکر دست ابوذر می افتم و دست پر توان او. ... خدایا این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن نزدیک بگردان. گاهی این تصوّر غلط به ذهنم میاید که در یک تکرار به سر میبرم. یکنواختی و عادت را احساس میکنم. 🌺امّا زندگی در این خانه کوچک که یک قلب است؛ یک دل خاکی است در زمین خدا، در متن پاکی نمیتواند تکرار پذیر باشد؛ زیراکه لحظاتی با خدا سخن می گویم و ساعاتی را با شهدا و زمانی به خود می اندیشم و زمانی به خمینی روح خدا و به فضای پر غوغای راهپیمایی ها و زمانی لحظهای هم.. . آری. .. تنهایی است الهی و در تنهایی می توان به خدا رسید. روزها به فکر سربازان و حماسه های آنها می افتم: جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق، خیبر،تبوک و....آنها چگونه کردند و ما چگونه می توانیم به آنها نزدیک شویم. در این اندیشه ام که درباره یاران پیامبر سخن می گوید: مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلیَ الْکُفّارِ.. ❤️شهید علم الهدی به قلم مجاهد حسینی❤️ ╔═.🥀🍃.📿════╗
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ *شهیدی که با تانک از رویش رد شدند*🖤 *نمونه ای از شکنجه های زمان شاه*👆 *شهید محمد حسین علم الهدی*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۳۷ تاریخ شهادت: ۱۶ / ۱۰ / ۱۳۵۹ محل تولد: اهواز محل شهادت: هویزه 🌹او زیر ذره‌بین ساواک بود. در سنین ۱۴ تا ۲۱ بارها او را زندانی و شکنجه دادند ؛ پس از مدتی خانواده موفق به دیدنش می‌شوند، وی در پاسخ به این‌که چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: *«فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.»*🌹 صدای قرآن و نماز جماعت توی بند بلند بود حسین رو گرفتند و شکنجه اش دادند🖤 *اما یکبار هم اطلاعات رو لو نداد*🌷 همرزمش میگوید← شب قبل از شهادتش میخواست بره حمام گفتیم تو این سرما فردا عملیات هست خاکی میشی!! زد زیر خنده و بعد آروم گفت فردا جای مهمتری میخوام برم. گفتیم کجا؟؟؟؟ *گفت ملاقات خدا*....🕊️ فردای آن روز عملیات نصر، عملیات سختی بود *مرا به تانکی بستند که از روی پیکر مبارک حسین گذشت*🖤 *در صورتی که او هنوز جان داشت*🖤 هر چند چفیه اش روی صورتش بود و نمیتوانست عذاب کشیدن مرا ببیند *اما من صدای خرد شدن استخوان های حسین را شنیدم*🖤 🕊🕊🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹خاطره‌ای ازمقام معظم رهبری ♦️روزی حضرت آقا که در آن زمان نماینده حضرت امام خمینی (ره) در شورای‌عالی دفاع بودند، برای دیدار با رزمندگان، به جبهه «شوش» رفتند. حسین و حاج صادق در این دیدار، در محضرشان بودند. ایشان فرمودند: «در این دیدار با رزمندگان نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز بچه‌ها دور من جمع شدند و هر کس با من صحبتی داشت. بعد از چند دقیقه، من نگاه کردم. دیدم سیدحسین قرآنی در دست گرفته و عده زیادی از بچه‌ها دور او جمع شده‌اند و ایشان به قدری زیبا از آیات قرآن و استقامت در جنگ و... صحبت می‌کرد که من تعجب کردم». ♦️حضرت آقا در مصاحبه‌ای که در سال 59 انجام گرفت و در آخرین برنامه «روایت فتح» که توسط شهید «مرتضی آوینی» تهیه و پخش شد، فرمودند: «وقتی خبر شهادت سیدحسین علم‌الهدی را شنیدم، اولین چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود». ╔═.🥀🍃.📿════╗
📎 اذانِ پشتِ موتور! 🌷شهید مجید زین‌الدین🌷 🇮🇷
1️⃣ سالروز ولادت شهید رضا احمدی ملکشاه نام پدر : محمد نام مادر: فاطمه حیدریان تاریخ تولد : 1351/10/16 تاریخ شهادت : 1366/04/06 محل شهادت : ماووت گلزار:شهدای دیوا بابل 🌷پدر شهید : روزی معلم گفت بچه ها انشاء بنویسید و بیاورید . شهید رضا و دوستانش بازی کردند و انشاء ننوشتند . شهید گفت معلم از ما نمی پرسد . اتفاقاً معلم از رضا پرسید و رضا دفترش را باز کرد در حالی که در دفترش چیزی ننوشته بود . شروع به خواندن انشای زیبایی کرده بود بعد از تمام شدن انشا معلم گفت دفترت رابیاور نمره بدهم. معلم دید در دفتر شهید چیزی نوشته نشده معلم تعجب کرد و گفت: تو که انشا ننوشتی پس چطور آن را خواندی به این زیبایی . اگر می نوشتی چه می شد؟ 🌹برادر شهید : برادرم بسیار خوش اخلاق و مهربان بود و شجاعت و دلیری بسیار زیادی داشت . صبر و استقامت او مثال زدنی بود . مردم او را دوست داشتند . بسیار شجاع و نترس بود و از سختی ها نمی هراسید .
‌ 📌روایت سید مهدی طباطبایی از اختلاف نظر ربانی املشی با امام (ره) 🔻مخالفت امام با شنود مکالمات تلفنی افراد 📝امام به آقای ربانی تذکر دادند و فرمودند که دیگر این‌کار را نکنید. اما آقای ربانی پافشاری کرد. امام هم خیلی ناراحت شد و پس از آن فرمان هشت‌ماده‌‌‌ای را صادر کرد که طبق آن دیگر نیروهای کمیته حق نداشتند به منازل اشخاص وارد شوند و شنود تلفنی ممنوع شد.
‌ 📌جرقه‌های اختلافات آمریکا با حکومت انقلابی ایران 🔻به بهانه اعدام مالک اولیه ساختمان پلاسکو، آمریکا علیه ایران قطعنامه صادر کرد 📝شاید بتوان نقطه شروع اختلاف آمریکا با حکومت انقلابی ایران را در حیات سیاسی دولت موقت و قبل از تسخیر لانه جاسوسی جست‌وجو کرد. سنا در ۱۷ مه ۱۹۷۹ (۲۷ اردیبشهت ۱۳۵۸) قطعنامه‌ای را که سناتور «جیتوس» به‌ بهانه اعدام یک یهودی در ایران به‌ نام «حبیب القانیان» تهیه کرده‌ بود تصویب کرد.
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج احمد نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش، گفت: «برادر اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم، این طوری کمتر درد می کشید.» حاجی هم ناله ای کرد و گفت: «نه! بی هوشم نکن! دارویت را نگهدار برای آنهایی که زخم های عمیق تری دارند.» حاج احمد متوسلیان 📚 کتاب: خدمت از ماست، ص82 🇮🇷
🌹 ای برادر کجا می روی؟ کمی درنگ کن! آیا با کمی گریه و یک فاتحه شما بر مزار من و امثال من مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد یا نه؟ ما نظاره گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد... نوشته ای بر مزار شهید رضا نادری 📚 کمی درنگ کن. اثر گروه شهید هادی
از سمت چپ : ۱_آقای حسین سبحانی ۲_🌷 شهید محمد مهدی نصیرایی (والفجر هشت) ۳_🌷 زنده یاد جانباز سید ابوتراب ( آقابزرگ) نوروزیان ۴_آقای مجید حائری دانشگاه علوم پزشکی بابل ( قصر سابق) محل سابق بسیج مقاومت شهرستان بابل
از سمت چپ : 1-🌷شهید علی خیرخواهان (کربلای پنج ) 2- دکتر حسین عباس زاده 3- آقای محسن جلالی گلزار شهدای معتمدی مزارشهید علی اصغر ارمک (کربلای پنج ) 🌹 یاد و خاطره شهدا و رزمندگان عملیات کربلای پنج گرامی باد