eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
716 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ به بقیه که دورهم نشسته بودند نزدیک شد، صدای بحثشان بالا گرفته بود،مثل همیشه بحث سیاسی بود و آقایون دو جبهه شده بودند، سید محمود،پدرش و آقا محمد و محسن و یاسین یک جبهه و کمیل وآرش جبهه ی مقابل .. سلامی کرد وکنار مادرش و خاله سمیه و عزیز نشست و گوش به بحث های سیاسی آقایون سپرد. نگاهی گذرایی به کمیل و آرش که سعی در کوبیدن نظام و حکومت را داشتند انداخت،همیشه از این موضوع تعجب می کرد، که چگونه پسردایی اش آرش با اینکه پدرش نظامی و سرهنگ است، اینقدر مخالف نظام باشد و بیشتر از پسرخاله اش که فرزند شهید است و برادر بزرگترش یاسین که پاسدار است، به شدت مخالف نظام بود و همیشه در بحث های سیاسی در جبهه مقابل بقیه می ایستاد . صدای سمیه خانم سمانه را از فکر خارج کرد و نگاهش را از آقایون به خاله اش سوق داد: ــ نمیدونم دیگه با کمیل چیکار کنم؟چی دیده که این همه مخالفه نظامه. خیره سرش پسره شهیده .برادرش پاسداره دایی اش سرهنگه شوهر خاله اش سرهنگه پسر خاله اش سرگرده ،یعنی بین کلی نظامی بزرگ شده ولی چرا عقایدش اینجوریه نمیدونم!! فرحناز دست خواهرش را می گیرد وآرام دستش را نوازش می کند؛ ــ غصه نخور عزیزم. نمیشه ڪه همه مثل هم باشن،درست میگی کمیل تو یک خانواده مذهبی و نظامی بزرگ شده و همه مردا و پسرای اطرافش نظامین اما دلیل نمیشه خودش و آرش هم نظامی باشن ــ من نمیگم نظامی باشن ،میگم این مخالفتشون چه دلیلی داره؟؟الان آرش می گیم هنوز بچه است تازه دانشگاه رفته جوگیر شده. اما کمیل دیگه چرا بیست و نه سالش داره تموم میشه. نمیدونم شاید به خاطر این باشگاهی که باز ڪرده،باشه ،معلوم نیست ڪی میره ڪی میاد! ــ حرص نخور سمیه. خداروشکر پسرت خیلےباحیاست،چشم پاڪه،نمازو روزه اشو میگیره‌،خداتو شڪر ڪن. سمیه خانم آهی میکشد و خدایا شکرت را زیر لب زمزمه می ڪند. سمانه با دیدن سینے مرغ های به سیخ ڪشیده در دست زهره زندایی اش از جایش بلند مے شود و به ڪمڪش مے رود . کمیل مثل همیشہ کباب کردن مرغ ها را به عهده می گیرد و مشغول آماده کردن منقل مےشود سمانه سینی مرغ ها را کنارش می گذارد: ــ خیلے ممنون سمانه !خواهش میڪنم" آرامی زیر لب مے گوید و به داخل ساختمان، به اتاق مخصوص خودش و صغرا که عزیز آن را برای آن ها معین ڪرده بود رفت. چادر رنگی را از ڪمد بیرون آورد و به جای چادر مشڪی سرش کرد، روبه روی آینه ایستاد و چادر را روی سرش مرتب کرد. با پیچدن بوی کباب نفس عمیقے کشید و در دل خود اعتراف کرد که کباب هایی که کمیل کباب مے کرد خیلےخوشمزه هستند،با آمدن اسم کمیل ذهنش به سمت پسرخاله اش ڪشیده شد ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری ---------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚♥️| @masjed_gram
💌 دل #پیام_معنوی 🌺 🌺🌺 @masjed_gram
🌹امیرالمؤمنین عليه السلام: به دنيا همچون كسى بنگر كه به آن پشت كرده و از آن جدا مى شود، به دنيا مانند دلباخته شيدا منگر اُنظُرْ إلى الدنيا نَظَرَ الزاهدِ المُفارقِ، و لا تَنظُرْ إلَيها نَظَرَ العاشِقِ الوامِقِ 📚غررالحكم حدیث2386 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰بنده در سنین جوانی(حدود ۱۸ سالگی) قبل از اینکه وارد علمیه امام جعفر صادق(ع) اندیمشک بشوم توسط عده ای از افراد شهر👥 وارد وادی شده بودم بگونه ای که نسبت به و بسیار بدبین شده و جزء مخالفان شده بودم 🔰تا اینکه احمد حاجیوند الیاسی آشنا شدم. او در چند باری که همدیگر رو دیده بودیم😍 باهام صحبت میکرد بگونه ای که عقیده ام از این رو به اون رو شد و عاشق مقام معظم رهبری و دین و حکومت شده بودم ، انگار این شخص را برای نجات من👤 فرستاده است 🔰بعد ها که وارد حوزه علمیه شدم بارها رو دیدم و خداروشکر میکردم که با چنین شخصی دوست شده ام💞 نمیدونم اگر او نبود الان وضعیتم چگونه بود⁉️(شاید ضد دین و خداو...) 🔰زمانی که رو شنیدم باور نمیکردم که رفته است و خیلی ناراحت شدم😔 شهادت 🌷 باعث قویتر شدن عقیده ام در این مسیر شد. الان هر موقع به سرمزارش میروم، نمیتوانم تحمل کنم و شروع به گریه کردن میکنم😭 🕊|🌹 @masjed_gram
#انتخاب_همسر ❣🔹افرادی که از نظر مذهبی با هم هماهنگ نیستند و ارزش‌های ثابتی ندارند، با کوچکترین اختلاف، پیوندشان گسسته می‌شود. 🔸اگر اعتقادات مذهبی دارید، با یک فرد معتقد ازدواج کنید و اگر ندارید، با یک نفر مشابه خودتان... 🌸🍃❤️🌺❤️🍃🌸 💍 @masjed_gram
🌺⇦تمام حیوانات و گیاهان، درهمان راهی که خداوند ترسیم نموده برای کمالشان،مشغول حرکتند، 🌸⇦فقط مانده این موجود دوپا🚶، که سربه هوایی هایش، عاصی کرده است زمین و زمان را، کمی بندگی را از حیوانات یاد بگیریم ☺️👇 باهم ببینیم : 🌐💠⚜⚜💠🌐 🌴 آیه 69 سوره نحل 🌴 🕋 ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ 💠💠 سپس از همه ميوه‌ها بخور، پس راههاى پروردگارت را خاضعانه طى كن. ✴️✴️ از شكم‌هاى آنها نوشيدنى رنگارنگ بيرون مى‌آيد كه در آن شفاى مردم است، 🔔🔔 البتّه در اين (زندگى زنبور) براى كسانى كه فكر مى‌كنند قطعاً عبرتى است. قرارگـــاه‌فرهـــنــــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ ڪمیلی که خیلے به رفتارش مشڪوڪ بود،حیا و مذهبی بودنش با مخالف نظام و ولایت اصلا جور در نمےآمد. با اینڪه در ایڹ ۲۵ سال اصلا رفتار بدی از او ندیده بود،اما اصلا نمیتوانست با عقاید او ڪنار بیاید و در بعضی از مواقع بحثی بین آن ها پیش مےآمد. به حیاط برگشت و مشغول کمک به بقیه شد،فضای صمیمی خانواده ی نسبتا بزرگش را دوست داشت ،با صدای ڪمیل که خبر از اماده شدن کباب ها مے داد ،همه دور سفره ای که خانم ها چیده بودند ،نشستند. سر سفره کم کم داشت بحث سیاسی پیش می آمد ،که با تشر سید محمود،پدر سمانه همه در سکوت شام را خوردند . بعد صرف شام،ثریا زن برادر سمانه همراه صغری شستن ظرف ها را به عهده گرفتند و سمانه همراه زینب و طاها در حیاط فوتبال بازی می کردند ،سمانه بیشتر به جای بازی، آن ها را تشویق می کرد،با صدای فریاد طاها به سمت او چرخید: ــ خاله توپو شوت کن سمانه ضربه ای به توپ زد،که محکم به ماشین مدل بالای کمیل که در حیاط پارڪ شده بود اصابت کرد،سمانه با شرمندگی به طرف کمیل چرخید و گفت: ــ شرمنده حواسم نبود اصلا ــ این چه حرفیه،اشکال نداره سمانه برگشت و چشم غره ای به دوتا وروجک رفت! با صدای فرحناز خانم،مادر سمانه که همه را برای نوشیدن چای دعوت می کرد،به طرف آن رفت و سینی را از او گرفت و به همه تعارف کرد،و کنار صغری نشست،که با لحنی بانمک زیر گوش سمانه زمزمه کرد: ــ ان شاء الله چایی خواستگاریت ننه سمانه خندید و مشتی به بازویش زد ،سرش را بلند کرد و متوجه خندیدن کمیل شد،با تعجب به سمت صغری برگشت و گفت: ــ کمیل داره میخنده،یعنی شنید؟؟ صغری استکان چایی اش را برداشت و بیخیال گفت: ــ شاید، کلا کمیل گوشای تیزی داره عزیز با لبخند به دخترا خیره شد و گفت: ــ نظرتون چیه امشب پیشم بمونید؟ دخترا نگاهی به هم انداختند ،از خدایشان بود امشب را کنار هم سپری کنند،کلی حرف ناگفته بود،که باید به هم میگفتند. با لبخند به طرف عزیز برگشتند و سرشان را به علامت تایید تکان دادند. ــ ولی راهتون دور میشه دخترا با صحبت سمیه خانم ،لبخند دخترا محو شد،کمیل جدی برگشت وگفت: ــ مشکلی نیست ،فردا من میرسونمشون ــ خب مادر جان،تو هم با آرش امشب بمون ــ نه عزیز جان من نمیتونم بمونم سید محمود لبخندی زد و روبه کمیل گفت: ــزحمتت میشه پسرم ــ نه این چه حرفیه دخترها ذوق زده به هم نگاهی کردند و آرام خندیدند ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری ------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
💌 موتور وجودی انسان #پیام_معنوی 🌺 🌺🌺 @masjed_gram
🌹امام حسڹ عسڪرے علیہ السلام مي‌فرمایند: 💠وَ لِلْحَزْمِ مِقْدَاراً فَإِڹْ زَادَ عَلَيْہِ فَہُوَ جُبْڹٌ💠 ❌...و دور انديشي و احتياط، اندازه‌اے دارد ڪہ اگر از آڹ فراتـر رود، بُــزدلي است...❗️ 📚 بحار الانوار ج ۶۶، ص ۴۰۷ 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
#احکام 💠آیا عدم اطاعت زن از شوهر در مسائلی مانند تمیز کردن خانه، پختن غذا و ... موجب ناشزه شدن او می شود؟ ✨ ✨✨ @masjed_gram
🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطون‌تر بود☺️ یعنی بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت‌ روحی😞 هم قرار داشتیم را روی لبمان می‌آورد. 🔰یک روز بزرگ‌ترش با دوستش👥 آمدند در خانه و گفتند: مامان سر من و دوستم را با آجر شکست💔 من با تعجب پرسیدم: چطور😟 حسین که از شما کوچکتر است دو نفر شما را با هم شکست⁉️ 🔰حسین گفت: می‌خواستم بکشم، آجر را به دیوار زدم، دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود🙂 بدون نمی‌خوابید❌ دبستان بود اما صبح عهدش ترک نمی‌شد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا📖 نمی‌خوابید، من که هستم این کارها را نمی‌کردم. 🔰سال ۸۸ که از ماموریت برگشته بود به حسین آقا گفتم می‌خواهم برایت زن بگیرم💍 گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم 💥ولی باید باشد و با شرایط من کنار بیاید. 🕊|🌹 @masjed_gram
komeil-maysamtammar.mp3
8.31M
🎤 باصدای : ❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️ 🌻مهدی جانم،آقای من، هر کجا امشب دعای کمیل بنا کردید یاد ما هم باش😔 •🎙• @masjed_gram
#ریحانه 💢 #انتخاب_نگاه 💢 📌دقت کردی پسرای هوسباز و ولگرد همش ‌دنبال دخترای #بد_حجاب و #خودنما می‌گردن ... 🔺میدونی چرا؟ 👈چون نوع لباس پوشیدن آدما معنا داره ... کسی که حجابش رو رعایت نمی‌کنه و جلو چشم نامحرما خودنمایی می‌کنه ... با پوشش و رفتارش از دیگران می‌خواد که بهش توجه کنن و اونو ببینن ...😒 🔺اما، آیا این نگاه‌ها #نگاه_انسانی به زنه؟ یا #نگاه_جنسی؟؟ ☝️اگه حجابت رو رعایت نکنی، خواه ناخواه تو #جامعه بیشتر با جنسیتت شناخته میشی تا شخصیتت⚡️ اما با رعایت #حجاب، با #عفت و #انسانیت شناخته میشی✅ ♻️حالا انتخاب با خودت ... کدوم #نگاه رو می‌پسندی؟؟ #جنسی❌ یا #انسانی✅ ؟؟ 📖برگرفته از :«دختران و مزاحمت‌ها»، ص۴۶ مؤلف :محمود اکبری #پویش_حجاب_فاطمے قرارگــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#انتخاب_همسر #مجردها_بدانند 💕شريكى در زندگيت انتخاب كن كه برای خودت خوب باشد؛ نه براى خانواده‌ات و نه براى تصوير اجتماعی‌ات؛ 💗كسى رو انتخاب كن كه زندگيت رو از احساس غنى كنه… 🌸🍃💐❤️💐🍃🌸 💍 @masjed_gram
🌺سبک زندگی قرآنی🌺 🍂در مجالس به دیگران جا بدهید.🍂 🌴 آیه 11 سوره مجادله 🌴 🕋 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللّهُ لَكُمْ ..... 📣 اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه به شما گفته شود به تازه واردها جا دهيد، اطاعت كنيد . 👈 اگر چنين كنيد، خداوند جاى شما را در بهشت وسعت مى بخشد، 👈 و در اين جهان، به قلب و جان و رزق و روزى شما نيز وسعت مى دهد . 🌐💠⚜⚜💠🌐 🌺🌺 دوستان يكى از آداب مجلس این است كه وقتى تازه واردى داخل مى شود، حاضران جمع و جورتر بنشينند، و براى او جا باز كنند . 🌸🌸 ایمان شرایط و لوازمى دارد كه باید رعایت گردد. جا دادن و احترام به تازه واردان، یك ارزش است 💐💐 رعایت آداب اجتماعى، حتّى در نشست و برخاست، مورد سفارش اسلام است . 🌹🌹 در قـرآن مجيد كرارا در كنار مسائل مهم؛ اشاراتى به آداب اسلامى مجالس شده است از جمله آداب تـحـيـت، و ورود در مـجـلس، آداب دعـوت بـه طعام ، آداب سخن گفتن با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و آداب جا دادن به تازه واردان مخصوصا افراد با فضيلت و پيشگام در ايمان و علم است . 🔔🔔 و ايـن بـه خـوبـى نـشـان مـى دهـد كـه قرآن براى هر موضوعى در جاى خود اهميت و ارزش قـائل اسـت، و هـرگـز اجـازه نـمى دهد آداب انسانى معاشرت به خاطر بى اعتنائى افراد زير پا گذارده شود . قرارگــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ با رفتن همه،صغری و سمانه حیاط را جمع و جور کردند،و بعد از شستن ظرف ها ،شب بخیری به عزیز گفتن و به اتاقشان رفتند،روی تخت نشستند و شروع به تحلیل و تجزیه همه ی اتفاقات اخیر که در خانواده و دانشگاه اتفاق افتاد،کردند. بعد از کلی صحبت بلاخره بعد از نماز صبح اجازه خواب را به خودشان دادند. ******** سمانه با شنیدن سروصدایی چشمانش را باز کرد،با دستانش دنبال گوشیش می گشت،که موفق به پیدا کردنش شد،نگاهی به ساعت گوشی انداخت با دیدن ساعت ،سریع نشست و بلند صغری را صدا کرد: ــ بلند شو صغری،دیوونه بلند شو دیرمون شد ــ جان عزیزت سمانه بزار بخوابم ــ صغری بلند شو ،کلاس اولمون با رستگاریه اون همینجوری از ما خوشش نمیاد،تاخیر بخوریم باور کن مجبورمون میکنه حذف کنیم درسشو ــ باشه بیدار شدم غر نزن سمانه سریع به سرویس بهداشتی می رود و دست و صورتش را می شورد و در عرض ده دقیقه آماده می شود،به اتاق برمیگردد که صغری را خوابالود روی تخت می بیند. ــ اصلا به من ربطی نداره میرم پایین تو نیا چادرش را سر می کند و کیف به دست از اتاق خارج می شود تا می خواست از پله ها پایین بیاید با کمیل روبه رو شد ــ سلام.کجایید شما؟دیرتون شد ــ سلام.دیشب دیر خوابیدیم ــ صغری کجاست ؟ ــ خوابیده نتونستم بیدارش کنم ــ من بیدارش میکنم سمانه از پله ها پایین می رود ،اول بوسه ای بر گونه ی عزیز زد و بعد روی صندلی می نشیند و برای خودش چایی میریزد. ــ هرچقدر صداتون کردم بیدار نشدید مادر،منم پام چند روز درد می کرد،دیگه کمیل اومد فرستادمش بیدارتون کنه ــ شرمنده عزیز ،دیشب بعد نماز خوابیدیم،راستی پاتون چشه؟ ــ هیچی مادر ،پیری و هزارتا درد ــ این چه حرفیه،هنوز اول جوونیته ــ الان به جایی رسیده منه پیرو دست میندازی سمانه خندید و گفت: ــ واه عزیز من غلط بکنم ــ صبحونتو بخور دیرت شد سمانه مشغول صبحانه شد که بعد از چند دقیقه صغری آماده همرا کمیل سر میز نشستند،سمانه برای هردو چایی می ریزد. ــ خانما زودتر،دیر شد دخترا با صدای کمیل سریع از عزیز خداحافظی کردند، و سوار ماشین شدند. صغری به محض سوار شدن ،چشمانش را بست و ترجیح داد تا دانشگاه چند دقیقه ای بخوابد ،اما سمانه با وجود سوزش چشمانش از بی خوابی و صندلی نرم و راحت سعی کرد که خوابش نبرد،چون می دانست اگر بخوابد تا آخر کلاس چیزی متوجه نمی شود. نگاهی به صغری انداخت که متوجه نگاه کمیل شد که هر چند ثانیه ماشین های پشت سرش را با آینه جلو و کناری چک می کرد،دوباره نگاهی به کمیل انداخت که متوجه عصبی بودنش شد اما حرفی نزد. سمانه از آینه کناری کمیل متوجه ماشینی مشکی رنگ شده بود ،که از خیلی وقت آن ها را دنبال می کرد،با صدای "لعنتی "کمیل از ماشین چشم گرفت،مطمئن بود که کمیل چون به او دید نداشت فکر می کرد او خوابیده است والا ،کمیل همیشه خونسرد و آرام بود و عکس العملی نشان نمی داد. نزدیک دانشگاه بودند اما آن ماشین همچنان،آن ها را تعقیب می کرد،سمانه در کنار ترسی که بر دلش افتاده بود ،کنجکاوی عجیبی ذهنش را مشغول کرده بود. کمیل جلوی در دانشگاه ایستاد وصغری که کنارش خوابیده بود ،بیدار کرد،همراه دخترا پیاده شد ،سمانه با تعجب به کمیل نگاه کرد،او همیشه ان ها را می رساند اما تا دم در دانشگاه همراهی نمی کرد،با این کار وآشفتگی اش،سمانه مطمئن شد که اتفاقی رخ داده. ــ دخترا قبل اینکه کلاستون تموم شد،خبرم کنید میام دنبالتون تا صغری خواست اعتراضی کند با اخم کمیل روبه رو شد: ــ میام دنبالتون،الانم برید تا دیر نشده سمانه تشکری کرد و همراه صغری با ذهنی مشغول وارد دانشگاه شدند ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری ------------------------------------------------ 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
🍃🌼 جمعہ یعنے عطرنرگس ‌درهوا سرمےڪشد جمعہ یعنے قلب ‌عاشق ‌سوی ‌او ‌پرمےڪشد جمعہ یعنے روشن از رویش ‌بگردد ‌این ‌جهان جمعہ یعنے انتظارِ مهــــــدی #‌صاحب_الزمان #صبحتون_مہدوے ☄ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ☄ [🍃\•🌥] @masjed_gram
1_26112851.mp3
1.22M
🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در (عج )هر روز صبح [🍃\•⛅️] @masjed_gram
🍃🌹 #ستـــاره_های_اسفنـــدی ⇜عجب ماهیه این اسفند ماه‼️ ⇜آغازش با حمید و پایانش با مهدی💖 ⇜‌اسفند ماه بوی #شهادت میدهد🕊 🌹 #شهید_حمید_باکری 6 اسفند عملیات خیبر 🌹 #شهید_حاج_حسین_خرازی 8 اسفند عملیات کربلای 5 🌹 #شهید_امیر_حاج_امینی 10 اسفند عملیات کربلای 5 🌹 #شهید_محمد_ابراهیم_همت 17 اسفند عملیات خیبر 🌹 #شهید_حجت_الله_رحیمی 18 اسفند راهیان نور 🌹 #شهید_عبدالحسین_برونسی 23 اسفند عملیات بدر 🌹 #شهید_عباس_کریمی 23 اسفند عملیات کربلای 5 🌹 #شهید_مهدی_باکری 25 اسفند عملیات بدر ✨السلام علی الشهداء و الصدیقین✨ #یـادشان_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات #پروفایـــل 🌹 🕊🌹 @masjed_gram
🌹امام علي عليہ السلام مي‌فرمایند: 💠مَڹ لم يَڪُڹ أفضڸَ خِلالِہِ أدبُہُ ڪاڹَ أهْوَڹَ أحوالِہِ عَطَبُہُ💠 ❌هر ڪہ بہتريڹ خصلت او ادبش نبـاشد، ڪمتريڹ حالت او تباهي است❗️ 📚 غررالحڪم، حدیث ۸۹۸۰ 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃زیارٺ حضرٺ ولی عصر (؏ـج) در روز 🔻چند دقیقہ وقتتون رو نمیگیره ... ⚠️برای امام زمان وقت بذاریم ...😔 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 [🌼] @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افتخاری ، زیبـا و بـه یـاد ماندنـی شـد. یکـی از بچه هـا وقتــی نگاهــش به مهدی افتــاد، بیدرنــگ ازش پرســید : مگــر شــما خادم نیسـتید؟ پاسـخ داد: مـن حـرم هسـتم و در ایـن اردو خـادم افتخـاری شـمایم . اردو حـال و هـوای خوبـي داشـت و مهدی خادمـان حـرم بـود و پذیرایـی میكـرد، تـا آنجـا كـه بـهش گفتنـد: شـما دیگـه خیلـی افتخـاری نسـبت بـه خادمـان حـرم بـا و بیآلایـش بـود . بـه خادمانـی كـه ازشــهرهای میآمدنــد، محبــت دوچندانــي داشــت، میگفــت: شــما كــه از شـهر دیگـری میآییـد و مسـافتی را طـی میكنیـد، توفیـق بیشـتری داریـد و نظـر خاصـی بـه شـما دارد. حـالا كـه شـما نظـر كـرده حضـرت هسـتید، كنیـد که مـن شـوم . 🕊|🌹 @masjed_gram