eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
716 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
آمده بود مرخـــــصے. داشتیم درباره ی منطقه حــرف مےزدیم. لابه لای صحــــبت گفتم: کاش مےشد من همـــراهت به جبهه بیایم ! گفــــت؛ "هیچ مےدانی ســــیاهے چادر تو از سرخے خـــــون من کوبنده تر است؟!" همین ک حــجابت را رعایت کنے، مبـــــارزه ات را انجام داده ای... 🌹 محمدرضا نظافت🌹 @masjed_gram
ته صف بودم . به من آب نرسید ، بغل دستیم لیوان آب را داد دستم ، گفت : " من زیاد تشنه نیستم ، نصفش را تو بخور . " فرداش شوخی شوخی به بچه ها گفتم از فلانی یاد بگیرید ، دیروز نصف آب لیوانش را به من داد . یکی گفت : " لیوان ها همه اش نصفه بود https://eitaa.com/masjed_gram
بوی عطــــــــــــــــــــــر عجیبی داشت .. نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا می داد ، شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود : " به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم ، هر وقت خواستم معطر بشم از تــــــــه دل میگفتم : " السلام علیک یا ابا عبد الله الحسیـــــن علیه السلام .." 🌹 حسینعلی اکبری🌹
مادر بهش گفت : " ابراهیم ، سرما اذیتت نمی کنه .. ؟ " گفت : " نه مادر ، هوا خیلی سرد نیست .. " هوا خیلی سرد بود ، ولی نمیخواست ما را توی خرج بیندازد . دلم نمیامد ، همان روز رفنم و یک کلاه برایش خریدم . صبح فردا ، کلاه را سرش کرد و رفت . ظهر که برگشت کلاه نبود .. ! گفتم : " کلاهت کو ؟ " گفت : " اگر بگم ، دعوام نمیکنی ؟ " گفتم : " نه مادر ، مگه چیکارش کردی ؟ " گفت : " یکی از بچه های مدرسه مون با دمپایی میاد ، امروز سرما خورده بود ، دیدم کلاه برای او واجب تره .. " 🌹 ابراهیم امیر عباسی🌹 @masjed_gram
صبح ها وقتے برای نـــماز بلند مےشد سر و صـــدا نمےکرد. وقتےکہ مےفهمیدم نماز صبحش را خوانده تعجب مےکردم! یک بار پرسیــــدم ؛ کے نماز صبح را خواندی کہ من متوجہ نشدم؟! او هم با خنــــده گفت ؛ خـــــدا دوست نداره من سر و صدا کنم و اینهمه آدمو از خواب بیــــدار کنم. من کنجکاو شدم بفهمم چطور بی سر و صدا برای نماز بیدار میشه! یک شـــب زود تر بیدار شدم تا بفهمم چطوری اینکارو انجام میده. ... بیدار شد و رفت وضــــــو بگیرہ حتے یک لامپ هم روشـــن نکرد، قبل از این که شیر آب را باز کند یک دستمال زیر شیر آب گذاشــــت تا صدای آب بقیه را بیدار نکند ! بعد با آرامـــــش و سکــــوت رفت یه گوشه . تو همون تاریــــکے شروع به خواندن نماز کرد ؛الله اکــــــبر... 🌹 اسماعیل سریشی🌹 @masjed_gram
بار خدایا از کارهایی که کرده‌ام به تو پناه می‌برم از جمله: از این که حسد کردم... از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم... از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.... از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.... از این که مرگ را فراموش کردم.... از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.... از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم..... از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.... از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.... از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.... از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم.... از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.... از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم.... از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.... از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید. از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند.... از این که ایمانم به بنده‌ات بیشتر از ایمانم به تو بود.... از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری..... از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.... از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.... از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم.... از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم.... از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم.... از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم.... از این که " خدا می بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم.... از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن 🌹توبه نامه شهید ۱۳ ساله🌹 @masjed_gram
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت: " ابرام جان! تیپ و هیکلت خیلی جالب شده.توی راه که می امدی دوتا دختره پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند. " بعد ادامه داد: "شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی ،ساک ورزشی هم که دستت گرفتی ،کاملا معلومه ورزشکاری!" ابراهیم خیلی ناراحت شد،رفت تو فکر ،اصلا توقع چنین چیزی رانداشت .. جلسه بعد که ابراهیم رادیدم خنده ام گرفت ؛پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد !به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر کشتی گیر . بچه ها میگفتند: "تو دیگه چه جور آدمی هستی !ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم ،بعد لباس تنگ بپوشیم اما تو بااین هیکل قشنگ و روفرم ،اخه این چه لباس هاییه که می پوشی .. ؟ " ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه میکرد : "ورزش اگه برای خدا باشه ،عبادته ؛به هر نیت دیگه ای باشه فقط ضرره .." 🌹 ابراهیم هادی🌹 @masjed_gram
💠رضایت نامه را گذاشتــ جلوی مادرش چ امضا بکنی ،چ امضا نکنی ،من میرم! اما اگر امضا نکنی من خیالم راحت نیست. شاید هم جنازه ام پیدا نشه! در دل مادر آشوبی به پا شد. رضایت نامه را امضا کرد... پسر از شدتــــــ شوق سر به سر مادرش میگذاشتــــــ جنازه ام را که آوردند ، یه وقت خودت را گم نکنی . بیهوش نشی هااا چادرت را هم محکم بگیر! تو چ با غیرتــــــ نگران چادر مادرتــــــ بودی... و مردان شهر من چ راحتــــــ چادر از سر زنانشانــــــ برداشتند.😞 !! @masjed_gram
🌷 یک روز ابراهیم رو دیدم داشت میرفت محل کارش خیلی تعجب کردم! 😳 با سر و وضعی ژولیده و شلوار کردی و دمپایی داشت می رفت ...❗️ پیش یکی از رفقاش با خنده به ابراهیم نگاه کردم و گفتم : این چه وضعشه ؟ 😏😆 🌷 آروم بهم گفت : تا چند روز پیش دختری بی حجاب حسابی چشمش ابراهیم رو به خاطر قد و هیکل و تیپ ابراهیم گرفته بود ... ابراهیم تا قضیه رو فهمید دیدم از فرداش این سر و وضع رو برای خودش درست کرده. 😊✌️🏻 -------------------- @masjed_gram
صبح ها وقتے برای نـــماز بلند مےشد سر و صـــدا نمےکرد. وقتےکہ مےفهمیدم نماز صبحش را خوانده تعجب مےکردم! یک بار پرسیــــدم ؛ کے نماز صبح را خواندی کہ من متوجہ نشدم؟! او هم با خنــــده گفت ؛ خـــــدا دوست نداره من سر و صدا کنم و اینهمه آدمو از خواب بیــــدار کنم. من کنجکاو شدم بفهمم چطور بی سر و صدا برای نماز بیدار میشه! یک شـــب زود تر بیدار شدم تا بفهمم چطوری اینکارو انجام میده. ... بیدار شد و رفت وضــــــو بگیرہ حتے یک لامپ هم روشـــن نکرد، قبل از این که شیر آب را باز کند یک دستمال زیر شیر آب گذاشــــت تا صدای آب بقیه را بیدار نکند ! بعد با آرامـــــش و سکــــوت رفت یه گوشه . تو همون تاریــــکے شروع به خواندن نماز کرد ؛الله اکــــــبر... 🌹شهید اسماعیل سریشی🌹 @masjed_gram
🌹وفای به عهد🌹 🔹روزی که مصطفی به خواستگاری من آمد، مادرم به او گفت: «این دختر صبح‌ها که از خواب پا می‌شود، در فاصله‌ای که دستش را شسته و مسواک می‌زند، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده‌اند و قهوه را آماده کرده‌اند. شما می‌توانید با این دختر ازدواج کنید؟» مصطفی که خیلی آرام گوش می‌کرد؛ گفت: «من نمی‌توانم برایش مستخدم بگیرم، ولی قول می‌دهم تا زنده‌ام، وقتی بیدار شد، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.» تا وقتی شهید شد این کار را می‌کرد. خودش قهوه نمی‌خورد، اما چون می‌دانست ما لبنانی‌ها عادت داریم، درست می‌کرد و وقتی منعش می‌کردم، میگفت: «من به مادرتان قول داده‌ام تا زنده‌ام این کار را برای شما بکنم.» 📔منبع: خبرگزاری فارس 🔸شهید دکتر مصطفی چمران @masjed_gram