زیر ایوانِ طلا چشم ترم مخصوص توست
جَلد خود کردی مرا! بال و پرم مخصوص توست
ضامن آهو شدی! پشتم به عشقت گرم شد
آبروداریِ روزِ محشرم مخصوص توست
رو زدم بر غیر و تا درها به رویم بسته شد
زائرم کردی و گفتی: این حرم مخصوص توست
رد نکردی از درِ باب ٱلجوادِ خود مرا
آمدم آقا! امیدِ آخرم مخصوص توست
مشهدت حجّ فقیران است و اطرافِ ضریح
هرچه می بینم تویی! دور و برم مخصوص توست
چشم هایش قطره قطره اشک، بعد از هر نماز...
دست بر سینه سلامِ مادرم مخصوص توست
لااقل ای کاش امشب زائرت بودم! ولی-
نیستم...امّا حسابم کن! کرم مخصوص توست!
#مرضیه_عاطفی
#ولادت_امام_رضا_ع
از آن روزی که گردیدم گدای درگه سلطان
ز یُمن مقدمش گشتم میان جمع حق گویان
به غیر از مدح آل او نبودم در جهان کاری
نگشتم بر خم مویی به غیر موی او حیران
به آب و دانه اش عادت نمودم چون کبوترها
به دست دیگری هرگز نکردم دیگر اطمینان
اگر یک قطره آوردم ز اشک دیده بهر او
به جایش هِدیِه آوردم هزاران بحر از احسان
من از اوصاف او دارم قوام این مسلمانی
شمیم صحن و ایوانش مرا محکم کند ایمان
ز سقٌاخانه اش غافل فقط رفع عطش سازد
کنی گر قصد استشفا نمی گردی تو در خسران
نفوس عاشقانش را انیس مهربان باشد
اگر هم دور باشی از ضریح او به هر میزان
کجا گردد به پوز سگ نجس دریای پاکی ها
همه خادم به خورشیدند در سرتاسر ایران
برایش "عسکری" جز من هزاران جان فدا باشد
رضایی تر شدیم امروز تا اعمی شود شیطان
#سید_عسکر_رئیس_السادات
#ولادت_امام_رضا_ع
طلبیدی و به پابوس رسیدم با اشک
چشم خود را وسط صحن تو دیدم با اشک
خیره بر آینه کاری شدم و آب شدم
از خجالت! که چرا دیر رسیدم با اشک
سخت دلتنگ نجف هستم و هنگام اذان
زیر ایوان طلا آه کشیدم با اشک
تو غریب الغربایی و به یادت عمری-
زندگی را چه غریبانه چشیدم با اشک
باز هم تا که ببندم به ضریحِ تو دخیل
تکّه ای پارچه ی سبز بُریدم با اشک
حاجتم شوقِ برآورده شدن داشت اگر-
طرفِ پنجره فولاد دویدم با اشک
تا که از لطف تو بی واسطه دعبل بشوم
باز از بوته ی دل قافیه چیدم با اشک
لحظه ی ذکر توسل شد و ابیاتم را...
نه که با گوش! که این بار شنیدم با اشک
جمله ی «یأبن شبیبِ» تو پُر است از گریه
تا که روشن بشود شمعِ امیدم با اشک
روضه ی جدّ تو را در حرمت ضجّه زدم
آبرومند شدم تا که خریدم با اشک!
#مرضیه_عاطفی
#ولادت_امام_رضا_ع
ای صمیمی، ای امامی مهربان
طلعتی، خورشیدِ جان از خاوران
وصف تو بالاتر از هر انس و جان
شعله ور دریای عشقت بی کران
ای به گلزارِ امامت هشتمین
مفتخر از مَقدَمَت ایران زمین
کارِ عقل نیست وصفِ نور مشرقین
آفتابی، خود جمالِ عالمِین
ای به عزّت ذوالجلالِ تو جمال
حجّتی، مرآتِ حقّی در کمال
آستانت آفتابی بی زوال
پایِ عشقت زائرانت در وصال
مرغِ طبعم از تو دارد التجا
زنده دل، آن است که گوید یا رضا
خوانمت سلطان، ولی سلطانِ جان
ذرّه ام شاها، تو بحری بی کران
سرّ مطلق ای امام هشتمین
خادم درگاه تو روح الامین
ای شهنشاهی که خسرو خاوری
احمدی سیرت، خصالت حیدری
فُلکِ بینش، هاشمی بویی رضا
بحر دانش، فاطمی خویی رضا
این ولی اللّهِ اکبر، یا رضاست؟
بوالحسن، خیرالبشر، نورِ خداست
آفتاب از شرم رویش بی قرار
عَندلیبانِ بهشتی چون هَزار
روزگارم بهره ای از مِهرِ او
کز غبارِ درگهش با آبرو
آرزو بسیار و آهم در دل است
حبّ تو اکسیرِ جانِ " سائل " است
التفاتی کن به سوی این گدا
حجّت یزدان علی موسی الرّضا
#مهدی_اسماعیل_خان_طلائی
#ولادت_امام_رضا_ع