eitaa logo
- نویسنده ِ مبهم .
96 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
863 ویدیو
72 فایل
نویسندگی؟! خیر! ترشحات‌ذهنِ‌انسان . مینویسم‌از‌اعماق‌قلب . اندکی‌نویسنده‌و‌کمی‌عکاس . کپی؟! باذکر‌نامِ‌نویسنده .
مشاهده در ایتا
دانلود
' 🤌🏻💜 .
تااخر‌شب‌نظرات‌زیاد‌باشه پارت‌۵۰‌میاد نباشه‌‌... خب‌نمیاد
و سلام بر ت ک بی صدا میشنوی مرا اوردم ب درگاهت پناه .. (:💔✨
یه‌عزیزی‌میگفت: از‌"خدا‌"نترسید،آدم‌از‌چیزی‌بترسه دیگه‌نمیتونه‌عاشقش‌بشه از‌‌"دور‌شدن‌از‌خدا‌"بترسید تا‌نزدیکش‌بشید،تا‌عاشقش‌بشید(:
تو گناه میکنی و امام زمان‌(عج) با چشمای پر از اشک و یه لبخند نا امیدانه روی لبش بهت میگه؛ -هی با وفا تو هم رفتی!؟ (: اندکی به خودمون بیاییم
براي ه‍م خوب بخواه‍يم. خودمان برميڰردد... 🕊
نظرات‌خوب‌بودااا
بسم‌الله رمان‌دختر‌قرتی،پسر‌طلبه🔥 پارت‌۵۰: _داداش‌من‌بخدا‌زنته! لبخندی‌زد‌که‌دوباره‌چال‌گونش‌نمایان‌شد کنارم‌نشست‌برای‌اولین‌بار‌دستم‌به‌دستش‌خورد _چیکار‌کنیم‌آرمان؟اگه‌بفهمه‌که‌قطعا‌فهمیده.. که‌شما‌باهم‌ازدواج‌کردین‌میدونی‌چه‌بلایی‌سرت‌میاره؟ _مهم‌نیست!ما‌صیغه‌کردیم‌و‌محرمیم‌خودم‌مراقب‌هر‌سه‌تاتون‌هستم _آرمان‌دهنتو‌ببند‌لطفا!‌من‌میگم‌یه‌بلایی‌سر‌تومیاره‌اسکل! _من‌میتونم‌ازخودم‌مراقبت‌کنم _امیرحسین‌و‌کجای‌دلمون‌بزاریم؟جواد‌خیلی‌شک‌کرده‌بهمونااا _آرمان.. خیلی‌بی‌مقدمه‌گفت _جانم ذوقی‌که‌از‌درونم‌فوران‌میشد‌و‌کجای‌قلبم‌جای‌میدادم؟کسی‌که‌ازش‌منتفر‌بودم‌شده‌ضربان‌قلبم ضربانی‌که‌اگر‌قطع‌بشه‌دیگه‌تمومه واقعا‌تمومه‌همچی‌تمومه.. _نباید‌خودتو‌توخطر‌بندازی‌بزار‌رهام‌کارهارو‌انجام‌بده‌،اصلا‌بده‌به‌آیهان _قربون‌حرف‌درست _نه‌رها!نباید‌اینجوری‌بشه‌هرکی‌بره‌جلو‌بازم‌میاد‌سراغ‌من فردا‌باهم‌میریم‌بیرون‌بزار‌بفهمه‌که‌دیگه‌نباید‌بهت‌نزدیک‌باشه _آرمان‌بفهم‌بیشعور‌میکشتت! _میتونم‌دفاع‌کنم‌!از‌خودم‌و‌هم‌شما _میشه‌اینکارو‌نکنی؟ _باید‌نشون‌داد!بهش‌نشون‌داد‌دیگه‌نمیتونه‌نزدیک‌رها‌بشه _پس‌باهم‌میریم‌ _آیهان‌چرا‌نمیفهمی‌اینطوری‌شک‌میکنه فوقش‌یکی‌نامحسوس‌رها‌خانم‌و‌تعقیب‌کنه رهام‌توباش _اوکیه‌داداش‌ تلفن‌مامان‌زنگ‌خورد‌ _رها‌مامان‌جواب‌بده‌ رفتم‌و‌تلفن‌و‌برداشتم‌شماره‌ناشناس‌بود _بله‌بفرمایید _سلام‌‌خانم‌‌همسایه‌واحد‌بغلی‌هستم _اهان‌بله‌بفرمایید _ببخشید‌یکی‌اومده‌دم‌خونتون‌‌اصلا‌نمیره هرچی‌میگم‌بره‌ساختمون‌و‌گزاشته‌رو‌سرش _زنگ‌بزنید‌۱۱۰‌‌ _مطمعنید؟ _اگه‌نرفت‌بله _چشم‌خدانگهدار‌شما قطع‌کردم‌مامان‌گفت‌کی‌بود‌و‌جواب‌سربالا‌دادم _بچهاپاشا‌رفته‌خونمون‌‌و‌گزاشته‌رو‌سرش _خوب‌کاری‌کردی‌‌خوبه‌که‌بدونه‌مهم‌نیست _اما‌اگه‌زهرشو‌به‌شما‌ریخت‌چی؟ _ممکنه..با‌غم‌شمارو‌شکنجه‌بده ممکنه‌از‌سه‌نفر‌ما‌یکی‌نتونه‌تااخر‌باشه _چی‌میگی‌آرمان؟؟ _گفتم‌ممکنه‌اینطوری‌زهر‌بریزه‌وممکنه‌با‌آبرو ولی‌من‌اولی‌رو‌بیشتر‌ترجیح‌میدم.. تمام‌شب‌وداشتم‌به‌حرفش‌فکر‌میکردم منظورش‌‌چی‌بود؟‌یعنی‌چی‌نتونه‌تااخر‌باشه؟ مامان‌و‌بابا‌رفتن‌و‌محمد‌جواد‌هم‌خداحافظی‌کرد‌ورفت موند‌شیلان‌جون‌که‌اقاجون‌خوش‌نداشت‌اینجا‌باشه _شیلان!! شیلان‌جون‌سریع‌رفت‌پیش‌آقاجون _بله _شیلان‌تو..نمیتونی‌زیاد‌اینجا‌بمونی! _تا‌کی؟ _تا‌عقد‌فقط‌بعدش‌باید‌مثل‌این‌۲۰‌سال‌گمشی اینو‌گفت‌و‌رفت‌بالا‌مامانجون‌هم‌همیشه‌پیرو‌حرف‌آقاجون _نگران‌نباش‌شیلان‌جون‌تومیمونی‌پیش‌ما _قربونت‌برم.‌آرمان‌و‌بچها‌کجان؟ _آرمان‌رفته‌تخمه‌بگیره‌آیهان‌هم‌بالا‌داره‌فیلم‌دانلوو‌میکنه.امان‌از‌دست‌اینا‌میخوان‌فیلم‌ترسناک‌ببین _باشه‌خوش‌باشید‌بچها،من‌میرم‌بخوابم.. متوجه‌ناراحتیش‌شدم‌غم‌اون‌و‌هیچکس‌نداشت. آیهان‌اومد‌پایین‌و‌فیلمو‌به‌تلویزیون‌وصل‌کرد رهام‌رو‌مبل‌خوابیده‌بود‌اینکه‌تا‌لنگ‌ظهر‌خواب‌بود چرا‌خوابیده‌خبرشو؟ آرمان‌وارد‌شد‌خیس‌خیس‌شده‌بود‌ _بارون‌میزنه‌مگه؟ _اوف‌بدجورهم‌بارون‌میزنه رفتم‌نزدیکش‌کاپشنشو‌دراوردم _من‌میرم‌لباسمو‌عوض‌کنم _تاعوض‌کنی‌منم‌برات‌حوله‌میارم رفتم‌تواتاقم‌و‌حوله‌سبز‌قشنگمو‌‌گرفتم گرمش‌کردم‌و‌رفتم‌پایین‌رومبل‌نشستم آیهان‌تخمه‌رو‌ریخت‌توبشقاب‌و‌شروع‌کرده‌بود _کوفت‌بخوری‌بچه‌هفت‌ماهه‌به‌دنیا‌اومدی؟ _نمدونم‌ولی‌فک‌کنم‌شیش‌ماهه آرمان‌اومد‌پایین‌یه‌هودی‌لیمویی‌پوشیده‌بود‌با‌شلوار‌مشکی موهاش‌خیس‌خیس‌بود‌و‌چسبیده‌به‌پیشونی دویدم‌سمتش‌و‌حوله‌و‌دادم‌دستش _ممنونم‌بانو _چ..چی؟ _ممنونم‌بانو لبخندی‌زد‌‌شیرین‌تر‌از‌لبخند‌های‌گذشته چال‌گونش‌نمایان‌شد‌ _آرمان‌این‌چال‌گونت‌خیلی‌قشنگه.. _قابل‌شمارو‌نداره خندیدیم‌و‌با‌صدای‌نکره‌آیهان‌برگشتیم _خب‌حالا‌عشق‌وعاشقی‌بسه‌بیاین‌فیلمو‌پلی‌کنم نگاهی‌تاسف‌بار‌بهش‌انداختم‌ انگل‌جامعه موهاشو‌خشک‌کرد‌و‌موهاش‌با‌دستش‌مرتب‌کرد رفتیم‌سمتشون‌و‌نشستیم‌رو‌مبل _خب‌بسم‌الله‌شروع‌کنیم فیلمو‌پلی‌کرد‌و‌رهام‌همچنان‌خواب‌بود وسطای‌فیلم‌بود‌و‌قسمت‌های‌ترسناکش‌هنوز‌شروع‌نشده‌بود بلند‌شدم‌و‌پتو‌و‌انداختم‌رو‌رهام همین‌لحظه‌صحنه‌ترسناکی‌رو‌صفحه‌تلویزیون‌نمایان‌شد آیهان‌جیغ‌خفیفی‌کشید‌آرمان‌هم‌سرخ‌شده‌بود. برگشتم‌سمت‌تلویزیون‌یا‌زهرا جیغ‌بنفشی‌کشیدم‌که‌آرمان‌جلو‌دهنمو‌گرفت _هیس‌چه‌خبرته‌! با‌دستم‌نشون‌دادم‌که‌دیگه‌جیغ‌نمیکشم دستشو‌برداشت _کوفتت‌نشه‌یرقان‌نگیری‌ای‌سرطان‌خون‌نگیری این‌چه‌فیلمی‌بود‌این‌چه‌موجودی‌بود _میگن‌با‌دختر‌فیلم‌نبین‌یعنی‌این _ببین‌میزنم‌دهنتااا _این‌چرا‌خوابه‌؟ _داداش‌خودمه‌عشقش‌میکشه‌بخوابه آرمان‌رفت‌سمتش‌پتورو‌از‌سرش‌کشید‌پانسمان‌دستشو‌میخواست‌باز‌کنه
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم اکنون مسیر پیاده روی جمکران
«دل که دادی، می‌رود جان نیز هم»
تولدت مبارک نرگس ترین گلِ دنیا🤍(: