eitaa logo
ماهورآ ‌‌..🌙
7.2هزار دنبال‌کننده
765 عکس
24 ویدیو
191 فایل
رمان انلاین ماهورا به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹الهه
مشاهده در ایتا
دانلود
.‌..✨ ...✨ و ✨ ️ °•°💜 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💜°•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایتاتون این شکلی میشه🌲❄️
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_69 #ماهورآ افتاده بودم به سجده و التماس
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 امیرحیدر دستشو با فاصله گرفت پشت کمرم با لحن مطمینی گفت _خوش اومدی سر به زیر رفتم سمت خانواده ی صمیمی و با صفای امیرحیدر زودتر از هرکسی رو به اقای ایزدی سلام کردم _سلام بابا جان خوش اومدی فاطمه نگاه کرد سمت مادرش با ترس و استرس اومد سمتم بغلم کرد زیر گوشم گفت _خونسردیتو حفظ کن دورت بگردم خوش اومدی پس هنوز نور امیدی بود که از دل همه شون نرفته باشم بعدش نوبت شوهرش بود آقا محمد _سلام خواهرم خوش آمدید _ممنونم سلامت باشید اقایی اخمو و تخس کنار اقای ایزدی نشسته بود که اعتنایی به وجود من نمیکرد حدس میزدم داداش امیرحیدر همون محمد حسن باشه امیرحیدر پیش دستی کرد و رو به داداشش گفت _محمد حسن داداش بزرگترم محمد حسن اجباری سرشو آوورد بالا خشک گفت _سلام خوش آمدید چشماش جوری بود که آدم بی اختیار به تته پته میوفتاد _زهرا خانم هسرشون زهرا خانم رو به امیرحیدر لبخند زد و زورکی دستشو اوورد جلو باهام دست داد انقدر خصمانه نگاهم میکرد که سردی دستش پوستمو به مورمور در آوورد و حالمو بد کرد بالاخره جلسه ی معارفه تموم شد و فاطمه برای عوض کردن حال و هوامون دستمو‌گرفت گفت _بنظرم ما خانما بریم تو اینجا سرده اقایون خودشون کباب رو درست میکنن خانم ایزدی اخم غلیظی به چهره آوورد و کاملا منفی گفت _لازم نیست من باید خودم بالا سرشون باشم زهرا هم که انگار از حرف خانم ایزدی خوشش اومده بود ادامه داد _منم بوی کباب رو دوست دارم فاطمه جون ترجیح میدم کنار محمد حسن بمونم فاطمه زیر لب ایشی گفت، دستمو کشید پشت سرش رفتیم تو اتاقی که بار اول رفته بودیم اینبار دکوراسیونش عوض شده بود مرتب تر بنظر میرسید خم شدم کفشمو در اووردم پشت سرش وارد شدم دوتا بچه ی کوچیک نشسته بودن باهم بازی میکردن _امیرمنصور، آوا پاشید برید بیرون دختره زبون درازی کرد _مامان داریم بازی میکنیما فاطمه هم که انگار اعصابش از مامانش خورد بود گفت _پاشو ببینم بلبل زبونی میکنه برای من _چیکارشون داری فاطمه جان دستمو گرفت کشوندم سمت مبلها خودش نشست منم وادار کرد به نشستن _ماهورا جون توروخدا ببخشید مامانم اینجوری رفتار کرد غمگین نگاهش کردم _ماهورا تو دوستی به اسم شبنم یا شراره داری؟ دهانم باز ماند و تپشهای قلبم بالاگرفت پس هرچه بود زیر سر اون دوتا عفریته ای بود که نمیخواستند عاقبت من ختم به خیر بشه رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_70 #ماهورآ امیرحیدر دستشو با فاصله گرف
سلام عزیزانم خوش آمدید💜 تمام بنرهای تبلیغاتی که به واسطه ی آنها به کانال دعوت شدید واقعی هست یا در پارتهای گذشته درج شده یا به زودی خواهید دید😍 داستان این رمان بسیار جذاب و واقعی هست که نویسنده روایت رو از زبان ماهورا شنیده و به رشته ی تحریر درآوورده روزانه در کانال بازگذاری میشه یک پارت ساعت ۱۱ صبح و یک پارت ساعت ۲۱ عصر پارت اول رمان👇👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 بودنتون مایه افتخار ماست
🏋🏻‍♀🍥
ایتاتون این شکلی میشه💞🗑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹انواع آهنگ پروفایل مخصوص تولد😍 کلی کلیپ های اسمی برای تولد داریم 😍🌹👇 بزن روی فصل تولدت 😁👇🌹 💚بهار 💚 💛تابستان 💛 ❤️پاییز ❤️ 💙 زمستان 💙 😍👆سریع بزن ببین چی می شه😍👆 کلیی عکس پروفایل و آهنگ تو کانال زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/594018395C13db09fa76 📣😭وای چقدر خوشگلن 🌹😍👆