eitaa logo
- نویسنده ِ مبهم .
98 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
863 ویدیو
72 فایل
نویسندگی؟! خیر! ترشحات‌ذهنِ‌انسان . مینویسم‌از‌اعماق‌قلب . اندکی‌نویسنده‌و‌کمی‌عکاس . کپی؟! باذکر‌نامِ‌نویسنده .
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌نام‌او ؛ رمان‌-دختر‌قرتی؛‌پسرطلبه۲- پارت‌سیزدهم: رها‌بااصرارخودش‌مرخص‌شد‌و‌‌تازه‌رسیده‌بودیم‌به‌خونه رها‌رفته‌بود‌حموم‌و‌ایهان‌ورهام‌عین‌بچها‌دمر‌خوابیده‌بودن‌و‌به‌بچهای‌من‌نگاه‌میکردن پا‌چشمم‌درد‌میکرد‌داشتم‌بهش‌کرم‌میزدم . _وای‌رهام‌فاطمه‌سلما‌خیلی‌قشنگه _محمد‌طاهای‌من‌هم‌قشنگه _رهام‌خدایی‌عجب‌اسمایی‌انتخاب‌کردیما _هیس‌هیچی‌نگو‌ارمان‌دارن‌برزخی‌نگامون‌میکنه . یه‌نگاه‌ریز‌بهم‌کردن‌یه‌چش‌غره‌دادم‌وبلند‌شدم‌رفتم‌لباسمو‌با‌یه‌هودی‌‌لیمویی‌عوض‌کردم _بیاید‌اینور‌میخوام‌بچهامو‌ببینم . _اع‌داریم‌بازی‌میکنیم‌دیگه _برید‌اونور‌حوصله‌تون‌وندارم‌میزنم‌درب‌وداغونتون‌میکنم‌ _اره‌توهم‌بلدی‌‌داغون‌کنی‌زرشک _ایهاااااان _مرررررررگ‌کوفتتتت‌چته‌روانی _مامااااااان مامان‌نزدیک‌شد‌‌و‌دستی‌به‌زیر‌چشمم‌کشید _نچ‌نچ‌ایهان‌تو‌مثلا‌از‌برادرت‌بزرگتری‌نباید‌مراقبش‌باشی؟ _دیگه‌باباشد‌من‌مراقبش‌باشم؟ _مهم‌اینه‌از‌توکوچیک‌تره مثل‌تونیست‌که‌‌۲۳سالت‌شده‌هنوز‌جرئت‌‌خواستگاری‌پیدا‌نکردی خجالت‌بکش‌ایهان‌خجالت _اع‌پس‌رهام‌چی؟ _رهام‌چشه؟بچه‌به‌این‌خوبی.والا مامان‌رفت‌منم‌زبونم‌ودراوردم‌رهام‌پخی‌زد‌زیر‌خنده _وای‌خدا‌ااا‌توجواب‌من‌مظلوم‌ودادی‌‌نگاش‌کن‌ارمان‌خدایی‌دمت‌گرم _ایهان‌اقا‌میبینم‌ضایع‌شدینننن _ارمان‌حیف‌یکی‌پشتته‌وگرنه‌بازانو.. استغفرالله‌اخه‌ب‌توهم‌میگن‌شیخ‌مملکت؟ _بله‌که‌میگن‌تو‌خری‌ب‌من‌چه _خدایی‌کدوم‌حوزه‌درس‌خوندی‌بهت‌درس‌اااااادم‌بودن‌وندادن _برو‌بابا نزدیک‌بچها‌شدم‌بادستای‌کوچولوشون‌انگشتم‌وفشار‌میدادن ایهان‌ورهام‌رفته‌بودن‌حیاط‌هوا‌بارون‌میزد‌وخونه‌اقاجون‌‌یابهتره‌بگم‌کاخ‌اقاجون‌باصفا‌شده‌بود . عین‌بچها‌توبارون‌میچرخیدن . _سلام‌بابا..قربونت‌بره‌بابا .قشنگ‌من خدا‌اینارو‌نیگا‌کن..چقدر‌دستت‌نرمه‌بابایی.. دستی‌روی‌شونم‌نشست‌بعد‌هم‌نشست‌کنارم‌مامان‌بود . _حس‌خوبیه‌نه؟بچه‌که‌بودین‌یعنی‌وقتی‌بدنیا‌اومدین‌ما‌خارج‌بودیم..براهمین‌شناسنامه‌تون‌براکاناداست . خونه‌که‌اومدیم‌‌نشست‌کنارتون‌همینطوری‌انگشتش‌وکرد‌تو‌دست‌جفتتون ایهان‌بیدار‌بود‌اما‌توخواب‌بودی ؛ برق‌چشمای‌ایهانو‌دید‌‌گفت‌‌این‌بچها‌باید‌تااخرعمرشون‌خوشی‌ببینن.. شبا‌که‌میومد‌خونه‌یکیتون‌ومیگرفت‌بغلش‌‌و‌بازی‌میکرد . باورت‌میشه‌دوهفته‌اسم‌نداشتید؟ _واقعا؟ _اهوم‌اسم‌نداشتین.‌هفته‌دوم‌ب‌پدرتون‌گفتم‌بابا‌این‌بچها‌اسم‌میخوان بااینکه‌با‌پدرش‌اختلاف‌داشت‌اما‌دلش‌میخواست‌اون‌اسمتون‌وانتخاب‌کنه ب‌من‌گفت‌تو‌چی‌میخوای‌من‌گفتم‌من‌اسم‌آرمان‌وخیلی‌دوست‌دارم. یعنی‌رویا ؛ رویای‌من‌هم‌همین‌دوتان ‌ اونم‌گفت‌باشه‌اسم‌این‌یکی‌که‌چشماش‌رنگی‌تره‌میشه‌آرمان اسم‌اون‌یکی‌که‌موهاش‌بیشتره‌میشه‌آیهان‌. _کاش‌میشد‌میدیدمش‌چ‌شکلی‌بود . _خیلی‌قشنگ‌بود .مثل‌شماها‌که‌همینقدر‌جذاب‌و‌تودل‌برویین‌. _قضیه‌فوتش‌چی‌بود..اگه‌اذیت‌میشین‌نمیخواد‌بگینا.. _تو‌کشور‌که‌وارد‌شدیم‌اقاجون‌باهامون‌ب‌اختلاف‌افتاد . کاری‌کرده‌بود‌و‌انقدر‌تهدیدش‌کرده‌بود‌که‌یه‌شب‌اومد‌خونه‌من‌مثل‌همیشه‌پیش‌شما‌بیدار‌بودم‌ومنتظرش‌بودم . عصبی‌بود‌به‌در‌ودیوار‌میزد‌صدای.گریه‌تون‌هنوز‌توسرمه خواست‌بیاد‌سمت‌شما‌رفتم‌جلوش‌گفتم‌میخوای‌چیکار‌کنی؟گفت‌خسته‌شدم این‌بچها‌موندنی‌نیستن‌ما‌نمیتونیم‌بزرگشون‌کنیم‌میخوام‌بدمشون‌اقاجون‌ببینم‌انقدر‌که‌بااین‌دوتا‌بچه‌مشکل‌داره‌میتونه‌بکشتشون؟ گفتم‌نه‌نمیزارم.‌‌گفت‌میخوام‌ببرمشون‌‌خودمون‌زندگی‌میکنیم‌ودیگه‌بچه‌دار‌نمیشیم‌گفتم‌این‌شوخیه‌داری‌با‌من‌میکنی؟ انتظار‌داری‌من‌بچهامو‌بدم‌بهش‌ببره‌چ‌بلایی‌سرشون‌بیاره؟اونا‌تازه‌راه‌میرن‌یه‌سالشونه گوش‌نمیداد‌و‌داشت‌میرفت‌سمت‌شما میدونستم‌اگه‌ببره‌برنمیگردونه.. اومد‌سمت‌شما‌مجبور‌شدم‌هلش‌بدم‌بره‌عقب.. نمیدونستم‌قراره‌از‌پله‌ها‌بیوفته‌وبراهمیشه‌بره.اون‌رفت‌ومنم‌بردن‌زندان شماهاهم‌دادن‌دست‌اون..لجبازی‌بود.. _خب‌نمیخواد‌دیگه‌تکرار‌کنی‌داری‌اذیت‌میشی‌ _کل‌فکر‌وذکرم‌شمابودین‌‌..فکر‌نمیکردم‌بعد‌۲۰سال‌واقعا‌ببینمتون.. هرتولد‌تون‌که‌میشد‌براتون‌تولد‌میگرفتم تولد‌دیدی‌باگریه‌باشه‍؟من‌دیدم.. _قربونت‌برم‌مامان _خدانکنه‌من‌دورت‌بگردم صدای‌ایهان‌اومد‌دویدم‌پایین‌دیدم‌رهام‌پایین‌پله‌ها‌دراز‌کشیده‌ناله‌میکنه رفتم‌پایین _چیشده‌ایهان؟ _یهو‌از‌رو‌پله‌ها‌سرخورد‌الان‌بهش‌میگم‌پاشو‌میگه‌نمیتونم _رهام‌چته‌پاشو‌‌سرما‌میخوری دستشو‌گرفتم‌میخواستم‌بلند‌کنم‌که‌فریادش‌رفت‌هوا _آرمااااان‌دست‌نزن‌بهم‌دست‌نزن‌آرماان به‌خودش‌میپیچید _کجات‌درد‌میکنه؟ دستشو‌برد‌سمت‌کتف‌ودست‌سمت‌چپش یکوچولو‌دست‌زدم‌دوباره‌فریادش‌رفت‌هوا _تکون‌نخور‌شکسته . _چی‌میگی‌ارمان‌مگه‌از‌۵۰تاپله‌افتاد؟
حاجی خودت ازون بالا مراقب سلامتی ِسیدمون باش❤️‍🩹
نشر‌بدید‌،انشاالله‌سالم باشن‌و‌زودتر‌پیدا‌بشن🤲
خداحافظ سید محرومان...❤️‍🩹
هشتمین رئیس جمهور روز شهادت تولد امام رضا روز ریاست تولد امام رضا مشهدی خادم امام رضا ...💔🖤
اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا 🖤
دیدم این مشهد چرا هی‌ بی‌قراری می‌کند جای باران، سیل در این شهر جاری می‌کند ‌دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش عزم خود را جزم و دارد گریه زاری می‌کند. انا لله و انا الیه راجعون..💔
سه‌شهید‌ ، دریک‌قاب: ))