eitaa logo
- نویسنده ِ مبهم .
96 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
863 ویدیو
72 فایل
نویسندگی؟! خیر! ترشحات‌ذهنِ‌انسان . مینویسم‌از‌اعماق‌قلب . اندکی‌نویسنده‌و‌کمی‌عکاس . کپی؟! باذکر‌نامِ‌نویسنده .
مشاهده در ایتا
دانلود
وقسم‌به‌امنیتی‌که‌اتفاقی‌نیست! ب‍‍ہ ن‍‌ام ن‍‍‌ام‍‍ے ف‍‍‌اط‍‍‌م‍‍ہ💙🌱 امنیت‌خفته²🔥 𝐏𝐀𝐑𝐓۲۹: چشمم‌به‌یه‌پسر‌جوون‌همسن‌و‌سال‌رسول‌و‌مهدی‌خورد چشمای‌روشنی‌داشت‌و‌ته‌ریش‌و‌موهای‌مشکی هودی‌مشکی‌پوشیده‌بود‌با‌شلوار‌مشکی _چیشده‌چرا‌اومدید؟ _دوست‌داری‌میتونیم‌بریم _خفه‌بابا خوش‌اومدین عمه‌شوهر‌عمه؟ _مامان‌بالاست‌ضحا‌هم‌همینطور زهراخانم‌هم‌بالاست بابا‌رفت‌بیرونه عمو‌و‌زنعمو‌نیستن؟ _نه‌‌ولی‌شب‌میان‌تموم‌شد‌سوالاتت؟ _آره‌کامی‌بریم‌بالا دستمو‌کشیدم‌بیرون _میشه‌من‌برم؟مزاحم‌میشم _میخوای‌بری‌چیکار‌کنی؟غروب‌رسول‌میاد‌نگران‌نباش امیرعلی‌بیا‌بالا _بیام‌چیکارکنم‌بین‌شما _بروتواتاق‌مهدی مهیا‌رفت‌نزدیکش‌انگشتر‌و‌از‌دستش‌درآورد گزاشت‌کف‌دست‌پسره _نگهش‌دار‌تا‌مهدی‌بیاد فهمیدی‌یانه؟ _فهمیدم رفت‌درگوشش‌یه‌چیزایی‌گفت من‌نشنیدم 《امیرعلی》 اومد‌درگوشم و‌آروم‌زمزمه‌کرد _اگه‌رسول‌اومد‌بهش‌بگو‌‌که‌همه‌‌طلاهای‌عقدم‌و‌همه‌یادگاری‌هامونو‌گزاشتمش‌تو‌صندوق‌‌زیر‌تخت‌مهدی _چرا‌خودت‌نمیگی؟! _آدمیه‌دیگه‌حالا‌توبدونی‌خیالم‌تخته _اوکی _بیا‌بریم‌بالاکامی‌بیا دست‌دختر‌ناآشنا‌رو گرفت‌منم‌پشتشون‌رفتم‌بالا‌زندایی‌رو‌مبل‌نشسته‌بود‌و‌نگران‌به‌پرده‌چشم‌دوخته‌بود مامان‌‌و‌ضحا‌و‌زهرا‌هم‌مشغول‌غذا‌درست‌کردن‌بودن _سلام‌مامان‌مهمون‌داریم _مهمون‌حبیب‌خداست‌به‌به‌سلام‌عزیزم بغلش‌کرد _ممنونم‌عطیه‌جون‌شنیدم‌کسالت‌دارین؟ خوبین‌الحمدالله؟ _ممنونم‌دخترم‌خوش‌اومدی‌بفرما دختر‌رو‌مبل‌نشست منم‌مستقیم‌رفتم‌تواتاق‌مهدی 《رسول》 روز‌موعود‌رسید‌و‌لب‌مرز‌منتظرشون‌بودیم اما‌چندساعتی‌گذشت‌و‌چیزی‌دیده‌نشد نوریه‌چراغ‌در‌شب‌به‌چشمم‌خورد شبیه‌علامت‌بود‌سه‌تاروشن‌۲‌تا‌خاموش _داوود‌وقتشه‌دارن‌علامت‌میدن داوود‌به‌بچها‌اطلاع‌داد حرکت‌کردیم‌رو‌به‌جلو‌خوبه‌همینه! نزدیک‌مر‌ز‌تونستیم‌پیداشون‌کنیم از‌مرز‌ردشون‌کردیم و‌پاشو‌ن‌به‌ایران‌رسید پسر‌جوانی‌که‌فکرکنم‌وریا‌بود‌خسته‌و‌داغون‌افتاد‌روخاک مهدی‌هم‌همراهش‌بود رفتم‌جلو _خوبین؟!مهدی‌رسولم! چشماشو‌آروم‌باز‌کرد‌چفیه‌ایی‌که‌باهاش‌صورتشو‌پوشونده‌بود‌کشیدم پر‌از‌زخم‌های‌عیان چشماش‌خسته‌و‌بیمار‌بود وریا‌هم‌نقاب‌از‌صورت‌برداشت صورت‌زیبایی‌داشت دریک‌کلام‌شبیه‌ایتالیایی‌ها‌بود‌‌چهرش‌هرلحظه‌جمع‌میشد _چیشده؟ داوود!کمک‌بیار دقت‌که‌کردم‌دیدم‌زانوی‌پاهاش‌خونریزی‌میکنه زخم‌عمیقی برداشته‌بود‌ سوار‌ماشینشون‌کردیم و‌به‌سمت‌شهر‌راه‌افتادیم ادامه‌دار‌‌د
یه‌روز‌لباس‌ِتنگ ... یه‌روز‌لباس‌ِگشـاد ... یه‌روز‌لباسِ‌ڪوتـاه ... یه‌روز‌لباسَ‌بلند ... یه‌روز‌لباسِ‌تیره ... یه‌روز‌لباس‌ِشاد ... یه‌روز‌لباس‌ِپاره ... •• هی‌رفتیم‌دنبال‌ِمدڪه‌یه‌وقت بھمون‌نگن‌عقب‌موندھ❗️ رفتیم‌دنبال‌سِت‌ڪردن‌ڪه بشیم‌شیڪ‌تریــن‌آدمِ‌دنیا :| یه‌وقت‌به‌خودت‌میای‌میبینی باشیطون‌ست‌شدے !!! •• « ســـوره‌اعـــراف‌آیــھ²⁶ » وَلِبٰـــــاسُ‌اَلتَّقْــــوىٰ‌ذٰلِكَ‌خَیْــــرٌ بھترین‌لباس؛لباسِ‌تقواست‌•‌• •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
https://harfeto.timefriend.net/16967859072249 انتقادات،نظرات،پیشنهادات باما‌درمیان‌بگذارید
۱_با‌ادامین‌هماهنگی‌لازم‌و‌انجام‌دادم چشم‌از‌این‌پس‌بیشتر‌از‌۵‌پست‌بیشتر‌درروز‌پست‌گزاری‌نمیشه ۲_منم‌دوستون‌دارم‌نظرلطف‌شماست گزاشتم‌دیگه ۳_گزاشتم ۴_بلی‌صحیح
بیایید امشب برای هم دعای کنیم شما برای ما و ما برای شما تقدیری زیبا،ظهور امام زمان(عج) ضمیری آرام عاقبتی ختم به خیر و هزاران دعای خير ديگر. شب بخیر
شهادت‌آغازخوشبختیه، خوشبختی‌که‌پایان‌نداره؛ شهیدکه‌شدی، خوشبخت‌ابدی‌میشی♥️.
•💚🔗•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_باتوکارخلق‌سمتِ‌روبه‌راهی‌می‌رود تانیائی‌پس‌سروسامان‌نمی‌آیدبه‌کار:) 🪴♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا..!!! در آغوش بگیر "بنده های نیازمندت را" خدایا اگر لغزشی امروز ما را فرا گرفت اگر وسوسه ای دیگر در انتظار ماست "ما را عفو کن" و از "وسوسه ی شیطان" "دور نگاه دار"....
Page029.mp3
649.5K
══━一 یک صفحه قرآن❤️‍🩹🌾 در آیات قرآن تدبر کنید و از آن عبرت آموزید زیرا که قرآن رساترین پندها و عبرت هاست. صبحتون بخیر . . .
شهادت‌آغازخوشبختیه، خوشبختی‌که‌پایان‌نداره؛ شهیدکه‌شدی، خوشبخت‌ابدی‌میشی♥️.